آخرش نوشته!
دستهبندی نشده November 12th, 2006گل آقای طفلک رو امروز از هر روز دیگه ای بیشتر استثمارش کردم و نقشه ی تمام روز رو طابق النعل بالنعل چیزی ریختم که خودم بی نهایت خوش خوشانم بشه.
اولش رفتیم کافی شاپ و کتابخونه به صرف قهوه و مطالعه ی بی امان! بعدش رستورانی که عاشقش هستم (به پیشنهاد گل اقا البته). می شه توش به قیمت یه سالاد فصل, به اندازه ی سه ماه سوشی خورد. بعدش اومدم خونه باز مطالعه. بعدش ورزش. بعد خرید مایحتاج منزل. بعد هم با گل آقامون تمام کارها رو کردیم. غذا باز به عهده ی گل آقا بود. مطالعه..استراحت سبک و….
برای بار هزارم…اثبات شد که امکان نداشت مردی به غیر از گل آقا بتونه دراز مدت شوهر من بمونه و احساس خوشحالی داشته باشه.
به هر حال…امروز از بهترین روزهای زندگی من بود.
مطمئن هستم اگه خوشبختی به یه اندازه ی معینی در دنیا وجود داشته باشه و قرار باشه به هر کسی یه سهمی داده بشه, من سهم سه چهار نفری رو قاپ زده ام و مشغول جویدنشم.
—
باحال ترین قسمت ماجرا اینه که هر وقت به این قسمت کتابه می رسم تصمیم می گیرم مطالعه ی فلسفه رو بگذارم توی برنامه ی آتی ام.
خوبی بزرگ فلسفه اینه که به جای این که مثل رشته های فن آوری, خواب و خوراک رو بگذاری کنار و صبح تا شب و گاهی هم شب تا صبح درس بخونی که از آخرین فن آوری روز -و گاهی هم شب- خبر داشته باشی, می تونی قرنی یه بار به مدت یه سال چشمات رو باز کنی. فلسفه ی -جدید!- رو مطالعه کنی. بعد طی نود و نه سال بعدی چشمات رو ببندی و باقی فلسفه رو برای خودت ببافی!
از شوخی گذشته فلسفه از شیرین ترین مباحث دنیاست.
ارسطو می گه در هر چیزی باید میونه ی کار رو گرفت. یکی دیگه -به نظرم میل – می گه انتخابی درسته که بیشترین منفعت رو به بیشترین تعداد افراد برسونه .کانت می گه هر کسی نسبت به دیگران وظیفه ای داره و لاکی -باز هم به نظرم- می گه هر کسی فقط و فقط به سبب انسان بودن حق و حقوقی داره که رعایتش بر تمام ابنای بشر لازمه!
تازه در مورد تفاوت انسان و حیوان هم -که من سال های ساله درگیرش هستم- یه عالمه فکر کرده ن و حرف زده ن.
فکر نمی کردم بیکار تر از خودم پیدا بشه! گرچه اینها در طول تاریخ از مهم ترین موجودات کره ی خاک به حساب میومده ن و حرفشون هم کلی برو داشته. باحالترین قسمتش اینه که هر کسی فلسفه رو خودش خلق می کنه -یا متوجه می شه یا…چه می دونم. فلسفه رو کشف می کنن یا اختراع؟!- بعد نقیضش رو متوجه می شه! بعد تا آخر دنیا بحث می شه, بی نتیجه یا…گاهی هم با نتیجه. منتها نتیجه ی غیر قطعی و کاملا نسبی!
به گل آقامون می گم به نظرم بخوام فلسفه و تئاتر و رقص مطالعه کنم. منتها نمی دونم چطوری می شه ازشون پول در بیارم!
گل آقامون اعتقادش اینه که از اون سه مبحث بالا سه تایی با هم سالی یه پاپاسی هم در نمیاد!
و…متاسفانه کتبالو خانوم عاشق پوله.
—
جایزه می دم به کسی که بتونه عنوان پست بالا رو حدس بزنه.
بفرمایید:
تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟
و..
علم بهتر است یا ثروت؟
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
November 12th, 2006 at 11:18 pm
http://en.wikipedia.org/wiki/Philosophy
November 13th, 2006 at 4:03 am
از اونجا که عاشششششششششششششق پولی پس می شه
علم بهتر است یا ثروت/!
بردم جایزه رو؟
November 13th, 2006 at 5:06 am
اسمش هست رضايت دورني . كتبالو جان آي حال ميكنم وقتي نوشته هاتو ميخونم . انگار از دهن من مينويسي . مخصوصا اون عشق به زندگيت . اون سرزندگيت . اون عشق به پولت . اون الكي خوشيت . خلاصه كه دوست دارم زياد .
November 13th, 2006 at 10:04 am
درمورد مسابقه اسم این پست پیشنهاد من : ” فلسفه لذت روز تعطیل” یا ” فلسفه ی خوشگذرانی یا : لذت بودن
……………………………………………………………….
در مورد اینکه با پول یه سالاد فصل میشه تو اون رستوران به اندازه سه ماه سوشی خورد خیلی جالبه اما مشگل اینه که من فقط اسم سوشی را شنیدم و هنوز حتی عکس اش رو هم ندیدم.
یاد یه فیلم جالب که اسمش یادم رفته افتادم یه خانم معلم رفته بود به یه کوره ده در ایران و از شاگرد ممتازی سوال می کرد: اگه دو تا آناناس داشته باشیم یکی ازش برداریم چند تا آناناس باقی می مونه؟ و اون دانش آموز نگون بخت هاج و واج همیجوری نگاه می کرد. ازش می پرسید : ده تا موز داریم چهار تا دیگه موز بهش اضافه می کنیم چند تا موز میشه ؟ و اون فقط نگاه می کرد یه مرد که فکرکنم حسین پناهی نقششو بازی کرده بود به اونا که توی کپر درس می خوندند نزدیک شد و از همون دانش آموز سوال کرد : دو تا سیب زمینی داریم یکی اشو برداریم چند تا باقی می مونه و اون جواب درست داد و همینطور مثالاشو با سیب زمینی و … ادامه داد. نگو اون شاگرد نگون بخت تو عمرش اسم موز و آناناس را هم نشنیده بوده چه رسه به اینکه ببینه و مفهموم سوال رو هم درک نمی کرده تا بتونه جواب بده.
—————————————————————————اگه دوست داشته باشین من هر روز یه مختصری از فلسفه براتون اینجا می نویسم . من عاشق فلسفه هستم و خودم یه پا استاد فلسفه ام اگه چشم نخورم !و شما دیگه نیازی به مطالعه ی وقت گیر ندارین!!!
فلسفه به زبان ساده یک
مفهمومی که از اصطلاح فلسفه در ذهن بسیاری نقش می بندد،آنرا بصورت موضوعی مجرد ،تجملی ،بریده از دنیای مادی و مملو از ذهنیات متناقض و دور از ذهن در آورده است. برای اینان ، فلسفه در اصطلاحات پیچده اید یالستی عوالم ماورای مادی خلاصه می شود،عوالمی که عموما ساخته و پرداخته ذهن مبتدعان آن است و با واقعیت های عینی جهان خارج رابطه مشخص و عینی ندارند.بهمین دلیل ، فلسفه در ادبیات جامعه ی ما جای خود را نیافته است و بجز دانشجویان این رشته عموم کتابخوانها رغبت چندانی به مطالعه متون فلسفی نشان نمی دهند. در صورتیکه بحق باید گفت ، فلسفه کردن (نه فلسفه بافی) هم ، چون اندیشیدن از خصوصیات جدایی ناپذیر انسان متفکر است. هرکس که می اندیشد، و حتی کودکی که تازه با اندیشه سروکار پیدا کرده ، همین قدر که در برخورد با طبیعت ، جامعه و جهان خارج، از سطح به عمق می رود و به اصول می پردازد و یا دنبال علت ها و عوامل پدیده ها وقضایا می گدد به فلسفه پرداخته است. فلسفه در وجود ما است وما همه روزه باآن سرو کارداریم .آنچه که میماند این است که به آن نظم منطقی بدهیم و اندیشه های فلسفی خود را از صورت پراکنده بشکل موزون و هماهنگ در آوریم . و این فلسفه کردن است.
دیگر اینکه فلسف درباره هستی است، یعنی در باره جهان، ما ، طبیعت ،ماده و هرچه که هست. بنابراین علیرغم تصورمتداول ،فلسفه با عوالم مالیخولیایی وموهوم سرو کار ندارد. این زندگی روزمره ما و مسایلی که با آن سرو کارداریم است که ما را به فلسفه می کشاند. و این فلسفه است که کلی ترین و در عین حال بدیهی ترین و پیش پا افتاده ترین قضایا و مسایل زندگی را در بر می گیرد.
در واقع مسایل فلسفه گاه آنقدر ساده و پیش پا افتاده مینماید که آدمی از جهل برعلم خویش بشگفت در میماند. این واقعیت ، هم چنین اهمیت اساسی فلسفه را در هر تلاش و فعالیت فرهنگی و مطالعاتی بنمایش می گذارد.
این نوع از فلسفه دیگر نمی تواند در انحصار ” خواص برج عاج نشین” باقی بماند و باید به جای واقعی خود بین مردم ، آفریننده ارزشها و اندیشه ها باز گردد.
این فلسفه همچنین بسیاری از قالبهای متحجر فلسفه خواص را درهم می شکند و بنابراین طبیعی است که از طرف متولیان رسمی فلسفه نیز مورد طعن و انتقاد قرار گیرد…..ادامه دارد
دلتون شاد لبتون همیشه خندون