روباه مکار
دستهبندی نشده November 19th, 2006فکر می کنی واسه زندگی پینوکیوییت جینا و پدر ژپتو و فرشته ی مهربون پیدا کردی.
آخر سر چشمات رو باز می کنی می بینی گربه نره بوده و روباه مکار.
گرچه…فکر که می کنی می بینی رشد و بلوغ پینو کیو نه به خاطر جینا کوچولوی وفادار بود نه به خاطر پدر ژپتوی فرتوتی که هرگز به گرد پینوکیو نرسید و نه به خاطر فرشته ی مهربون که کارش جراحی زیبایی دماغ بزرگ شده ی پینوکیو بود و نجات پینوکیو از تمام خرابکاری هاش و خریت هاش.
اگه پینوکیو چوب بود و شد گوشت و پوست… تمامش مدیون گربه نره بود و روباه مکار و نه هیچ کس دیگه.
وگرنه تا بود پینوکیو چوب می موند و جینا در به در و فرشته ی مهربون دل نگران و پدر ژپتوی بیچاره بی پسر.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
November 19th, 2006 at 2:17 am
این نوشتتون هم جزو نوشته هایی که من بارها و بارها خوندم و خواهم خوند.یه جور ذهن آدمو قلقک می ده.واقعا متحیرم تو یه نفری واقعا یا عده دسته جمعی دارن مطالب کت بالو رو می نویسن .افرادی که هر کدومشون یه دنیایی دارن و همه یه مشترکاتی.
دلتون شاد لبتون همیشه خندون
November 19th, 2006 at 9:33 am
دشمني كه نابودت نكنه قويترت ميكنه …… البنه كل ماجرا عكس العملي و غم انگيزه …. عمل آگاهانه بهتر است از عكس العمل ……
با نوشته هات منو ياد بحثهاي قديمي ميندازي …. با دوستي كه خيلي ادعا هم داشت بحث داشتيم …. مي گفت جنگ باعث پيشرفت بشر شده هميشه در تاريخ پس جنگ چيز خوبي است !
November 19th, 2006 at 1:39 pm
باز دوباره ميخكوبم كردي رو صفحه ي مانيتور دختره .. مطمئن نيستم كه فهميدمش ولي ميدونم كه خيلي قشنگ نوشتي . خيلي.
November 19th, 2006 at 6:41 pm
همین جوریه که میگی !
تا به حال از این طرفی پینوکیو رو ندیده بودم!
November 20th, 2006 at 8:54 am
ببخشيد كه اسممو لاتين نوشتم چون فونت فارسي نداشتم
راستش منظورتو دقيقا متوجه نشدم .
ولي اگه منظورت اينه كه شخصيت آدمو تجربه هاش شكل ميده باهات موافقم
اما يادمون باشه كه تجربه اگرچه مدرسه خيلي خوبيه ولي بعضي وقتها هم شهريه اش خيلي بالاست .
شاداب باشيد
November 21st, 2006 at 10:26 am
jaleb bood!