سرنوشت
دستهبندی نشده February 25th, 2009فکر می کنم می دونم دلیل هر کاری که می کنم چی هست. می دونم کجا ایستاده ام. می دونم کجاها رو در حق خودم کوتاهی کرده ام. می دونم می خوام به کدوم سمت برم و می دونم می خوام چه وقت کجا ایستاده باشم.
تنها محاسبه نشده ی معادلات سرنوشته و…من که می خونم…
چرخ بر هم زنم ار جز به مرادم گردد…
افزودن اندکی مادر قحبگی به دستور طبخ غذای زندگانی الزامی است. هنرش اگر باشد.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
February 27th, 2009 at 8:31 pm
سلام، سالی یک دفه میام اینجا ولی این کاری که گفتی دقیقا همون کاریه که من کم دارم. 3 4 ماهی هست دارم میگردم یاد بگیرم. 28 سال بدونه این هنر زندگی کردم الان پشیمونم، واقعا لازمه با این آدمایی که دورو برمونن!