علی لاریجانی استعفا داد, احمدی نژاد هم پذیرفت.

بفرمایید. این زبون آدمیزادشه. این هم انگلیسیشه.
پاراگراف آخر انگلیسی اش رو طبعا در خبر ایرانی نمی بینید:

Before he was appointed, Mr. Larijani was the head of Iran’s state-run radio and television network and was seen as one of the hard-liners’ most effective weapon in curtailing former President Mohammad Khatami’s reform program. At the time, Mr. Larijani used the official media as a weapon to suppress democratic reforms and prohibited the broadcast of information that might have been harmful to hardline clerics

خدا این رو به خیر بگذرونه. واسه ی برنامه های هسته ای چه خوابی دیده اند, خدا عالمه.
—-
یه پرزنتیشن ده دقیقه ای راجع به یه داستان کوتاه باید تهیه کنم. داستانه رو تا حالا چهار بار خونده ام و هنوز توش گیج می زنم. فقط آخر هفته رو فرصت دارم.
یه کار هم سر کار دستمه که خیلی ازش کیف می کنم. ولی تا تمومش نکنم دست و دلم نمی ره به کار دیگه مشغول بشم. اون رو هم میخوام توی همین آخر هفته تموم کنم.
و…صد البته بولینگ و هری پاتر و تمیز کردن خونه زندگی و امور شوهر داری هم توی برنامه هستن.
اصولا…واسه همینه که عاشق آخر هفته هستم.

دیروز توی رستوران هندی چینی درب داغون پنج زاری فالم می گفت:
Don’t burden yourself with trivial matters.
آقا مدیر پروژه بغلدستم نشسته بود. و گفت که بهتر از این جمله واسه ی من پیدا نمی شه!
—-

از یه آقای افغانستانی و یه آقای پاکستانی سر کارم اصلا و ابدا خوشم نیومد.
پاکستانیه مخالف سر سخت بی نظیر بوتو هست و میگه متاسفه که در جریان بمب گذاری اخیر خانوم بوتو جون سالم به در برد. می گه که بی نظیر بوتو هیچی نیست غیر از یه bitch.
آقا افغانستانیه هم عیش تیم رو منقض کرد, هر کسی توی تیم یه اسم حیوون داشت. من و سه نفر دیگه چهار پنج ماهی هست به تیم ملحق شده ایم و باید برامون اسم حیوون انتخاب می شد.
توی میتینگ, آقاهه گفت خوش نداره خودش و ملت رو به اسم حیوون صدا کنه! و…از اونجا که احترام فرهنگ ها اینجا امری است ضروری, بنده به جای سگ و گربه و خر و طوطی , که کلی واسه اشون اشتیاق داشتم, موندم همون کتبالو!.

بدبختی…تا حالا کسی مارو آدم حساب نکرده بود, غیر از این یه بار که خواستیم یه کمکی مشنگ بازی در بیاریم و این محیط کارهای سیاه و خاکستری رو رنگی رنگی اشون کنیم.

هندیه بهتر بود. یه ایمیل فرستاده بود قبل از جلسه و به ملت گفته بود سگ واق واقی خوبیه.
قرار بود اسمش بشه سگ واق واقی, چون آدم خیلی آرومیه و چون هم که سگ واق واقی هرگز گاز نمی گیره!
من؟
قرار بود بشم سگ حفار. به خاطر این که تا ته و توی جریان رو در نیارم و توی تمام جزئیات نرم ول کن معامله نیستم.

بسیار ناراحتم چرا چیزی رو که به یقین یکی دو سالی هست که بهش رسیده ام رو ده سال و پونزده سال پیش بهش یقین نداشتم و بسیار خوشحال و خرسندم که ده سال بیشتر طول نکشید تا بهش یقین حاصل کنم.
این شکلیاس یه جورایی:
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید

یا گاسم بشه اینجوری گفتش, تمرکز و وحدت وجود, رمز شادی و موفقیت.
—-

یکی از مشاهدات هفته ی قبلم جالب بود و زنگ خطر.
توی سالن ورزش روی ترد میل قدم رو می کردم و توی سالن روبرویی مربی ها رو که به ملت تعلیم می دن نگاه می کردم. مربیه با یه آقای شصت هفتاد ساله تمرین می کرد. آقاهه تمام موهاش سفید بود. وزنه ای که می زد و تازه براش خیلی هم سخت بود دقیقا نصف چیزی بود که من بلند می کنم.
مطمئن هستم هم سن من که بوده قطعا دو برابر وزنه ای که من باهاش پرس سینه می زنم رو می تونسته به راحتی بلند کنه.
یه آقای مسن دیگه هم بود که اون هم یکی دوبار که حرکتی رو انجام می داد به نفس نفس می افتاد و مربی بهش تمرین های بسیار ساده ای می داد.
یادم افتاد…ای روزگار غدار…
…..
و حالا مگه کسی حریف این گل آقا می شه که منظم ورزش کنه و قوای بدنی و روحی و فکری اش رو همین جور تر و تازه نگه داره.
بزنم به تخته واسه ی بابای خودم , خدا حفظش کنه, الان هفتاد و دو سالشه, به نظر حدود پنجاه و پنج ساله می رسه, هفته ای دو سه بار شنا و تنیس می ره و هفته ای سه چهار بار ورزش. یه تردمیل هم توی خونه داره که متوسط روزی نیم ساعت روش راه می ره. ویلون و ضرب و تار می زنه و شکر خدا سر حال سر حاله. فقط و فقط به این دلیل که سالم زندگی کرده, سحر خیز بوده و منظم ورزش کرده و صد البته بعض شما نباشه بزنم به تخته, چشم بد کف پای ما و همگی…خانواده ی کتبالو ژن اش از نوع مرغوب مرغوبه!!!

و دست آخر…این دل و دل و دل و دل و دل و دل کشت منو.
یاد مهستی هم به خیر. روحش شاد.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار