امروز…ارکات…کتبالو
دستهبندی نشده January 5th, 2007توی ارکات هر روزی یه جمله می نویسه. جمله ی امروز:
Your dearest wish will come true
دمش گرم!
جرات می خواد گفتن dearest wish به این راحتی.
—
تفال امشب:
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخر الدوا الکی
ذخیره ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که می رسند ز پی رهزنان بهمن و دی
چو گل نقاب بر افکند و مرغ زد هو هو
منه زدست پیاله چه می کنی هی هی
شکوه سلطنت و حکم کی ثباتی داشت
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
خزینه داری میراث خوار گان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
زمانه هیچ نبخشد که باز نستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی
نوشته اند بر ایوان جنت الماوی
که هر که عشوه ی دنیا خرید وای به وی
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی
و شاهدش:
لبش می بوسم و در می کشم می
به آب زندگانی برده ام پی
نه رازش می توانم گفت با کس
نه کس را می توانم دید با وی
لبش می بوسد و خون می خورد جام
رخش می بیند و گل می کند خوی
بده جام می و از جم مکن یاد
که می داند که جم کی بود و کی کی
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی
زبانت در کش ای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی
—
امروز صبح عالی بود. در راستای تغییرات سال جدید, برای ورزش می رم سالنی که مال شرکتمون هست. نه اونی که بیرون بود و قبلا می رفتم.
این سالن تجهیزاتش کمتره. وسایلش هم ارزون قیمت تره. منتها خلوت تر هم هست و البته نصف قیمت. استخر هم نداره.
من با تجهیزات خیلی کمتر هم کارم راه می افته. استخر هم نمی رم.
بنابراین از خلوت بودنش کیف دنیا رو می کنم.
لاکر شماره ی دویست و بیست و یک. و از ساعت هشت تا نه صبح فقط و فقط من یه نفر توی کل سالن بودم!
راحت رفتم دوش گرفتم. تمام نیمکت توی لاکر رو اشغال کردم.
اگه قسمت باشه از این به بعد صبح ها زودتر هم می رم. حدودای ساعت هفت و نیم که دیگه اصلا و ابدا توی روزهای هفته هم به شلوغی نخورم.
—
صبح ها که بیدار می شم انگار تمام مشکلات زندگی , واقعی و غیر واقعی هجوم میارن توی سرم! غروب ها بر عکس! بهترین ساعت های زندگی من هستن.
—
هیچ چیز رادیو رو یادم نمیاد امشب. بیخودی خودتون رو خسته نکنین هی بگردین دنبال اخبار رادیویی!
اخبار رادیو که سهله. عالم و آدم رو یادم نمیاد امشب!!امشب فقط خودم هستم و خودم.
زیادی…خیلی خیلی زیاد توی حال خودم هستم.
—
تفال دوم:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
…
—
بیتی که همه اش توی ذهنم می چرخه:
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است…
سلطان جهانم به چنین روز غلام است…
سلطان جهانم….
—
عاشق صدای ستارم…
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
January 6th, 2007 at 2:43 am
آخه چرا انفدر من در ورزش كردن و سالن ورزشي رفتن نتبلم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
January 6th, 2007 at 11:12 am
ببخشيد. ولي اين «تفال» رو که اینحوری می نویسید، آدم رو یاد مارک معروف Tefal (دیگ و قابلمه) میندازه!