چل تکه
دستهبندی نشده November 2nd, 2006گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست.
—
ممکنه مردی بیشتر از یه هفته در قاره ی آمریکا زندگی کنه و ندونه رستوران هوترز به چه دردی می خوره؟
مارک رو باید قاب گرفت و زد به دیوار!!! نمی دونست!!!!!!!!!
پیتر و دنی سر به سرش گذاشتن و گفتن با خانواده برو. بهش گفتم مارک نازنین. رستوران کاملا خانوادگیه و ملت هم با بر و بچه و زار و زندگی می رن اونجا. منتها توصیه ی شخصی من اینه که اگه خواستی بری لزومی نداره حتما با خانمت بری!
جواب مارک…به شدت مسیحیه: امکان نداره پام رو اونجا بگذارم!!!
خوب…اصراری هم نیست. منتها…اگه مردی بیشتر از یه هفته در آمریکای شمالی زندگی کنه و ندونه رستوران هوترز به چه دردی می خوره قطعا باید قابش کرد و زدش به دیوار. از نمونه های نادر روزگاره!
شکر خدا حوصله سر بر نیست. باهاش خوش می گذره.
—
قسمت باحالش اینه. ادم عاشق عاشقی می شه. نه لزوما یه معشوق ثابت! یا به هر حال معشوق می شه یه وسیله ای که عاشقی رو توی آدم ایجاد کنه!! این مدلکی خلاصه. معشوق می شه وسیله. عاشقی می شه هدف.
گمونم حس عاشقی عینهو حس گرسنگی می مونه. لامصب عینهو ویروس آبله در تمام ابنای بشر دقیقا به یه شکل ظهور می کنه! منتها بدبختی…واگیر نداره. واگیر اگه داشت محشر بود. دختره یا پسره رو یه ماچ می کردی یا یواشکی از لیوان آبش می خوردی یا چه می دونم..تو غذاش تف می کردی. اون هم عاشق می شد!
بی قراری. دلهره. رنگ پریدگی. گر گرفتگی. دست و پا گم کردن. هل شدن. خنگی لحظه ای. شادی و غم بی دلیل و بی نهایت و خلاصه جنون از علایمش هستن.
اگه به این بیماری دچار شدین…واویلا. چاره اش با کرام الکاتبینه.
بدبختی… به قول همشهری غیاث آبادی مون مگه علاج می شه بی پدر!!!!!!
—
هممم…امشب شب ملی شام درست کردن شوهر هاست! به عبارتی امشب آقایون شوهر قراره که شام درست کنن! یو…هو…امشب عذاب وجدان ندارم.
نمی دونم جریان چیه. همه ی کارهای خونه رو راست راستی دوست دارم انجام بدم. از جمع و جور کردن گرفته تا ظرف شویی و لباس شویی و لیسیدن کف خونه و خرید خونه و تمیز کردن کابینت و جمع کردن تخت و لباس ها…فقط غذا درست کردن…می مونم توش!!!
شایدم چون همیشه مزخرف از آب در اومده ازش زده شده ام و اعتماد به نفس ام از دست رفته!
خلاصه…فقط و فقط این یکی همیشه برام عذاب الیمه!
از غذا درست کردن پیاز داغ با من…باقیش رو…ولله تضمین نمی کنم چی از آب در بیاد!
غیر گل آقا امکان نداشت مرد دیگه ای بتونه شوهر من بشه و این همه دوام بیاره. خدا رو شکر تنها چیزی که نیست ایرادگیر و غرغرو به کارهای خونه! و…خدا رو شکر از جمله کارهایی که هیچ وقت ازم نخواسته قرمه سبزی پختنه! وگرنه…به نظرم تا همین امروز روز بی شوهر مونده بودم!
—
احساس این لحظه ی من صادقانه عرض کنم:
ای…کله ی بابای هر چی آدم لعنتی لامصب کثافت بی ناموس مردم آزاره! (باقی احساساتم رو روم نشد رو کنم!!)
—
رسیده ام به نقطه ی اوج انرژی روحی ام!!!!
عینهو جن بوداده ی آتیش به باسن گرفته می پرم این ور اون ور!
دوباره…یه آمپول بزن و بشین به دردم می خوره!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
November 2nd, 2006 at 11:58 pm
در واقع من بايد زن تو ميشدم! زوج خوبی ميشديم به جان تو. تو کارهای خونه رو ميکردی که من از همهاشون متنفرم، من هم آشپزی ميکردم که عاشقشم و تو دوست نداری!
November 3rd, 2006 at 9:56 am
حلال اين رستوران نميدمنم چيچي واقعآ چجور جاييه ؟ البته به درد ما که نميخوره ، چون فکر ميکنم تا آخر عمر حسرت زيارت اين اماکن متبرکه رو دلمون بمونه ولب خب دونستنش ضرر نداره .
November 3rd, 2006 at 9:58 am
حالا اين رستوران نمي دومنم چي چي واقعآ چه جور جاييه ؟ البته به درد ما که نميخوره ، چون فکر ميکنم تا آخر عمر حسرت زيارت اين اماکن متبرکه رو دلمون بمونه ولب خب دونستنش ضرر نداره . (قبلي غلط املايي داشت )
November 3rd, 2006 at 12:12 pm
من می نه زبهرتنگدستی نخورم/یااز غم رسوایی و مستی نخورم…منی می زبرای خوشدلی میخوردم/ اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم
بابا اینقد گیر نده خوب بنده خدا را چیکار به این رستوران مثل بچه آدم سرشوانداخته پایین اومده کار و رفته خونه دنبال یللی تللی نبوده گیرم که حالا بشناسه یا نشناسه آسمون به زمین میاد خوب مسیحی دوآتشه هم که هست… یه جوری هو کردی که انگار بیجاره نماز پنجگانشو بلد نبوده بخونه امابعد وقتی داری فحش می دی یه جوری فحش بده که کسایی که می خونن یا میشنون راست وحسینی بفهمن با کی هستی هی به خودشون نگیرن
بابا راست راستی انگار زندگی اونجا سنارپنشاهی با شهر خودمون فرق داره حتی شام درست کردن روز ملی داره
ما هم فردا روز ملی مبارزه با استکبار داریم قراره همه برن راهپیمایی علیه آمریکا شعار بدن توی سه راه موزه جاتو خالی می کنم،من نمی دونم چرا از این آمریکاییها اصلا خوشم نمیاد انگار پدرکشتگی باهاشون دارم اصلا هیج ربطی هم به مسایل سیاسی نداره فکر کنم یه جور حساسیته خیلی مغرورن
دلتون شاد لبتون همیشه خندون
November 3rd, 2006 at 12:46 pm
كتبالو خانم. من مي دونم رستوران هوترز به چي معروفه. ولي مي توني منو هم قاب كني بزني كنار همون آقا. در زندگيم نه هوترز رفتهم نه دلم مي خواد برم. با اصل ايده مشكل دارم. به نظرم مياد اصل ايده خيلي زشت و توهين آميزه.