گاهی وقت ها می درخشی از خوشی. نمی تونی قایمش کنی. اونقدر که آقا جیمی جدی, وسط میتینگ بهت گیر می ده که کتبالو خانوم چی به سرت اومده. همیشه می خندی. نه اینقدر ولی!
—-
رادیو رو گوش می دادم. در مورد مشکلات اهل تسنن در عراق صحبت می کرد. خانومی که شیعه بود و همسرش اهل تسنن, داشت سعی می کرد تمام اطلاعات مذهبی و دعاهای شیعی رو به شوهرش آموزش بده تا شوهرش در صورت لزوم از مهلکه جون سالم به در ببره. اونطور که از صحبت ها متوجه شدم آموزش در مورد امام ها بود و تاریخ تولد فاطمه و باقی معصومین.
یاد داستانی افتادم که مادر گل آقا برام تعریف کرده بودن.
مادر گل آقا توی مسجدالحرام بوده ان در حال زیارت و دعا خوندن. خانومی اومده بغلدستشون ازشون خواسته که دعا رو بلندتر بخونن. مادر گل آقا هم به قصد خیر شروع کرده ن دعا رو بلند بلند خوندن. یک آن دیده ان که خانوم مذکور شروع کرده بلند بلند فحش دادن (به زبان عربی البته) و با اوقات تلخ و داد و فریاد رفته بیرون.
مادر گل آقا تا چند ثانیه ای مبهوت بوده ان. بعد متوجه مشکل شده ان. اون دعا زیارت عاشورا بوده. مادر گل آقا رسیده بوده ان به قسمت لعن و نفرین به ابوبکر و عمر و عثمان و خلفا و بنابراین خانوم مذکور که صد البته اهل تسنن بوده به شدت ناراحت شده.
مادر گل آقا می گفتن من اگه حواسم بود که اینجا اغلب, اهل تسنن هستن خوب دعا رو نمی خوندم یا یه دعای دیگه برای خانومه می خوندم! دعا که کم نیست!
به هر حال…برای ما که تفاوت تسنن و تشیع و تاریخچه رو با پوست و خونمون حس کرده ایم متوجه لب جریان می شیم.
گرچه الحق والانصاف این رادیوی سی بی سی قشنگترین و واقع گرایانه ترین گزارش هایی رو که تا به حال از یه رسانه ی جمعی شنیده ام تهیه می کنه.
خلاصه…حوالی عراق و پاکستان و افغانستان واجب است دانستن توفیر میان ادعیه ی شاخه های ادیان را…و خون اهل تسنن و تشیع و ایضا هکذا باشد بر گردن های خوانندگان آنها. و خدا داند چیست لب کلام ادعیه و خدا داند کدامست حق و کدامست باطل. باشد که تجربه ی راه اسلاف پویندگان صراط حق واقع بگردد.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار