آرزوهای بزرگ
دستهبندی نشده November 1st, 2006چطور می شه تمام شعر های حافظ و مولوی رو با تمام فرهنگ و تاریخی که پشتش هست برای کسی غیر پارسی زبان توصیف کرد.
در زبان مادری حتی کلمات برای بیان احساس کم میارن. زبان غیر مادری که دیگه…واویلا.
پیشنهاد می کنم یه زبان عمومی و بین المللی اختراع بشه برای شعر و شاعری! نگاه و دست و سر و کله کافی نیست. درسته در هر زبان و فرهنگی این که بزنی توی ملاج یه نفر یعنی این که باهاش دعوا داری یا این که بغلش کنی و ماچش کنی یعنی این که (انشالله تعالی) دوستش داری. ولی…هر چیزی جای خودش. جای شعر و شاعری و کلمه این وسط خالی می مونه!
از اهم کارهای دنیا یاد گرفتن انواع و اقسام زبان های باگانه و بیگانه و مرده و زنده است به حدی که بشن مثل زبون مادری ات.
از ته دل دوست دارم صد هزار سال عمر کنم. به اندازه ی کل صد هزار سالش کار باحال لذتبخش دارم که انجام بدم.
یه جایی خوندم یه کسی گفته شبیه این که قطعا در دنیا به اندازه ای نعمت وجود داره که تمام ما به نیکبختی یه پادشاه باشیم!
—
امروز فرانک ازم می پرسید نظرم در مورد جنگ احتمالی ایران و آمریکا چیه. و می پرسید اگه کانادا وارد جنگ بشه کدوم کشور رو حمایت می کنم!
ایران سرزمین مادری منه. کانادا سرزمینیه که آرزوهام توش تحقق بخشیده شده. به هر دوشون مدیونم. دولت هیچ کدوم رو تایید نمی کنم. به دولت هیچ کدومشون رای ندادم. جنگ رو دوست ندارم. قوانین حاکم بر کره ی ارض رو دوست ندارم. در صورت درگیر شدن جنگ به عنوان یه ایرانی احساس امنیت نمی کنم. به عنوان یه کانادایی احساس افتخار نمی کنم.
سرمایه دارها و قدرت ها آدم ها رو در وضعیت های سختی قرار می دن.
کنار می کشم. صرفنظر از کانادایی یا ایرانی بودن فقط و فقط به صرف انسان بودن, انسانی که هشت سال کودکی و نوجوونی اش رو در شرایط جنگی گذرونده جنگ رو حمایت نمی کنم.
قربانی جامعه ای بودم که قوانین و رسومش رو دوست نداشتم. قربانی مرزها بودم و هستم, که بیگانه بودن رو در نقطه نقطه ی کره ی زمین تعریف می کنه. و حالا…قربانی درگیری در جریانی که وقوعش خلاف خواست و اعتقاد قلبی منه.
شاید…این پاسخ راحت تری باشه.
در مورد انرژی هسته ای…نمی دونم پشت پرده چی می گذره. نمایشنامه ای که دارم می بینم کمدی درام مزخرفیه از تمام کسانی که شب و روز حرف از انرژی هسته ای می زنن و…لحاف ملا که نمی دونم انرژی هسته ای هست یا چیز دیگه.
فقط…از جنگ بدم میاد. چه دلیلش انرژی هسته ای باشه چه هر چیز دیگه.
و…فکر می کنم امریکا و ایران و تمام دنیا همه از یه جا دستور می گیرن.
نمایشنامه ی کثافت متعفن زشتیه. دلم نمی خواست تماشاگرش باشم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
November 1st, 2006 at 6:00 pm
نوشته هاي شما معمولا پر از نكته هاي بديع و نغز است ….
اين نوشته هم مطابق معمول همينطور
از اين همه نكته خيلي توجهم جلب شد به عبارت ” ايران سرزمين مادري منه ”
خيلي وقت پيش بحثي داشتيم با رفيقي يادم هست آن موقع خيلي سفت و سخت گفتم در فارسي ما مي گوئيم زبان مادري و سرزمين پدري ….. ولي انگار اشتباه ميكردم
كاشكي جنگي در كار نباشد ديگر …… هرگز
November 2nd, 2006 at 12:09 am
به مطلب جالبي اشاره كردي حظ كردم درود بر شما
November 2nd, 2006 at 1:03 am
بلیطی فروخته شده و بالاجبار باید تا پایان نمایش در سالن ماند
November 2nd, 2006 at 9:03 am
بهترین نوشتتون این نوشتتونه .درمورد ترجمه شعر کاملا درسته اصلا شعرو نمیشه ترجمه کرد.درمورداینکه همه ی دولتها از یک مکان دستور می گیرن شاید به نوعی درست باشه اما درمورد حمله آمریکا به ایران به نظر من اگه این اتفاق بیفته خیلی از کسانی که حتی مخالف دولت هستند حتما در برابر متجاوز خواهند ایستاد.به نظر من روانشاسی جامعه ایران خیلی پیچیده است و خارجیا از درک اون عاجزن.
چو ایران نباشد تن من مباد
November 2nd, 2006 at 9:12 am
نوشته اخیرتون شاهکاره. به نظر من شما در نوشتن صاحب وابداع کننده یه سبک خاصین که من اسمشو می زارم سبک کتبالویی خودتون هرچی خواستین اسم گذاری کنید. درموزد زبان و مرز هم با نظرتون موافقم وترجمه شعر و بعضی اصطلاحات اصلا غیرممکنه و درمورد دفاع هشت ساله من خودم قربانی جنگ شهرها هستم و دوپایم در جنگ شهرها فلج شد و یکی از خواهرهایم هم جانش را از دست داد امیدوارم این اتفاق برای هیچکس در هیچ جای دنیا اتفاق نیفتد و در مورد جنگ و حمله آمریکا به ایران اگه این اتفاق بیفته من بر خلاف جنگ گذشته که به جبهه نرفتم اینبار با همین ویلچرم در جنگ شرکت خواهم کردو اگه لازم باشه عملیات انتحاری هم انجام خواهم داد.دلتون شاد لبتون همیشه خندون
November 2nd, 2006 at 1:06 pm
خدا کنه همچين جنگي و کلآ هيچ جنگي ديگه صورت نگيره . چه آرزوي محالي !! من خودم از کسايي هستم که رنج جنگو کامل چشيدم و حس کردم .
November 2nd, 2006 at 4:21 pm
كتبالو. تو از باهوشترين دخترهايي هستي كه تا حالا شناختم. ولي بازم نظرمو مي گم به خاطر بازيگوشيت به هيچ جا نمي رسي. اميدوارم جنگي نشه. من هم از جنگ بدم مياد.