فسقلیه…
دستهبندی نشده October 9th, 2007فسقلیه پایان نامه ی فوق لیسانس اش رو دفاع کرد! یه گروه ارکستر ده نفره که اهنگی که ساخته بود رو اجرا کردن. اجرا نیم ساعت طول کشیده و اساتید گفته اند که یه بدعت بوده که پایان نامه ی فوق لیسانس فقط کاغذی ارایه نشه و واقعا با یه گروه کامل ارکستر اجرا بشه. احتمالش هست نمره ی بیست بگیره!
با مدتی تاخیر سه چهار هفته ی دیگه شاید اجرا به دستم برسه.
این برادر فسقلی…که با وجود شیطنت باور نکردنی اش از دو سالگی همین که می رفت خونه ی همسایه مون عینهو آمپول بزن و بشین, گوشش رو می چسبوند به بلندگوی ضبط صوتشون و دو ساعتی فقط و فقط موزیک گوش می داد و بعدا توی راه پله ی خونه موزیک رو با سوت اجرا می کرد!!! اونقدر که همسایه ها فکر کرده بودن بابای فسقلیه است که توی راه پله سوت می کشه نه بچه ی دو سه ساله!!!
هفت هشت سالش که بود پیانو رو شروع کرد و دیگه رها نکرد.
بعد از لیسانسش دو هفته ای رفت یه کارخونه و سه هفته ای هم کار مهندسی فروش کرد. و…تصمیم اش رو گرفت و اعلام کرد. می خواست آهنگساز بشه.
از اونجا که تیوری موسیقی و هارمونی و باقی دروس مرتبط رو هم در کنار درسش مداوم خونده بود, کنکور فوق لیسانس آهنگسازی رو داد و…نفر اول شد. و حالا….
فسقلیه تز فوق لیسانس اش رو دفاع کرد, خودش با یه لشکر ده نفره…عینهو تیم فوتبال…
….
تنها مشکلم باهاش اینه که چطوری این بچه رو قانعش کنم بیاد اینجا پیش خودم!!! به شکل باور نکردنی ای عاشق خانواده اشه و زندگی آروم و راحت و خوشحالی که داره!
این برادر فسقلی…
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
October 9th, 2007 at 8:52 pm
شايد فكر خوبي نباشه كه بخواي بياد اينجا. آدمها با هم فرق ميكنن. الان من هم با يه دوست در تماسم كه بمونه و حداقل دكتراش رو بگيره و بعد برگرده اما اون دلش اونجاست و اينجا براش هيچ رنگي نداره. چيكار ميشه كرد. آدما با هم فرق دارن.
October 9th, 2007 at 8:53 pm
راستي تبريكهامون هم جاافتاد. همچين خواهري اونطوري برادري هم بايد داشته باشه ديگه.
October 10th, 2007 at 2:59 am
بذار هر جور دوست داره زندگي كنه. ضمنا كتي جان اون آدرس وبلاگ منم درست كن هنوز دات كامه..
October 10th, 2007 at 9:07 am
هر جا دلش خوشه, بگذار همون جا بمونه.
October 10th, 2007 at 12:32 pm
تبريك ميگم هزار تا!
October 10th, 2007 at 3:19 pm
Tabrik migim khanoom……………