روزمره ی کتبالو (۱۷)
دستهبندی نشده October 24th, 2006صبحی رفتم گل آقا رو از خواب بیدار کنم. می بینم بیشتر از همیشه دلش می خواد بخوابه.
توی ماشین که نشستیم برگشته می گه می دونی داشتم چه خوابی می دیدم؟ معلوم شد شوهرم داشته خواب آنانیکول اسمیت رو می دیده (!!!) که با یکی از فامیل های به شدت حاجی بازاری مسلک گل آقا اینها ازدواج کرده. همه می دونستن که این خانوم همون آنا نیکول اسمیت معروفه و آنا نیکول خانم هم خیلی خونه دار و خانم شده بوده. دوخت و دوز می کرده و برای کمک به خرج منزل هم دو تا مغازه ی مسواک فروشی (!!!) باز کرده بوده!!!
خودمونیم. بعضی خواب ها جدی جدی سرقفلی دارن. تازه فهمیدم شوهره واسه چی امروز بیشتر از همیشه دلش نمی خواست از خواب بیدار شه.
خدا نصیب همگی بکنه!
در ضمن…خدمتتون عرض شود که نمی دونم چه جوریاست که این گل آقامون هر چی درست می کنه از چیزی که من درست می کنم خوشمزه تر می شه. قرمه سبزی نهار امروزم شاهکاره! تا حالا قرمه سبزی به این خوشمزگی نخورده بودم.
بدیش اینه که …گل آقامون همیشه ی همیشه غذا درست نمی کنه. و…آبروم رفته. مهمونها اگه بدونن من غذا رو درست کردم توی خوردنش احتیاط می کنن. دستپخت گل آقا رو معمولا به راحتی و بی هیچ احتیاطی قلپ قلپ می خورن!! 🙁
—
ولله یه سوال خیلی علمی و پیچیده ای از همه داشتم: آدم از دست خودش کجا می تونه فرار کنه؟
می شه یه دعوای حسابی با خودش راه بندازه و یه درگیری حسابی با خودش درست کنه و به خودش بگه دست از سرم بردار؟
—
این قسمت پایین زنونه است. آقایون بالاغیرتا یا نخونن یا اگه خوندن به روی خودشون نیارن.
برای یه زن هیچ کاری نداره تشخیص بده عاشق کیه. ساده ترین راه تشخیص اش که رد خور هم نداره, اینه. مردی که یه زن موقع بور کردن موهای صورتش و, مومک انداختن اعضا و جوارحش, و بند و ابرو کردن بهش فکر می کنه دقیقا همون مردیه که خانومه عاشقشه!
بدبختی, عاشقی برای یه زن اغلب اوقات (لااقل جسما) به شدت دردناکه.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
October 24th, 2006 at 2:13 pm
دست خودش ؟؟؟؟
berare tu baghale gol aghaye khodesh……………….
October 24th, 2006 at 2:13 pm
Bpareh…………..sorry
October 24th, 2006 at 3:24 pm
اي بسوزه پدر اين عاشقي !!!
October 24th, 2006 at 4:52 pm
دو تا سوال برام پیش اومده بود که با نوشته قبلی اتون جواب اولیش رو گرفتم و اون اینکه چرا وبلاگتون فیلتر شده و من باید با اینهمه سختی بهش دسترسی داشته باشم امادومی که هنوز جواب معقولی براش پیدا نکردم اینه که چرا باید یه سایت س مثل دخمر به وبلاگ شما لینک بده و اصولا این دوتا وبلاگ چه تناسبی باهم می تونن داشته باشن؟
در مورد نوشته قبلی اتون در رابطه با نظر پریزیدنت درباره کافی نبودن دو بچه باید بگم که متاسفانه در کشور ما معمولا هرکس در هر زمینه ای که معروف شد ولو در زمینه زادو ولد جلبک دریایی به خودش اجازه می ده در هر زمینه سیاسی / اجتماعی /ادبی حتی جغرافی و هواشناسی و ستاره شناسی و نجوم و…پرورش گاو و تغذیه طیور و …دوخت لباس و آشپزی و… هم نظر بده و اصلا به این توجه نمیشه که هرکس در زمینه ای که تخصص داشته باشه باید نظر بده و ایشون هم حالا دیگه همه ی رسانه ها در اختیارشه و خیل عظیمی از سر سلطان به سلامت گویان دور ورش بنابراین هر کلامی که از دهان مبارک سلطان قبله عالم جاری می شود حتما همان درست است ولاغیر ایشان حتما اگر سری به محله های پایین شهر می زد و کودکان پا برهنه ای را که مثل کرم در جوی های آب می لولیدن رو می دید و می دیدکه بچه زباد داشتن به همراه نکبت فقر چه بلایی به سر جامعه می آورد حتما خوب شاید به نتیجه ی دیگری می رسید
اما در مورد سوالتون اگه جوابی معقول بهتون داده شد حتما منو هم مطلع کنید شاید بتونم یه جوری از شر خودم راحت بشم خودم خودمو خیلی آزار می ده
دلتون شاد لبتون همیشه خندون
October 25th, 2006 at 2:50 am
فکر ميکنم با خوابيدن بتوني از دست خودت فرار کني . البته اگه يه قرصي چيزي هم بخوري که زياد خواب نبيني خيلي بهتره .
October 25th, 2006 at 8:35 am
واسه همينه که مردم مواد میزنن ديگه، همین فرار از دست خویش!