چل تکه

Posted by کت بالو on March 31st, 2008

🙂

خیر آقای امید. (از اسمتون حدس زدم باید آقا باشید. وگرنه نوشته می تونست مال آقا یا خانوم باشه) قصد و غرضی در کار نبوده. متاسفم اگه در جواب تبریکتون متقابلا تبریک نگفتم. امیدوارم شما و سایر هموطنان سال قشنگ و خوبی پیش رو داشته باشید.

جای شما و همگی دوستان خالی ما هم با خانواده لااقل سه شب رو جشن گرفتیم و زدیم و رقصیدیم و نوشیدیم و خندیدیم و شیرینی خوردیم و دید و بازدید کردیم. سر کار هم رفتیم.
متاسفانه ما هم دهل و سرنا را امسال نشنیدیم.

حاضرم یک ساعت از عمرم را بدهم به این شرط که بتوانم یک ساعت بعدی را بخوابم.

به شدت نیاز به استراحت دارم.

باحال…سال قبل چهل و دو هزار مورد ورشکستگی در کانادا اعلام شده. اکثریت قریب به اتفاق آقا بوده اند. حدود چهل سال داشته اند. یک وابسته (ی مالی) داشته اند. در آمدشان ماهی دو هزار دلار بوده و حدود پنجاه و یک هزار دلار قرض داشته اند.

دو دو تا چهار تای بسیار ساده ای ست. به غیر از دو هزار دلار باقی اش را می شد حدس زد!

یاهو یه سایت مختص بانوان راه انداخته. بفرمایید.

مخاطب اصلی سایت بانوان هستند با این ایده که در بسیاری خانه ها تصمیم گیرنده ی اصلی برای خرید بانوی خانه است.
….
احتمالا اگر سایت مختص آقایان بود سه موضوع بیشتر توی کل سایت پیدا نمی شد. ماشین. ورزش. زن..زن…باز هم زن!!!
….
بامزه این که امکان ندارد سایتی مختص بانوان باشد و در آن از مد و فنون مرد یابی -خصوصا از نوع ثروتمندش- و صد البته شکلات حرفی نباشد.

خدمتتان عرض شود اگر بخواهم سایتی را برای خود خودم طراحی کنم قطعا موارد زیر را در آن می گنجانم:
-آخرین اخبار در مورد کتاب های رمان جدید
-آخرین اخبار در مورد سهام های مورد علاقه ام
-چهار پنج خبر در مورد دنیای بی سیم(!!) و تکنولوژی
-یک داستان دنباله دار
-نکاتی در مورد زبان های خارجی
-عنوان ده خبر مهم روز کانادا و جهان
-یک نکته ی ساده ی آرایشی

و چیزی که امکان ندارد در آن بگنجانم:
-اخبار ورزشی
-اخبار در مورد حفظ سلامتی و رژیم های مختلف غذایی
-تبلیغات و آگهی حتی اگر آگهی منخصر به فرد فروش تاج جواهر نشان ژوزفین بناپارت به قیمت بیست سنت توی سوپرمارکت سر کوچه مان باشد!

به گمانم یک سایتی هست که امکان ایجاد سایت های متنوع شخصی را فراهم می کند یک جورهایی.

بامزه -یا شاید طبیعی- است که عموما ارتباط برقرار کردن با نوشته های خانم ها برای من بسیار ساده تر از ارتباط برقرار کردن با نوشته های آقایان است.
بخواهم نویسنده های مورد علاقه ام را لیست کنم قطعا شهرنوش پارسی پور و زویا پیرزاد و مارگارت آت وود و جی کی رولینگ توی لیست هستند.
از استفن کینگ کتاب دستم گرفتم. حدود ده تا داستان پنجاه صفحه ای! هیچ کدام از چهار داستان اولی را تا ته نخواندم. گمانم کنارش بگذارم و کتاب دیگری را دستم بگیرم.

کتاب یازده دقیقه از پاولو کویلو را خیلی خیلی دوست داشتم. منتها آن هم پنجاه صفحه ی آخرش حوصله ام را سر برد و …گذاشتم کنار.

کله ام منگ است!!!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

چل تکه

Posted by کت بالو on March 28th, 2008

سال پیش ماه آخر سال می خواستم برم دو روز یه کلاس آرایش صورت توی کالج نزدیک خونه امون. منتها از اونجا که از هر پنج باری که گل آقا می ره مسافرت سه بارش رو به سختی مریض میشم طوری که یه بارش مسافرت کاری رو نصفه گذاشت و برگشت باز هم مریض شدم و توی اون هاگیر واگیر حتی ثبت نام هم نکردم.

این بود که وقتی همکارم  گفت که کلاس آرایش می گذاره و حاضره برای من مجانی یه جلسه درس بده روی هوا قاپیدم. کاچی به از هیچی. و…خوشحالم که قاپیدم.

دو سه تا توصیه ی ساده کلی من رو خوشحال و راضی کرده.
به دور چشم هیچ کرم و کرم پودری به غیر از کرم دور چشم نباید زد. شنیده بودم کرم دور چشم فقط برای چاپیدن جیب ملت است و غیر از اون هیچ. منتها از وقتی به توصیه ی همکارم عمل کردم و دور چشم رو فقط و فقط کرم دور چشم زدم خط و چین و چروک هایی که داشت دور چشم ام می افتاد خیلی خیلی بهتر شده. لااقل دیگه به شدت قبل نیست.

گفت که کرم پودرهایی که استفاده می کنم برای پوست صورت مضر هستند و نباید هفت روز هفته استفاده بشند. گفت که کرم پودر باید آبی باشه و نه روغنی. یا این که باید از مواد معدنی باشه.
خلاصه …صد البته کل توصیه ها و آموزش ها در راستای فروش محصولات کمپانی آرایشی هم بود. منتها از جمله خرید هایی بود که بعد از یک ماه از گذشت معامله هنوز بسیار راضی هستم.
کرم پودر درست رنگ پوست صورتم و با استفاده از آب درست کرد. بهم گفت چطور روی صورتم کرم و کرم پودر رو بزنم که پوست آسیب نبینه و …این سه چهار تا توصیه ی کوچولو کلی به نفعم شد.
یک ساعتی از عمرم بود که راست راستی صرف کار خوبی شد.

یعنی این مدلی ها که آدم برای خودش و هر لحظه از زمانی که دوباره به دست نمیاد حسابی ارزش قایل باشه و راحت دست این و اون نده اتش.

اونوقت هر لحظه فکر می کنه اون لحظه و اون ساعت ارزشمند رو برای چه کاری صرف کنه که شاد و خوشحال و راضی باشه.

اینجوری می شه که آدم به آخر عمرش که می رسه می بینه زندگی شاد و خوشی رو سپری کرده و راضی و شاد و خوشجال چشم هاش رو هم می گذاره که تا ابد استراحت کنه.
….
در این ساعت ارزشمند و عزیز دارم با یه وسیله ی نسبتا زبون نفهم سر و کله می زنم!

به خدمتتون عرض شود که صدایی که از سال هزار و هشتصد و شصت روی یک فونوگرام ضبط شده به عنوان قدیمی ترین صدای ضبط شده ی دنیا شناخته شده. مال یه خانوم فرانسوی هست که یه آواز رو خونده. بانمک…:)

عاشق این بانوی اول فرانسه هستم. تا جایی که شنیده ام باهوش است و بسیار زیبا و بسیار خوش اندام.
لیدی به تمام معنا.
و…از سارکوزی اصلا و ابدا خوشم نمیاد. دلیل منطقی ندارم. جسته و گریخته از چیزهایی که شنیده ام به این نتیجه رسیده ام کلا دوستش ندارم!

این آقا مارتینه داره هشت ساعت اتوبوس می شینه تا اوهایو. دو ساعت می مونه اوهایو و هشت ساعت اتوبوس می شینه برگرده.

حالا دو ساعت توی اوهایو می خواد چه کنه که ارزش شونزده ساعت اتوبوس سواری رو داره…خدمتتون عرض شود عاشق فوتباله! می ره مسابقه ی فوتبال ببینه و برگرده!!

حالا اگه فوتبال بین پرتغال و ایتالیا بود باز یه چیزی…یه لیگی هست که تا حالا اسمش رو هم نشنیدم. منتها قطعا نه پرتغال بازی می کنه و نه ایتالیا.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

صنعت توریسم!

Posted by کت بالو on March 26th, 2008

به به…دنبال CSW می گشتم. خوردم به سکس ورکر ها و پشت بندش به سکس توریسم و …ایناهاش:

خدمتتون عرض شود که همه راه ها به رم ختم می شود!

باز هم خدمتتون عرض شود از تونس و کنیا خبر نداشتم. ولی انصافا ایتالیا و یونان رو پسندیدم! عجیبه که فرانسه توی لیست مقصد خانوم ها نیست.

اگه وقتی…بی وقتی..موندین فکری واسه ی توریسم کجا برین این لینک شاید کمک کنه.

سکس بی دردسر.

تنها قسمتی اش که مشکل دارم و حسابی هم مشکل دارم قسمت سکس با کودکانه. بابا مصبتون رو شکر. طفلک بچه گناه داره به خدا. بی خیال.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

هیچ, قابل عرض

Posted by کت بالو on March 26th, 2008

ولله…چیزی نیست قابل عرض. احوالمان خوب است.

 …

با پررویی آنچه که می خواستیم گرفتیم. باید بشود نگهش داریم. در حال تلاش در این راستا هستیم.

 ژولیت خانوم بر می گردد چین یک کار پاره وقت بگیرد و از دو تا بچه ها مراقبت کند.

جان اخراج شده!!! گویا از یکی از اموال شرکت استفاده ی شخصی می کرده!!

از اخبار ادامه دار گذشته: خیال دارم بسیار پولدار شوم! هنوز دنبال راهش هستم!!!!

پاملا اندرسون خانم رسما طلاق گرفت دوباره

 زیاده عرضی نیست

 دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

نیاز به توجه

Posted by کت بالو on March 18th, 2008

ولله نمی دونم خوبه آدم اصولا دیده نشه یا این که دیده بشه اما به دلیل اشتباهاتی که می کنه.

اگه آدمی بخواد دیده بشه اما راه درست دیده شدن رو بلد نباشه یا راهش براش باز نباشه احتمالش زیاده که سر بخوره طرف دیده شدن به دلایل واهی مسخره.

گمانم این همون چیزی هست که بهش می گن نیاز به توجه. گاهی دلایل منطقی داره. گاهی دلایل احساسی.

باز هم به گمانم توی کار بسیار پیش میاد. توی زندگی عادی بیشتر.

چرا راجع بهش نوشتم؟ سر خوردم توش…با کله. 🙁 از نوع منطقی!!!!

اولین بارم نیست. آخرین بارم هم نخواهد بود. تنها آدمی هم نیستم که با کله سر می خوره توش.

باهوش اگه باشی می فهمی چطور دیده بشی بی این که ضایع بشی یا…گاهی چطوری درستش کنی اگه ضایع شدی!

خلاصه…باهوش باید باشی دیگه. پررو بودن به تنهایی کاربرد داره در برخی شرایط. باهوش بودن همراه با پررو بودن کاربرد داره در تمام شرایط.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

اقتصادی!!

Posted by کت بالو on March 17th, 2008

خیر…پیش بینی اشتباه بود. سهام شرکت های نفتی امروز اومده پایین. دلیلش؟ پیش بینی رکود در اقتصاد آمریکا.

وضع اقتصاد در کل جهان خرابه و گورومبی…فعلا دارن میان پایین…همه با هم!!!
این وسط این یکی جمله بسیار امید دهنده بود:

It is very important for everyone to understand that we are making the transition from crisis prevention to crisis management

این هم یه خبر امید دهنده ی دیگه:

Economists are now second-guessing their assumption that a recession in the United States would be shallow and short-lived, and are now warning about a longer slump that can’t simply be fixed by steep interest-rate cuts.
گرچه به نظر میاد به کانادا هنوز بیشتر می شه امید داشت:
The Bank of Canada is expected to take a more measured approach to the rate cycle,” writes Stewart Hall, market strategist for HSBC Canada. “While Canada may face similar stresses [as the United States], the order of magnitude is considerably different than that confronting U.S. markets.”

خلاصه..با وضع موجود بازار آمریکا بسیار ضعیفه.
به گمانم دموکرات ها که بیان روی کار -اگه بیان- اوضاع و احوال بهتر بشه.

و…خبر تکان دهنده ی دیگه.

بهترین نکته در این که آدم همسر یه آدم پولدار معروف  باشه اینه که وقت طلاق پول حسابی گیرش میاد. ایناهاش…طلاق واسه ی پل مک کارتنی ۲۴ میلیون پوند آب خورده!!!

این رو می گن بهترین شوهر سابق دنیا!!! بیشتر از این نمی شه عاشق هیچ مردی شد!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

چل تکه

Posted by کت بالو on March 14th, 2008

عرض شود به خدمتتان ملاج حسابی که نداشتیم. این همه که خوابمان می آید آن ملاج نصفه و نیمه هم از کار افتاده!

بسیار از استعمار و استثمار جهان خوار خوشمان می اید. خصوصا اگر سهم مارا هم از جهان با گشاده دستی برساند.

پیام بنده به استعمار جهانی:
با ما به از این باش که با خلق جهانی…

به گمانم از همه ی سوقات ها به درد خور تر همان یک عدد دستمال یزدی باشد. تحفه ی بسیار عالی و بی نظیر یزد.

این آقای محترم همیشه بنده را به وجد می آورند. با این آهنگشان بیشتر…

بدینوسیله نگرانی بی نهایتم از گرم شدن جهانی کره ی زمین و عواقب آن را اعلام می دارم.
بدینوسیله اعلام می دارم به هیچ عنوان خیال ندارم در از بین بردن این مشکل جهانی مشارکت داشته باشم. گرفتاری ها و مشغله جات اجازه نمی دهد. عمیقا متاسفم!

به خدمتتان عرض شود که دقیقا نمی دانم ایشون چطور این کار رو کرده. ولی اینطور که به عقل نصفه نیمه ی در حال چرتم می رسد اگر بشود نقطه ی ثقل بدن را یک جوری انداخت روی نوک انگشت سبابه می شود همچینکی چپرو ایستاد روی نوک انگشت سبابه ی دست چپ!!

خاک به سرم. با این عقل نداشته ی در حال چرت فکرم رفت سراغ یک مرکز ثقل احتمالی دیگه!!!
یعنی…گمانم فکر هر کس دیگه ای هم می رفت. هان؟!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

آقای فرماندار

Posted by کت بالو on March 10th, 2008

دهه!!! بیچاره آقای فرماندارایالت نیویورک روز سیزده فوریه تلفن زده به یکی از سرویس دهنده های سکس کلاس بالا و با یه دختر خانوم فاحشه ی کلاس بالا رفته سانفرانسیسکو. صداش در اومده  یا حالا یه جورایی دام بوده و طفلک به -بی ادبی نباشه- غلط کردم افتاده!!!

 ملت بی رحم. انصاف بخواهیم به خرج بدیم کمتر آقاییه که از سرویس های جنسی (حالا تلفنی یا کلاس بالا یا کلاس پایین) استفاده نکرده باشه! اون هم با این قوانین بی رحمانه ی آمریکای شمالی که بیش از یک زن رو برای آقاهه جایز نمی دونه! گیریم آقایونی که دور اندیش تر هستن و نمی خوان بیماری جنسی بگیرن معشوقه می گیرند.

این طفلک آقاهه هم فرماندار شده. اخته که نشده!!! بی خیال بابا. تازه…بیچاره به نظرم خیلی هم تندش گرفته بوده. میتینگش با مشاور ارشد رو کنسل کرده که به امورات دیگه بپردازه:

Mr Spitzer, 48, had abruptly cancelled Monday afternoon appointments to meet senior advisors about the allegations, the Times reported

گمونم بشه براش مورد اضطراری در نظر گرفت و یه جورایی زیر سبیلی در کرد. تازه کی می دونه اگه اقای فرماندار با اون حال و اوضاع ناجور و ناراحت می رفت سر میتینگ چه به سر مشاور ارشد و گاسم تصمیم های اتخاذ شده می اومد. به گمانم آقای فرماندار شایسته ی مدال ویژه  و تقدیر هم باشه به جای این بی انصافی ها.

پیشنهاد بنده به کلیه ی آقایون فرماندار و شهردار و رئیس جمهور اینه که پیش از قبول منصب یه توک پا تشریف ببرن خدمت دلاک سر کوچه با همون تیغ معروف یه اشاره ی کوچک بکنه. کل مشکل آقا و خانواده اش و شهروندان و هموطنان محترم حل می شه. خصوصا اگه آقای محترم بچه هم داشته باشه که دیگه عضو شریف احتیاج چندانی نیست و اینجور که پیداست فقط مایه ی دردسره.  گیریم جهت از بین نرفتن بیزنس بانوان سرویس دهنده گران قیمت و ارزان قیمت, به ازای هر اشاره ی تیغ مبلغی به صورت هفتگی به موسسات مربوطه اختصاص داده بشه. به گمانم همه راضی تر باشند.

دنیای باحالیه! ملت دسته جمعی با خودشون مشکل دارند. ولله…دلیل عذرخواهی آقاهه رو نمی فهمم. اگه بده پس چرا هست. اگه خوبه دیگه عذرخواهی به چنده!! تازه… با خانومه رفته سانفرانسیسکو, عذرخواهی ش رو از ملت دنیا می کنه!!!

آقا راضی…خانوم سرویس دهنده راضی…آخه ملت نیویورک و ینگه دنیا دیگه واسه چی ناراضی؟!

گمونم تنهاایراد بزرگ جریان این باشه که آقاهه قرار بوده از مخالفین و معاندین روسپی گری باشه و اخلاق رو در جامعه ترویج کنه. منتها…درس خوبی بود دیگه. حالا از این به بعد گمانم سیاست های آقاهه کامل تغییر کنه بعد از این که به لزوم وجود چنین سرویسهایی در جامعه پی برده. از اون گذشته اینطور که پیداست اگه خانومه رو از یه ایالت به ایالت دیگه جابجا نمی کردند, آقاهه با قوانین فدرال مشکل پیدا نمی کرده! باز یه درس خوب واسه آقاهه که بدونه سرویس های محلی خوب باید وجود داشته باشند:

 But the Mann Act, passed by Congress in 1910 to address prostitution, human trafficking and what was viewed at the time as immorality in general, makes it a crime to transport someone between states for the purpose of prostitution. The four defendants charged in the case unsealed last week were all charged with that crime, along with several others.

 خلاصه خر تو خری ست.

 —

هان…ایناهاش. زبون آدمیزادش رو هم اینجا می شه خوند.

 —

خلاصه مفصله. من جزییات جریان رو خیلی نگاه نکردم. بامزه این که آقاهه رفته سانفرانسیسکو اما احتمالاا هیلاری خانوم ضرر می کنه. آقاهه از هیلاری خانوم حمایت می کرد.

میگم حالا روزنومه عکس خانومه رو چرا ننداخته؟!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

بد نیوز

Posted by کت بالو on March 9th, 2008

نمی دونم می تونم بدی هایی که خودم در حق خودم کردم رو جبران کنم!؟!!

بزرگترین اش باور نکردن خودم بود و مانع هایی که خودم برای خودم گذاشتم.

به گمانم امسال خدا خونه تکونی حسابی کرده. یا از چیزی حسابی دل پری داشته. خلاصه هر چی که بوده هر چی برف داشته ریخته رو مغز و ملاج ما!
بدون اغراق یه کوه برف یه متری گاسم بیشتر – از برف های پارو شده- جلوی خونه درست شده.

به گمانم خیالاتی توی سرم باشه!!!

این کتاب master of the game یه کتاب تخمیه مال سیدنی شلدون. باحاله منتها.

یه جاییش آقاهه می گه آمریکایی ها یه اصطلاحی دارند به یه سری آدم ها می گن bad news !!!

به گمانم از این آدم ها در طول زندگی ام یکی دو تایی دیده باشم. مهم نیست اطرافشون چه آدم هایی باشن و چی بگذره. قطعا اون آدم ها و کل وقایع اطراف رو به شدت به طرف اضمحلال و نابسامانی و تیرگی می کشند.
اگه طرفشون بد شانسی بیاره یا حالا مایه هاش رو داشته باشه یکی یکی تمام چیزهای خوب زندگیش و تمام هستی و وجودش رو از دست میده. آدم ها رو می کنند ابزار و وابسته ی خودشون و …یواش یواش عین موریونه می خورن و از تو می پکونن! و وقتی کامل از تو پوسیدی و از بین رفتی …بنگ…تیشه به ریشه ات می زنند!

خلاصه…از من به همگی نصیحت…اگه کسی رو دیدین که به هر دلیلی فقط و فقط حس کردین بهتون احساس بد می ده تردید نکنین. لحظه ای که احساس بد رو تجربه کردین بدونین احتمالا یه bad news جلوتون ایستاده. راهتون رو بکشین و به سادگی…دور بشین.

به گمانم یه جاهایی من bad news  زندگی خودم بودم.
از باقی آدم های bad news  می شه دور شد. اما حریف خودت باید بشی. از خودت دور نمی شی. خودت رو تغییر می دی…
این…قشنگه…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

به بهانه ی روز جهانی زن

Posted by کت بالو on March 8th, 2008

مطلب زير از ويکيپدياست:
 
جایگاه زن در ایران باستان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
پرش به: ناوبری, جستجو
زن در اوستا و همچنین در زبان سانسکرت به لقب «ریته‌سیه‌بانو» یا «اَشَه‌بانو» خوانده شده، که به معنی دارنده فروغ راستی و پارسایی است. امروز واژه نخستین در زبان پارسی حذف شده و فقط بانو که، به معنی فروغ و روشنایی است برای زنان به کار می‌‌بریم. باز واژه مادر در اوستا و سنسکرت «ماتری» است که به معنی پرورش دهنده می‌‌باشد و خواهر را «سواسری» یعنی وجود مقدس و خیرخواه می‌‌نامد و زن شوهردار به صفت «نمانوپنتی» یا نگهبان خانه، نامزد شده است.
زن درایران باستان (درمتون پهلوی) مقامی بسیار والا و ارجمند داشته است. مهریکی از ایزدان مادینه بوده که به شکل زن مهر آن نیز وجود دارد. اما بعدها نماد مردانه پیدا کرد. زن ایرانی در دوره هخامنشیان در کلیه امور همچون مردان به کار و پیشه مشغول بوده است. این را کشف سنگ‌نبشته‌های گلی در تخت جمشید به اثبات می‌‌رساند. جالب این که بدانید زنان در هنگام زایمان مرخصی با حقوق داشته‌اند و همچنین پس از زایمان به آنان پاداش‌های گران بها نیر داده می‌‌شد. در برخی از سنگ نبشته‌ها شاهد آن هستیم که مردان در خدمت زنان کار می‌کنند و ریاست کارها به زنان است و نیز می‌‌بینیم که زنانی معرفی شده‌اند که املاک وسیع و کارگاه‌های بزرگی داشته‌اند، همچنین زنان دوره هخامنشی می‌‌توانستند بدون هیچگونه دخالت شوهر در املاک و دارایی‌های خودهرگونه تصرفی که مایل بودند، بنمایند.
در ایران باستان، مقام زن در جامعه بسیاربالا بود و زن در بسیاری از شئون زندگی با مرد همکاری می‌‌کرد. بنابرنوشته کتاب نیرنگستان پهلوی، زنان می‌‌توانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی حتی با مردان شرکت کننده یا خود به انجام اینگونه کارها بپردازند. زنان حتی می‌‌توانستند درا وقات معینی به پاسداری آتش مقدس پرداخته و طبق کتاب ماتیکان هزاردادستان به شغل وکالت و قضاوت مشغول شوند. در فروردین یشت و دیگریشت‌ها و همچنین شاهنامه و دیگرحماسه‌های باستانی این سرزمین، اسامی بسیاری از این زنان نامدار و پهلوان و میهن پرست دین دار- که به واسطه کارهای مفید و نیکشان در گروه زنده و روانان جاوید، درآمده‌اند – نام برده شده و برروان فرهمند آنان درود فرستاده می‌شود. در ایران باستان زنان همچون مردان می‌‌توانستند فنون نظامی را یاد بگیرند و حتی فرماندهی سپاهیان را بر عهده بگیرند (مانند: بانو آرتمیس که فرمانده سپاهیان ایران در برابر یونانیان بود، و گردآفرید که مرزدار ایران بود و در برابر سهراب صف آرایی کرد).
زیبایی تمدن ایران و فرهنگ انسانی اش در اینجا بیشترآشکار می‌شود که زنی ایرانی دارای شخصیت حقوقی و برابر با مردان بوده و می‌‌توانسته به شغل وکالت دادگستری بپردازد و حتی بر مسند قضاوت بنشیند. بنابه گفته کتاب هزار دستان (هزار ماده قانون) زنان دانشمند و باسواد به پیشه قضاوت مشغول بوده اند. این زیبایی تمدن دیدن چهره‌هایی درخشان از زنان ایرانی که بر جایگاه والای شاهنشاهی ایران تکیه زده‌اند نمایان تر می‌شود. چهره‌هایی همچون «هما»، «آذرمیدخت»، «پوراندخت»، «دنیاک» و نیز چهره‌هایی مشهوری که فرماندهی سپاهیان ایرانی را بر عهده داشته‌اند: همچون آرتمیس، کردیه، بانوگشسب، گردآفرید و… نیز زنان سیاستمدار و دانشمندی که به تنهایی و یا دوش به دوش مردان خود ایستادند و از این سرزمین پاسداری کردند، زنانی چون: آتوسا (همسرکورش بزرگ)، شهربانو استر، شهربانو موزا، پروشات، آتوسا (همسرسیاستمدارو هوشمند اردشیر دوم)، پانته‌آ، کتایون، سیندخت، فرنگیس، فرانک، شیرین، منیژه، ارنواز، شهرناز، رودابه، تهمینه، دوغدو، پورچیستا (چیستا دخترکوچک آشوزرتشت).
 
دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

پیوست: یه آهنگ…همین طوری…حس اش بود.