چل تکه
ماجراهای کت بالو و خودش October 26th, 2008عرض شود خدمتتون که می شه اگه می دونین بفرمایید که هر کسی به طور متوسط چند تا لباس راه راه قهوه ای و سفید داره؟امروز اومدم لباس هام رو بریزم توی ماشین لباسشویی. دیدم توی بلوز راه راه قهوه ای و سفیدم نوشته فقط با رنگ مشابه شسته شود!!
—-
فسقلی ها بزرگ می شند. قد گوجه سبزن اولش. همه شون ترش و گس. آخر سر می شن یه هندونه ی گنده. در بسته! انشالله قرمز و شیرین.
—-
قد یه عالمه داکیومنت می خونی فقط و فقط واسه ی یه صفحه اسلاید یا ایمیل یا فقط یه جمله.عینهو کوکوی بادمجون می مونه. دو کیلو بادمجون شایدم بیشتر رو سرخ می کنی و له می کنی واسه چس مثقال کوکو.یا حالا شاید بورانی اسفناج. یه قابلمه ی گنده اسفناج می شه یه ظرف فسقلی بورانی.
—-
بسیار مشغولم. بسیار زیاد.
—-
احساس می کنم بدنم شده عین حلزون! سه هفته است فعالیت بدنی ام به حدود های صفر کلوین رسیده. خدا رحم کنه.—-کتاب جدید گروه کتابخوانی مون هست Moscow Rules. دل توی دلم نیست شروعش کنم و تمومش کنم. به دو دلیل شروعش نمی کنم. کتاب Automatic Millionaire باید تموم بشه و…به اندازه ی هزار تا از همون اسلاید و ایمیل و جمله ها باید توی سه هفته ی آینده اماده کنم که برای هر کدومشون باید صد صفحه ای داکیومنت بخونم و دو سه تایی تست کنم!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
October 30th, 2008 at 12:31 am
دیگه کت بالوی متفکر را کمتر می بینیم . شاید علت شرایط سن باشد . به نظر م من خودمم دیگه خیلی فلسفیدنم نمیاد . به هر حال شاد و تندرست باشید. ضمنا اگه از خانمای خواننده این وبلاگ کسی اهل مطالعه و بحث در مورد مسایل روزمره فلسفی بود من خوشحال میشم یک هم صحبت اینترنتی اهل دل داشته باشم .