چل تکه
دستهبندی نشده August 25th, 2008خیلی باحال بود. عاشقش شدم…حاج آقا حرفه ای هم هست ماشالله!!
—
یه اصطلاح جدید یاد گرفته ام:
Prenuptial Agreement
به معنی قراردادی هست که طرفین قبل از ازدواج با هم تنظیم می کنند که هر کس قبل از ازدواج چی داشته و بعد از طلاق چی به کی می رسه!!!
خیلی اطمینان ندارم توی ینگه دنیا در مورد ازدواج هایی با تفاوت سنی بیش از بیست سال اینجور قرارداد ها نوشته و امضا شده باشه! شاید هم شده باشه…به نفع طرف جوون تر! یا چه می دونم…داد و ستده دیگه. به طرفین معامله مربوطه.
عجب حکایتیه این ازدواج..خداوندگار عالم یه جفت اندام تناسلی آفریده با هورمون های خاص هر کدوم. به اندازه ی یه تاریخ گذاشته اتمون سر کار.
شرط یک به شونصد میلیون می بندم آخر سر هم بهشت و جهنممون ته تهش بنده به همون اندام های تناسلی!!! زندگی ایه به خدا…
—
رییسه گفت به خاطر کاری که به من داده اند خودش و رییسش و رییس رییسش با (نمی دونم کی!!) جنگیده اند. رمز پیروزی شون هم در این حمله عملکرد قوی من بوده! (نه یا زهرا و یا حسین و اینها…اصولا این کافر ها خیلی از این رمز ها حالیشون نیست.)
بامزه اش اینه که دلیل اونطرفی ها (نمی دونم کی دقیقا!) این بوده که من عملکردم در تیم قبلی خیلی خوب بوده و بهتره به تیم جدید (که کارش یه سر و گردن بالاتره) منتقل نشم!!!!!!!
به عبارتی دلیل هر دو طرف یکی بوده. نتیجه گیری هاشون مختلف!
بدبختی حالا همچین نمک پرورده شده ام که ممکنه هول بشم عوضی رفتار کنم!
—
یاد یارو افتادم که دقیقا یادش نبود تاکسی هول داده یا هول شده توی تاکسی داده!!!
—
این آمریکن ایرلاینز کاری کرده بغایت نیکو!
مرتبه ی آخری که تنهایی پرواز کردم بغلدستی ام توی لپتاپش فیلم مارها در هواپیما رو نگاه می کرد! باز خوبه فیلم پرنو تماشا نمی کرد.
حسن انتخاب به این میگن. شاید حالا به جای فیلمهای عجیب و غریب ملت توی هواپیما اینترنت بازی کنند کمکی.
به شخصه ترجیح می دم در هواپیما بخورم و بنوشم و به هیچ چیز جدی ای فکر نکنم.
گمانم مشخصه ی بسیار ابتدایی و اولیه ی یک بیزنس وومن رو نداشته باشم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
August 26th, 2008 at 5:54 am
راستش اينه كه خيلي وقت بود اينجا نيومده بودم . اون قديم تر ها هم كه ميومدم ، از ترس فيلتر شدن يا نمي دونم چي چي ، يادمه كه كامنت نمي كردم برات . الان فك كنم يه كم شجاع تر شده باشم انگار . داشتم فوريت ها و لينك ها و بلاگها رو ساماندهي ميكردم ، ديدم اسمتو و اومدم ببينم كه چه خبره ، ديدم كت بالو هنوز زنده و سلامته .
راستي چند وقت پيش هم يادت كردم يه جا . يه فيلم كابوي از اين قديميها رو دست كسي ديدم كه اسمش همين كت بالو بود و كلي به فلسفه اسمت پي بردم و ذوق كردم و اينا ديگه .
اما اون اصطلاحي كه گفتي ، ياد فيلم” طلاق با عشق “انداخت منو ، جورج كلوني و كاترين زتا جونز (و فك كنم جفري راش هم )توش بودند . مضمون فيلم تقريبا” حول محور همين توافقنامه دور ميزد و البته تم كميك داشت . اسم اصلي فيلم رو البته يادم نيست چون مال خيلي وقت پيش هست اولا” و بعدم اينكه از بخت خوب يا بد ، من دوبله اين فيلمو ديدم خلاصش !!
August 26th, 2008 at 10:16 am
مرسی از امروز خانم خیلی دوست داشتنی.
فکر می کنم بعضی از خانم ها بعد یه مدت خود به خود بیزنس وومن می شن و بنابراین دلیلی نداره شبیه بیزنس وومن های دیگه باشند. یک نکته کلیدی که این دفعه من خاطر نشان کنم 🙂