اولین روزهایی که رفتم کلاس اول رو یادمه. بابابزرگم من رو می رسوند. بعد من رو می گذاشت توی حیاط مدرسه و خودش می رفت.
جلوش گریه نمی کردم, نمی خواستم بفهمه دارم اذیت می شم. بعد که می رفت اشکام سرازیر می شد.
این که چرا همین حس رو از کودکستان یادم نمیاد, نمی دونم.
قبل از کلاس اول,دو سال کودکستان رفته بودم و یادم نمیاد که حس تنهایی کرده باشم. کلاس اول رو اما, خیلی خوب یادمه.
این حس دیگه سراغم نیومد تا سال ها سال بعد. وقتی که با گل اقا دوست بودیم و باید برای کاری می رفت اهواز. توی ایستگاه قطار , دوباره همون حس عجیب چشم هام رو کرد غرق اشک!!!
از ایران که داشتم می اومدم, سرتاپا هیجان و خوشحالی بودم. به جای حس تنهایی, یه جور حس رهایی داشتم. شادی بی اندازه. این حس هر باری که از ایران برگشتم هم همراهم بود.
حالا باز دوباره مدتیه اون حس تنهایی عجیب , درست لحظه های جدا شدن از گل آقا سراغم میاد. دقیقا و دست نخورده مثل همون چیزی که کلاس اول ابتدایی, برای اولین بار تجربه اش کردم.
شش سالگی و سی و سه سالگی, و…همون حس عجیب. زندگی بی شک قشنگترین پدیده ی دنیاست.
—
خوب…یه بار دیگه به مدت دو ماه نم نمک, و به مدت یه روز به شدت به یه تغییر عمده فکر کردم. نتیجه؟ خیر….مثل مرتبه ی قبل.
باحالیش اینه که هر بار تغییر عمده رو موکول می کنم به دستیابی به پله ی بعدی, که اثبات کنم شکست خورده عقب ننشسته ام!
پله ی بعدی که دو سال پیش شرط تغییر عمده ام بود, دو هفته قبل به نتیجه رسید!!!
پله ی بعدی امسال هست و سال بعدی! مثل پله ی قبلی احتیاج داره به وقت و کار و وقت و کار.
یه قسمت مهم این پله این بود که میزان وقت های غیر کاری ام به حد اقل برسه, که خدا رو شکر به بهترین شکلی عملی شد و حالا…اون تغییر عمده بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم, موکول شد به دو یا سه سال دیگه!!!!!!
باحالی اش…می دونم جمله ای که من رو برگردوند سر جای اولم دقیقا و از طرف کدوم شیر پاک خورده ای صادر شد. خودش می دونست یا نه…نمی دونم.
—
ب….له.
دی ان ای حضرت عیسی مسیح پیدا شد!!!!یا…چاخانه؟ مقاله رو وقت نکردم بخونم. اگه کسی خوند خلاصه اش رو بگه لطفا. اگه نه که برم کتابش رو بخونم.
—
و…
یک سوم پسر بچه ها پورن آنلاین نگاه می کنن, و..اینطور که خانوم نویسنده ی مقاله می گه یک سوم پسر بچه های سیزده ساله بیشتر از این که به شماره در بیاد پورن آنلاین نگاه می کنن!
خوب…کاملا و قشنگ قابل درکه و نیاز به توضیح نداره که اگه پسر بچه باشی, سیزده سالت باشه, پورن روی اینترنت دم دستت باشه, سرت رو بزنن, ته ات رو بزنن می ری سراغش.
هم ارضای جسمی بهت می ده. هم حس بلوغ, هم پذیرفته شدگی اجتماعی.
توی خیلی از خانواده ها هم اونقدر رشد جنسی پسر براشون قشنگ و دلپذیره که به شکل پوشیده و گاهی آشکار تشویق هم می شن و سال ها سال بعد این رو به صورت یک افتخار خانوادگی تعریف می کنن, و پسرک -مرد سال ها بعد- هم در جمع تمام دوستان و رفیق ها این افتخار بزرگ رو نقل می کنه!
به شخصه نه روانشناسی کودک و نوجوان بلدم. نه بچه دارم. ولی نظر شخصی دارم.
بسیار طبیعیه که بچه و خصوصا پسر بچه نسبت به بدن جنس مخالف کنجکاوی غیر قابل کنترل داشته باشه. فکر می کنم پورن و عکس های سکسی هم به رشد جنسی بچه ها کمک می کنه. منتها اینطور بی مهار و بی نظارت…یه جورایی خیر. این همه تصاویر غیر واقعی و غلو شده و سکس های وحشی و پیشرفته, اون هم وقتی “بیشتر از این که به شماره در بیاد” نگاه می کنه , شک دارم برای پسر بچه ی سیزده ساله و رشد جنسی اش خیلی خوب باشه.
شکی نیست. نمی تونیم دختر یا پسر رو بی هیچ آموزش جنسی ای بفرستیم توی زندگی ای که یکی از چهارچرخ اساسی اش ارتباط جنسیه. آخرین کسی هستم که آموزش جنسی و لزوم ارتباط جنسی و رشد جنسی برای تین ایجر ها رو منکر بشه. ولی صحیح بودن و جهت دار بودن این رشد جنسی از خود رشد جنسی مهم تره به نظرم.
…..
هممم…کتاب جلد صورتی پورنویی که دوازده سالگی توی کتابخونه ی بابابزرگم پیدا کرده بودم و با دوستم چندین و چند بار خوندیمش رو یادم نمی ره وقتی از “رشد جنسی” برای بچه ها داد سخن می دم.
و…
حس بدی که از دیدن یه فیلم پیدا کردم و تا مدت های خیلی زیاد همراهم بود رو هم هرگز یادم نمی ره!
فیلم استریپ تیز یه عده دختر بود, و این که چطور یکی دو تاشون به دلیل این که سینه های کوچک داشتن مورد تمسخر حضار قرار گرفتن , در مقایسه با رقبایی با بدن قشنگ تر و سینه ی بزرگتر و خوش فرم تر غائله رو باختن, و با گریه و قهر و کینه صحنه رو ترک کردن.
احمقانه یا غیر احمقانه, مدت ها گذشت تا با موضوع کنار بیام گرچه که همیشه توی ذهنم به شکل یه علامت سوال موند و حس بدی از بدن خودم بهم داد. جالبی اش اینه که همین چند هفته پیش یه صحنه ی مشابهش رو روی اینترنت دیدم.
و….
فقط باز فکر می کنم به رشد جنسی و خوشبختی و احساس رضایت نسل آینده, و…این که چطور دختر ها و پسرها خوشحال باشن از چیزی که هستن, به جای این که تجربه هایی کمابیش تلخ رو که خودم داشتم کمتر داشته باشن.
این همه پورن عجیب غریب و بی هیچ نظارتی روی اینترنت برای یه پسر سیزده ساله…؟ مطمئن نیستم خوشحالی و خوشبختی جنسی اش و رشد باقی ابعادش رو تضمین کنه.
—
بغداد…یه عالمه انفجار!
و…
ایران…موج انفجار؟ کی می دونه؟
—
عاشق این کمیک هام!
خنگول ها!!!!!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار