چل تکه
مزخرفات November 29th, 2007 مقاله تموم شد. امتحان تموم شد. کلاس رقص تموم شد. یکی از پروژه ها تموم شد.
مونده یه امتحان دیگه و باز یکی دیگه و ده پونزده تا پروژه ی دیگه و کلاس رقص هفتگی تا آخر دسامبر!
امتحان دیگه باز هم برای درس داستان کوتاهه. اون یکی امتحان مال کارگاه معرفی نوشتن مدارک فن آوریه (ترجمه ی فارسی بهتر از این سراغ نداشتم)! می شد امتحان نداشته باشه. چون من کلا کرم امتحان دادن دارم باعث شدم خودم و نوزده نفر دیگه در پایان دوره ی چهار روزه یه امتحان بدیم!!! نوزده نفر دیگه هنوز نمی دونن.
—
دخترک می خواست بره نرسینگ بخونه. برای امتحان تافل نمره نیاورده. من بهش پیشنهاد کردم با اون صورت عروسکی و اون قد و بالای مانکنی بره یه رشته ی هنری. می گه غیر ممکنه. پریروز اعلام کرد از رشته ی من خوشش اومده و می خواد چیزی شبیه اون رو بخونه. برنامه نویسی کامپیوتر. بهش توضیح دادم که اولندش من توی درک و فهم برنامه نویسی کامپیوتر یه چیزی به خانوم بزی بدهکارم. دومندش معلوم نیست اصلا دوست داشته باشه. می گه شوهرش هم کار برنامه نویسی می کنه ولی تمام مدت به دخترک می گه که امکان نداره دخترک برنامه نویس بشه!!! و بهتره بره سراغ یه کار دیگه!!!!
شک ندارم اگه جای دخترک بودم حتما می رفتم برنامه نویسی می خوندم. آدم های از خود راضی گند دماغ بی مصرف لج در آر!!!!
شوهر خرگول…زن به این جوونی و خوشگلی و خوش هیکلی داره. جای این که پشتک بزنه, اعتماد به نفس دخترک رو می گیره.
ندیده و نشناخته از شوهره بدم اومد اییییییییییی….ن هوا! بی منطقه؟ انکار نمی کنم. ولی…بعضی ها حرص من رو در میارن. گمونم تقصیر خودم باشه بیشتر از هر کسی!
…
شک دارم دختره خودش بدونه چقدر خوشگله! و…طفلک با چه صداقت و جدیتی داره درس می خونه و تلاش می کنه. دختر گلیه.
—
از بین پنج تا موضوع و حدود دوازده تا داستان باید دو تا موضوع رو انتخاب می کردیم و می نوشتیم. یکی از موضوعاتی که انتخاب کردم داستانی بود توی مایه های سورریالیستی و اگزیستانسیالسیتی مال اکتاویو پاز. منتها کرم داشتم. برای من این سخت ترین داستان اون مجموعه بود. بسیار سمبولیک و در عین حال برای من که در عمرم پیچیده تر از غرش طوفان و هری پاتر نخونده ام بسیار پیچ و خم دار.
خوشحال و خوشوقتم به عرض همگی برسونم وقتی داشتم در موردش می نوشتم دقیق و کامل برام روشن شد آقا پاز چی می خواسته بگه و از کدوم عناصر داستان نویسی برای رسوندن فحوای کلام استفاده کرده.
باز هم به اطلاع همگان می رساند تا این روز عزیز این داستان سه صفحه ای اکتاویو پاز پیچیده ترین داستانی ست که کتبالو خانوم مطالعه فرموده ان!
دنیایی ست…روز به روز بیشتر داره از زندگی کردن خوشم میاد.
—
یه خانومی بهم گفت میلان کوندرا گفته کسی که بچه نداره عاقله ولی کسی که بچه داره کامله!
خانومه یه دختر ناز دوازده ساله داره که فرانسه و انگلیسی و فارسی رو بلده. خیلی قشنگ می رقصه و شاگرد خیلی خوب مدرسه هم هست. با خانومه باید کاری رو انجام می دادیم. باید با هم قرار می گذاشتیم. جفتمون به این نتیجه رسیدیم بعد از ساعت نه شب بهترین وقته برامون! خانومه هر روز از صبح تا اون ساعت گرفتار کارهای خونه و کارهای دخترشه. من هم سر کار هستم و کلاس ها و درس های مختلف. برنامه هامون رو که کنار هم گذاشتیم خانومه کلی خندید. گفت: تو عاقلی ولی من کاملم!
راست می گه شاید. آدم بدون بچه یه آدم کامل نیست. منتها…مثل همون مثال دیونه شدن و مردن می مونه. تا وقتی کامل نیستی نمی دونی کامل نیستی!!! و…به گمانم تصمیم ام رو گرفته باشم. فکر نمی کنم هیچ وقت بخوام کامل بشم!
اصولا…تصمیم گرفته ام تا آخر عمرم یه کتبالوی ناقص خودخواه باقی بمونم!
—
حال خنده و شوخی دارین؟
بفرمایین چند تا نقل قول بامزه از یه خانوم ناز دستم رسیده. (راضی بود خودش بگه کیه). نقل قول ها ایناهاشن:
“Having sex is like playing bridge. If you don’t have a good partner, you’d better have a good hand.” Woody Allen
“See, the problem is that God gives men a brain and a penis, and only enough blood to run one at a time.” Robin Williams
شاهکارش اینه. نه به خاطر چیزی که گفته. به خاطر کسی که این رو گفته. اول نقل قول رو بخونین و بعد گوینده اش رو نگاه کنین.
“Clinton lied. A man might forget where he parks or where he lives, but he never forgets oral sex, no matter how bad it is.”
هوممم…گوینده رو حدس بزنین.
ایناهاش…باربارا بوش! همسر رییس جمهور پیشین ایالات متحده!!!! عاشقش شدم یعنی.
و این یکی:
“Women might be able to fake orgasms. But men can fake whole relationships.” Sharon Stone
و نهایتا…
“Sex at age 90 is like trying to shoot pool with a rope.” George Burns
گمانم آقای جورج برنز یه کمکی سن رو دست بالا گرفته. ما به چشم خودمان که ندیدیم ولی اونی که شنیدیم می گن از سن پنجاه شروع می شه. میله و نیزه می شه لاستیک و کش و یواش یواش حدود شصت و پنج شش سالگی همون طنابی می شه که جورجی خان گفتن. گیریم قرص و دارو و اسپری و دوپینگ استفاده بشه حدود نود سالگی طناب که چه عرض کنم یه نخ قرقره ای تار عنکبوتی چیزی باقی مونده باشه!!! سلامتی و دلخوشی باشه باقیش رو خدا بده برکت.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
December 4th, 2007 at 9:33 am
پنجاه كه اول جووني هست بابام جان. بگو هفتاد يه چيزي.