به بهانه ی شهرنوش پارسی پور
دستهبندی نشده February 7th, 2007“رضا براهني توي کتابش «رازهاي سرزمين من» يه جمله خيلي جالب مي نويسه. خودش، راوي داره ميگه که توي زندان اينقدر از نظر جنسی بهش فشار مي آمده که گاهي مي خواسته سر فلانشو گاز بگيره! اين مال مردها. خوب زن ها هم اين حس رو دارن، منتهي مردها ميگن، زنها نميگن!
من حالا مي خوام به عنوان يکي از اولين زنها اينو بگم: شدت احساس جنسي وحشتناک بود! و فقط احساس جنسي نبود، من آرزو داشتم يه مردي دستشو بذاره دور بدن من، منو به خودش فشار بده، فشار بده، يعني اينقدر فشار بده که من يه کمي آرام بشم! پس فقط جنسي نبود، عاطفي بود. من يک نيروي جنس مخالفو مي خواستم که يه چيزي رو در زندگي ام پر کنه.
به اصطلاح، در خلاء اين حضور، من گاهي استشهاء مي کردم. اصطلاح عربي اش، و فارسي اش خود ارضايي يه. من خود ارضايي مي کردم. يه دفعه براي يکي اعتراف کردم که من استمناء مي کردم. گفت که:”استمناء يعني دفع مني، شما استشهاء مي کردي، يعني دفع شهوت.”
خوب اينها همه حرف هايي است که واقعيت داره ديگه! بابا جان، طبيعت شما رو اينجوري به دنيا مياره. شما تقصيري نداري! چرا ميليونها ساله آدم داره زاد و ولد مي کنه؟ براي اينکه استشهاء مي کنه و استمناء مي کنه، ولی ارضاء نميشه، ميره به طرف مقابل! بعد بچه ها هم تالاپ تالاپ ميان بيرون. يعني بشر گرفتار اين مسئله است. يه بار براي هميشه راجع بهش حرف بزنيم. ”
اینها قسمت هایی از مصاحبه ی شهرنوش پارسی پور بود.
لینک به سیبیل طلا رواول توی سایت دخمر دیدم. بعد لینک بالا رو توی سایت سیبیل طلا.
بهانه شد که بنویسم.
من شهرنوش پارسی پور رو از کتاب زنان بدون مردان اش می شناسم.
با اون کتاب زندگی کردم. بیشتر از ده بار کتاب رو خوندم. عاشق زرین کلای بیست و شش ساله ی فاحشه شدم. تنها زنی که آخر کتاب “نور” می شه.
با مهدخت که درخت شد زندگی کردم.مونس و فاثزه.
هر کدوم قسمتی از شخصیت من بودن.
از زندانی شدن شهرنوش پارسی پور خبر نداشتم. از کل جریان هم غیر از اونچه که جسته و گریخته توی سایت سیبیل طلا و مصاحبه ی پارسی پور خوندم چیزی نمی دونم.
چیزی هست ولی که مدت ها توی فکرم دور می زد و کل اینها بهانه ای شد برای گفتن اش.
بحث خود ارضایی مثل خوردنه. مثل خوابیدنه. همونقدر طبیعی. همونقدر فیزیکی. مثل رستوران رفتنه. مثل غذا خوردن. مثل…مثل برطرف کردن یه نیاز کاملا جسمی. برای جسمی که فعل و انفعالات طبیعی انجام می ده.
هیچ زن یا مردی به صرف خود ارضایی قابل سرزنش نیست. اصلا…خود ارضایی مساله ی قابل بحثی نیست!!!! یا…نباید باشه.
بچه ها از سنین پایین این کار رو می کنن. دختر و پسر نداره. طبیعیه. دارن احساس لذت می کنن. مثل اینه که خیلی از بچه ها دوست دارن خاک بخورن. یا در مقیاس دیگه دوست دارن انگشتشون رو بکنن توی دماغشون! یا…دستشون رو تا آرنج فرو کنن توی ماست! لذت می برن. همین…
بچه ها بدون آگاهی و غریزی این کار رو می کنن.
بزرگتر ها دونسته! می دونن چکار می کنن. مثل اینه که من هوس می کنم پلو خورش بادمجون یا چلوکباب بخورم. در همین حد. گاهی وقتا سالاد و ماست هم می گذارم کنارش!!!!!یه کم هم سس می زنم که خوشمزه تر بشه و تنوع بهش بدم!
این نه غیر اخلاقیه. نه مضره. حتی…می شه گفت مفیده! اگه به تعادل روحی و جسمی و هورمونی آدم کمک می کنه.
این که چرا کسی به خاطر ارضای یه غریزه ی اولیه اسمش می شه جنده! نمی فهمم.
اصلا این که جنده بودن دقیقا مشکلش چی هست رو هم نمی فهمم!
اگه من نوعی به دلیل مشکلات و عواقب جسمی و اجتماعی و روحی فاحشگی دنبال این کار نمی رم, اما از صبح تا شب همه جور اخلاقیات رو زیر پا می گذارم, چه افتخاری به فاحشه ی رسمی نبودنم می کنم, خدا می دونه.
تعریف من از فاحشه کسی هست که به دلیلی غیر از جبر (خانوم ها و آقایونی که به اجبار یا به صلاحدید و بدون وابستگی عاطفی هم سند ازدواج رو امضا کرده ان جزو این دسته هستن), و غیر از لذت جسمی یا روحی خودش, خدمات جنسی به کسی می ده.
طبق این تعریف فاحشه گری فقط و فقط یه شغله! در حد شغل من, در حد شغل مادر من, خصوصا اگه فاحشه برای خدماتی که می ده آموزش دیده باشه, و خصوصا اگه این شغل تحت نظارت سازمان خاصی باشه.
زن و مرد نداره. فاحشه بودن یعنی ارایه ی اختیاری خدمات جنسی به دلیلی غیر از لذت جسمی و روحی.
تعریف فاحشه بودن نیاز جنسی نیست. تعریف فاحشه بودن ارضای جنسی نیست. تعریف فاحشه بودن ارگاسم شدن و مهارت در ارگاسم شدن و ارگاسم کردن نیست. فاحشه گی شغل منحصر به زنان نیست.
و…
اصلا فاحشه بودن چیز بدی نیست.
خیلی بیشتر از شغلی که من دارم مورد نیازه و شک دارم فواحش به اندازه ی من در طی روز اخلاقیات رو زیر پا بگذارن.
تنها تفاوتشون با من نوعی اینه که قیمتشون ارزون تره, حقوقشون کمتره… و…صادقانه تر خدماتشون رو اراثه می کنن.
—
من با کتاب زنان بدون مردان شهرنوش پارسی پور لااقل دو سال زندگی کردم. بخشی از تحول بیست سالگی ام رو ساخت.
جالب بود که کتاب رو به گل آقا و دوست قبلی ام که دادم اونقدر روشون تاثیر نگذاشت. شاید چون کتاب به شدت با خانوم ها ارتباط برقرار می کرد.
امشب دخمر و سیبیل طلا و شهرنوش پارسی پور بهانه ای شدن برای گفتن تمام اون حرف های بالا.
من…یک آدمم.یک زنم. میل جنسی هم دارم و از وقتی یادم میاد داشته ام مثل تمام نیازهای جسمی دیگه. به روش های مختلف ارضا می کنمش و ارضا می کردمش. و به هیچ عنوان احساس گناه نمی کنم.
—-
ولله کل جریان اینقدر بدیهی بود که حالا برام سواله. فکر می کنم اصلا لزومی داشت بگم یا نه.
جواب…با توجه به مصاحبه ی شهرنوش پارسی پور, بله. لزومی داشت که بگم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
February 8th, 2007 at 5:53 am
لازم نبود بگي چون بديهيه. ولي گاهي بعضي ها اينقده خودشونو ميزنن به خنگي و از آب گل آلود ماهي ميگيرن آدم مجبور ميشه توضيح واضحات بده و تكرار مكررات !!! كنه! همين.
February 8th, 2007 at 5:29 pm
!!!!!!!!!!!!!!!!!
February 13th, 2007 at 3:24 am
ياد نوجواني خودم افتادم. حرفتو براي فشار جنسي ميفهمم. ولي خيليا نميفهمن. به عنوان يه دختر اونقدر دچار آشفتگي بودم كه اولين بار معلم شناي خوشگلمو بغل كردم و فشارش دادم. بيچاره ميترا! كم كم فهميد داستان چيه. يادش بخير. البته هنوزم اين عادتو دارم!