چل تکه
دستهبندی نشده June 1st, 2007بله…خوب…به خدمت چرتینکوف خانوم نازنین عرض شود که ارتباط دو وری احساسی زن و مرد بر چهار پایه ی اساسی استواره (قال آقای دکتر روانپزشک):
۱. عاطفی. ۲. جنسی. ۳. مالی. ۴. فکری.
داد و ستد در این چهار مورد باید متعادل باشه. همونقدر که می دی باید بگیری و چپروش.
غیر از اون اگه باشه ارتباطه ناغافل تتلق…می شکنه!
نکات دیگری هم گفت که چون چهار سال پیش ساعتی چهل هزار تومان پول بالاش دادم همینجوری نمی گذارم توی وبلاگم. شماره حساب اعلام می کنم. به حد نصاب که رسید باقیش رو می نویسم.
(شرط و شروط یه آدم با یه رگ اصفهانی و یه دونه گلپایگانی و یه دونه قمی بهتر از این نمی شه).
—
عرض شود به خدمتتون که عروسی چاق گنده ی یونانی من! برای اولین بار امروز عصری فیلمش رو دیدم. بعضی هاش عینهو فرهنگ ایرانی خودمون بود. بعضی جاها پررنگ تر بود و بعضی جاها کمرنگ تر.
باید حدس می زدم خود خانومه کارگردانش بوده باشه. از قیافه ی آقاهه و خصوصا جایی که کارگردان آقاهه رو لخت کرد و فرستاد توی وان کلیسا که تعمید بشه.
گل آقا تا اطلاع ثانوی اجازه نداره دور و بر محله ی یونانی ها آفتابی بشه. یهو دیدی بشمار سه گرفتنش و انداختنش توی وان کلیسا واسه تعمید که بعدش زبونم لال داماد بشه. تازه…خدا مرگم بده…لخت! با یه مادر خونده ای که به بعضی مال و منال هاش حسابی می نازه ..وای خاک به سرم!
—
چاقالو شده ام. مدت یک ماهه که ورزش نرفته ام. جسته گریخته پیاده روی و دوچرخه سواری و شنا کرده ام. اون یه پرده گوشتی که قدیمی ها می گفتن رو قشنگ اضافه کرده ام. وقتشه برم توی یه فیلم فردین مینی ژوپ بپوشم و لباس چسبون. ماتیک قرمز بمالم و به آهنگ عهدیه و ایرج قر بدم.
یادش به خیر. چقدر صدای عهدیه و ایرج به دل می نشست. فیلم های فردین و فروزان رو چقدر هوس می کنم ببینم.
—
هممم…عجب زندگی ای بشه زندگی من! گاهی وقت ها که حوصله ام از بی فراز و نشیبی اش سر می ره یهو یه دست انداز می اندازم وسطش. هر چقدر هم که کوچولو و فسقلی یا بزرگ و عظیم باشه فرقی نمی کنه. اونقدری که خودم بخوام با سر و صدا پشت سر می گذارمش. گاهی وقت ها خودم یادم می ره دست اندازه راست راستی چقدر گنده یا کوچولو بوده!
—
باز هم…فرخزاد.
🙂 خاطر خواهیه دیگه! عود که می کنه کارش نمی شه کرد. ولله هنوز نمی فهمم چون از حرف هاش خوشم میاد از فرخزاد خوشم میاد یا چون از فرخزاد خوشم میاد از حرف هاش خوشم میاد…یا هیچ ربطی نداره.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
June 1st, 2007 at 11:29 pm
ما رو هم صدا كن برات سوت بزنيم عزيز دلم وقتي ميري با آهنگ ايرج قر بدي …. در ضمن با ماتيك قرمز شوخي نكن كه من عاشقشم … تو دست انداز ميندازي من از اون سوراخ فوريهاي مثل پلنگ صورتي بعدش هي بايد زير پامو بپام با مخ نرم پايين … آخر هفته خوش بگذره …
June 2nd, 2007 at 4:35 pm
من فكر مي كنم يه نوع سحر و جادو توي قلم شماست.شما يكي از نويسنده هاي مشهور دنيا خواهيد شد . پيشنهاد مي كنم يه كتاب از خودتون چاپ كنيد. من اولين مشتري خواهم بود.زندگي عجيب و پر وفرازو نشيب و خاصي دارين.من از نوشته هاتون نيرو مي گيرم.شاد باشيد. احمد سعيدي از قم
June 2nd, 2007 at 8:24 pm
🙂 مرسي ننه جون خير ببيني با اين چهار پايه ات . ولي فكر كنم بعضي از پايه ها بايد از بعضي ديگه بلند تر يا كوتاهتر باشن.
June 4th, 2007 at 7:13 am
نتیجتا خانم های یونانی بی حیا تشریف دارن که داماد رو لخت و عور می فرستند تو وان و ازش تازه فیلم می گیرن و بدتر: به فک و فامیل و دوست و احیانا بچه هاشون هم هم نشون می دن!
June 4th, 2007 at 9:27 am
سلام
ممنون از دعوتت كه همين الان ديدمش و فكر كنم ديگه دير شده!