برای خالی نبودن عریضه
دستهبندی نشده February 4th, 2009خیر. تمامی ندارد.
دیشب هم پشت یک کامیون دیگر نوشته بود لااله الا الله محمدا رسول الله!
ببینم در لیست جدید مشاغل احتمالا امتیازی چیزی برای راننده های محترم کامیون منظور نشده؟
ولله….فقط مونده سلطان غم مادر!!!
—
عاشق این رییسم هستم. بهش بگم پروژه ی فیل هوا کنی رییس کل شرکت رو هم بده من انجام بدم گمانم حرفی نداشته باشه!
دو تا پروژه ی دیگه رو که براشون له له می زدم گرفتم ازش.
—
زندگی غریب است. در زمان های متفاوت انگار یک آدم متفاوت را زندگی می کنی. این کتبالو را تقریبا مرتبه ی اول است زندگی می کنم.
—
آش سبزی پختم برای مرتبه ی اول. دست و انگشتهایتان را قطعا باهاش قورت می دادید. قسم می خورم.
—
یک کیلو کم کردم…بالاخره.
—
دو نفر از چهار نفر کلوب کتاب خوانی مان را از شرکت بیرون کردند. کلوپ بی کلوپ. برگشته ام سر کتاب سه تفنگدار بعد از نود و بوقی تمامش کنم. کتاب کندی است. کند جلو می رود. تنها دلیلم برای ادامه دادنش این است که دوست ندارم نصفه کاره رهایش کنم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
February 5th, 2009 at 8:54 am
کلوب رو قبلا گفته بودی 😛 راستی چرا راستچین صفحه وبلاگت کار نمیکنه؟ هم نوشته ها از چپ به راستن!
این کامیونه همون قبلی است فقط تابلوشو هی عوض میکنه!