Posted by کت بالو on August 3rd, 2006
بابا عجب بیزینسیه این استریپ تیز و این حرفها. این همه تو دنیا ریخته و باز براش تقاضا هست!!!! هر کار دیگه ای بخوای بگیری هزار جوره رزومه و سابقه کار و رفرنس و سند و مدرک می خوان تا فقط یه نگاه خرجت کنن!
به هر حال..هول نشین…ولله خیر. متاسفانه شرمنده, من استریپر که نیستم هیچ تا شدنش هم خیلی فاصله دارم. الله بختکی نیست. راست راستی دوره های آموزشی جدی داره. طراحی رقص داره. اگه یک خانوم یا آقایی بیاد و همینطوری اون وسط لباس هاش رو در بیاره ممکنه کلی هم اشتهای جنسی ملت رو کور کنه.
توضیح بیشتر این که من کلا و اساسا کار و زندگیم چیز دیگه ایه. منتها از اونجا که دوست دارم کله ام رو توی هر سوراخی بکنم و سر در بیارم این یکی رو هم رفتم و دیدم. یه کلاس یک ساعته بود که حتما دوست دارم وقت بیشتر که پیدا کردم برم و دوره های کاملترش رو به همراه دوره ی طراحی رقصش ببینم.
سرگرمی اصلی من کنار کارم رقصه. عاشق رقصیدن از همه نوعش هستم. از رقص سنتی و سرخپوستی گرفته تا استریپ تیز و لپ دنس تا جاز و سویینگ. تاریخچه و تیوری و طراحی اش رو هم خیلی دوست دارم. ایران دو سه جا رفتم. به دردم نخورد. جاهای درستش رو بلد نبودم. اینجا مدتیه که باز شروع کردم. مسلما هیچ وقت رقاص حرفه ای نمی شم به دلیل این که دیر شروع کردم. متاسفانه باز هم به همون دلیل و به دلیل این که پول زیادی هم توش نیست فقط می تونم به عنوان یه سرگرمی خیلی دوست داشتنی ادامه اش بدم و وقت محدودی روش بگذارم که البته قطعا بهتر از هیچیه.
برای اولین بار بود که کلاس رقص های سکسی رو می رفتم. دوست داشتم بدونم چه حرکت و فیگوری به بدن شکل سکسی می ده. یکی دو توصیه ی ابتدایی اش رو یاد گرفتم. تقریبا همونقدر که تا حالا در مورد زیبایی شناسی حرکات در باله یاد گرفته ام. که قطعا قطره است از دریا.
تنها مشکلم همونطور که قبلا توضیح دادم اینه که دیگه می فهمم تمام این حرکات و پوزیشن ها قواعد داره و قانون. رقصنده ای که داره این کار رو می کنه این قواعد رو توی بدنش پیاده می کنه. به دید تکنیک بهش نگاه می کنم. نمی دونم…نمی تونم تفاوتش رو توضیح بدم! شاید بهترین بیان این باشه که بگم قبلا به نظرم اینقدر همه چیز از پیش سازمان یافته و طراحی شده نبود. به نظرم همه چیز طبیعی تر بود. که البته هنوز هم بیان دقیقی نیست.
مشکل اینه که دیگه وقتی خودم هم می رقصم نمی تونم تشخیص بدم خوب اجرا شده یا تصحیح می خواد!!! معلمم باید بهم بگه.
خلاصه ی جریان این که فعالیت هایی هستن که آدم دوست داره انجامشون بده. صرفنظر از این که بتونه یا نتونه خوب انجامشون بده. برای من این کارها رقص هست, نوشتن, تیاتر,ادبيات و زبان, و ورزش هایی مثل گلف و بولینگ و بیلیارد. به شدت دوستشون دارم. به شدت بهم احساس لذت می دن. اونقدر که فراموش می کنم چقدر در انجامشون موفق هستم و اصلا آیا هستم یا نیستم. فقط از انجام دادنشون بی نهایت لذت می برم.
و…حالا از همه ی این حرف ها گذشته مقبول تر از ما تو این شهرفرنگ نبود که با یک ساعت کلاس رفتن ملت می خوان بیان کلاب, ما رو تماشا کنن! ما رو بگو که فکر می کردیم پول مول تو کار رقص نیست! بابا بی خیال سر جدتون. باحالین به خدا.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on August 2nd, 2006
خوب…به خدمتتون عرض شود که بووووممممم.
صبح بعد از ورزش از در پارکینگ باشگاه می اومدم بیرون. یه کامیون خرسولی پارک کرده بود دم در. توی خیابون رو نمی دیدم. اومدم بیام جلوتر که ببینم توی خیابون چه خبره. که….بوووووممممم. زدم توی در طرف كمك راننده ی یه مرسدس بنز نوی نو که دویست هزار دلار ناقابل قیمت داره!!!!
خسارت به کنار. دلم واسه اون عروسکی که اونجوری زدم توی درش کباب شد!
از مواردی که تقصیر من نیست و تقصیر اون کامیون خرسولیه ولی من مقصر شناخته می شم! به خاطر این که کامیونه مجوز داره که واسه کارهای ساختمانی واسته اونجا و جای غیر قانونی هم پارک نکرده!
باحالیش به اینه که هم من و هم آقا بنزیه هر روز صبح و هر شب (بنده صبح. آقا بنزی شب!) از در همون پارکینگ میایم بیرون و در سه هفته ی اخیر همه ش فکر کردیم که بریم پیش مسوولی که کامیون خرسولی رو گذاشته اونجا شکایت کنیم چون قطعا احتمال تصادف رو شصت هفتاد درصدی بالا می بره. ولی این کار رو نکرده بودیم تا همین امروز بعد از تصادف. بعد هم تازه فهمیدیم حق با آقا کامیونیه بوده و ما جای استفاده از چشممون خوبه که رمل و اسطرلاب بندازیم و اگه رخصت داد تازه از پارکینگ بیایم بیرون.
دفعه ی دیگه بیشتر دقت می کنیم. هم من هم آقا بنزیه! قوانین شیر تو شیر! خنگول ها.
منتها عجب با کلاسی ام من. برای بار اول بعد از دوازده سال رانندگی تصادفی کردم که مقصر بودم. ولی ایول…با یه مرسدس بنز سی ال ۵۵ ای ام دی!!!!
خوبه ملکه الیزابت با رولز رویس سلطنتی اش از اونجا رد نمی شد!
—
مارتین خره دیروز ازم معذرت خواهی کرد. فهمید هفته ی پیش ازش عصبانی شدم.
اخلاقش هفته ی پیش خیلی بد بود. توی ویکند پروژه اش رو تموم کرد. دوشنبه یه مارتین کاملا متفاوت برگشت سر کار.
بیچاره ایوانا!! چرا بعضی ها مثل همین مارتین خره وقتی کارشون سنگینه حساب همه ی ملت رو می رسن؟
به گمانم به هورمون تستوسترون مربوط بشه!
—
بدی این که یه کاری رو یاد بگیری اینه که دیگه از اون پدیده مثل قبل لذت نمی بری. به جاش به چشم کسی که می فهمدش نگاش می کنی.
فرضا قبلا عاشق نگاه کردن رقص ایرلندی و رقص عربی بودم. بیشتر از آقایون شکم گنده ی کچل بازنشسته (خواستم تیپ بدم خدمتتون!!!), حقیر از رقص رقاصه های عربی کیف می کردم. منتها حالا که دارم عملی روی رقص ها کار می کنم و سعی می کنم یادشون بگیرم, دیگه اون لذت از یه پدیده ی ناشناخته رو نمی برم. می فهمم رقاصه چکار داره می کنه و به جای این که فقط لذت ببرم به چشم آموزش و تجربه و اینطور چیزها نگاش می کنم. به عبارتی یه جور دیگه لذت می برم که با نوع قبلی متفاوته!
خلاصه حس قبلی رفته یه حس دیگه جاش رو گرفته و حس قبلیه امکان نداره دوباره برگرده. رقص ایرلندی هم همینطور. تمام مدت به مشکل زانو و بازو های رقصنده فکر می کنم. چون اونطور که دخترک ایرلندی که باهامون می رقصه می گفت, بعد از مدتی براشون بازو و زانو و ساق پا نمی مونه!
دیشب هم جای همگی خانوم ها خالی رفتیم با دوستان (راضی بودن خودشون بگن کی) کلاس رقص های استریپ تیز و رقص با میله و اینطور چیزها! باحالیش به اینه که این رقص ها طراحی جدی هم دارن.
حالا از این به بعد به جای این که از رقص سکسی خانوم یا آقای رقصنده لذت ببرم باز می رم توی بحر آموزش و تجربه و این حرف ها.
کلاسه باحال بود. مخصوص خانوم ها. آقایون اجازه ی ورود ندارن. ساعتی بیست دلار و کلاس های مختلف داره.
از این به بعد دو سه تا لم اصلی هنرپیشه ها رو می دونم! چیزهای ابتدایی ابتدایی…و جالب.
—
هنوز فکر می کنم به شدت عقب هستم. دارم می دوم مثل چی.
شاید تصادف امروز صبح برام لازم بود. به اندازه ی دو سه ساعتی بی این که دست خودم باشه حرکت سریع سریع ام رو متوقف کرد.
دارم استارت می زنم. تا خودم رو از پا نندازم ول کن معامله نیستم گمانم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار