چل تکه
دستهبندی نشده May 11th, 2007یه دوستی برام آفلاین گذاشته بود. کلی خندیدم:
وزارت ارشاد اعلام کرد شعر اتل متل توتوله به دلايل زير غير مجاز است :استفاده از زن کردي . ترويج بي حجابي و استفاده از کلاه به جاي روسري. استفاده از کلمات رکيک .شعر اصلاح شده: اتل متل زباله… گاو قلي باحاله …هم شير داره هم آستين… شيرشو بردن فلسطين… بگير يک زن راستين…. اسمشو بگذار حکيمه که چادرش ضخيمه !!!!!!!
راضی بود خودش بگه کی بوده. راضی نبود بگه از اینجا برش دارم.
—
بعضی از حماقت های آدم قابل بخشش نیست. یا…کل دنیا هم که آدم رو ببخشن -بهشون مربوط بشه یا نشه- آدم خودش خودش رو نمی بخشه.
بدبختی…کل زندگی من بالا تا پایین و سر تا ته پره از این حماقت ها.
اصولا چیزی که نهایت نداره حماقت آدمیه.
—
این آقا تونی از شخصیت های مورد علاقه ی من بود. مارگارت تاچر هم همینجور. ببینم نخست وزیر بعدی کی می شه.
ببینم…یه کسی بعد از این که نخست وزیر شد شغل بعدی اش احتمالا چی می تونه باشه؟! عینهو کسی که رییس جمهور می شه! تازه..اگه خراب خوروب کنه چی می شه؟ دور بعد نخست وزیر و رییس جمهور نمی شه؟ بدبختی اینه که هر گندی که بزنه صاف توی چشم جهان و جهانیانه. هر کار باحالی هم که بکنه همه خبردار می شن. جفت حالت ها خلاصه.
به هر حال اینجور که از عکس های آقا تونی بر میاد توی این ده ساله روزگار خیلی راحتی نداشته.
—
به نظرم هر کسی عمرش رو روی یه چیزی می گذاره. به عبارتی آدم ها معمولا توی یکی از دستجات زیر هستن:
-به جبر گذر زمانه رو بی این که متوجه چیزی خاص باشن می گذرونن.
-زمان رو می دن و لذت لحظه ی حاضر رو به هر صورت به شکل آگاهانه می برن. باقی چیزها حاشیه است.
-زمان رو می دن یه چیزی هم روش و پول به دست میارن.
-زمان رو می دن و یه چیزی هم روش و مقام به دست میارن.
-زمان رو می دن و…غر غر می کنن.
-یا…باری به هر جهت و علاف زمان رو می کشن.
-یا…از اشتباهات گذشته درس می گیرن و آینده رو بهتر می سازن. (کلیشه ی محض)
-یا…افسوس گذشته رو میخورن و از آینده نا امید هستن.
-یا…افسوس گذشته رو می خورن و برای آینده برنامه می ریزن و در زمان حال کاری نمی کنن.
ولله اغلب آدم ها یه مجموعه ای از همه ی دستجات بالا هستن به نظرم. توی هر کسی یه چیزی پررنگ تره یه چیزی کمرنگ تر یا در زمان های مختلف پررنگ و کمرنگ می شه.
بنده به طور کلی یه چیزی شبیه دو تا آخری ها هستم که دوست دارم شبیه سه تا وسطی ها باشم!! حالا چطوری…بله…باید روش کار کنم.
—
تنها خوبی ای که ممکنه داشته باشم اینه که به شدت محافظه کار هستم و به شدت سعی می کنم اشتباه نکنم. اما…به نظر میاد اونقدر جرات انجام کارهای مختلف رو دارم که اگه هم اشتباه کنم برام مهم نباشه. اثبات شد: از هیچ اشتباهی نمی ترسم و…اغلب اشتباه ها از یه دید اشتباه هستن. از سایر دیدگاه ها درست.
—
بله…بستگی داره از چه طرفی به جریان نگاه کنی. درسته؟
دیشب از اونطرفی نگاه می کردم. امروز از این طرفی! و…برو بریم…آخر کار منم که برنده ام! حتی اگه….
—
آدم چیزی رو دوست داره که براش زحمت بکشه. بسازدش. مهم نیست آخر کار چی در میاد. همین که آدم براش وقت گذاشته و ساخته اتش اون چیز رو برای آدم دوست داشتنی می کنه. من…می خوام برای خودم زحمت بکشم. خودم رو بسازم. آخر کار از این که خودم رو ساخته ام و برای خودم زحمت کشیده ام صرفنظر از خوش ساخت یا بد ساخت بودنش ازش لذت ببرم و دوستش داشته باشم. و…همینه که مهمه.
این بالایی اقتباس از حرف مامانم بود:
“من خودم رو دوست دارم. برای این که برای خودم زحمت کشیده ام.”
فکر می کنم از بزرگترین چیزهایی بود که می تونستم توی زندگی ام یاد بگیرم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار