این شوهر محترم من گاهی حواسش پرت است. بنده شرمنده می شوم!
معمولا وقتی اورکات و فیس بوک یا یوتیوب رو باز می کنم حواسم هست که لاگین به اسم کی هست. به اسم گل آقا که باشه لاگ اوت می کنم و به اسم خودم لاگین می کنم.
گل اقا ولی خیلی اوقات حواسش نیست.
دو سه سال پیش ها که اورکات خیلی روی بورس بود به اسم من لاگین کرده بودیم و گل آقا داشت توی اورکات دنبال ملتین می گشت. یه لحظه رفتم و برگشتم. دیدم ای داد بیداد. گل آقا درخواست فرستاده که توی کامیونیتی دبیرستانشون عضو بشه منتها با اکانت من!!!
دو سه روز بعدش یه ایمیل عذر خواهی از صاحب کامیونیتی گرفتم که توضیح داده بود فقط شاگردان اون دبیرستان (طبعا پسرونه) می تونند عضو کامیونیتی بشند!
دیشب هم از روی تنبلی که کامپیوتر خودم رو باز و روشن نکنم به گل آقا گفتم وارد اکانت من بشه توی فیس بوک. اتفاقا بهش تذکر هم دادم که این اکانت منه. هر کاری بکنه به اسم من در میاد. به لحظه ای گل اقا یه عکس رو باز کرد و دو تا از آقایون توی عکس پروفایل یه آقای دیگه رو -خدا رو شکر دوست خانوادگی هستند جفتی- تگ کرد!!!
حالا اگه یهو دیدین توی فیس بوکی, اورکاتی, من یه حرکت عجیبی کرده ام که بنا به جنسیت و این حرف ها جور در نمیاد و گرچه بد نیست ولی معمول هم نیست دوزاریتون بیفته که احتمالا کار کار گل اقاست.
اصلا مگه این زن ها حواس واسه شوهر ها باقی می گذارند که شوهر بدبخت بدونه اکانت کی هست و چی هست.
—
خوب. خلاص. پسره بهش ایمیل زده که در یه رابطه ی جدی ‘واندرفول’ هست و ازش خواسته که دیگه باهاش تماس نگیره.
ولله از اول اول اول که دختر خانوم برام تعریف کرد و بعد از این که فهمیدم اقا پسر کی هست -و هیچ وقت به دختر خانوم نگفتم که پسره رو شناختم- می خواستم بهش بگم.
منتها شهامتش رو نداشتم. به من ربطی نداشت که احساسات دختر رو جریحه دار کنم.
دختر خانوم گریه و زاری و زنجموره نکرد. دنبال دوست پسر جدید می گرده بالاخره!
…
از جنس مونث که باشی, پنج ساله باشی یا پونصد ساله, وزیر باشی یا وکیل یا خانه دار یا مادر دوازده تا بچه یا خود پرنسس دیانا یا جسیکا سیمپسون, در هر برهه ای از زندگی با حداقل یکی از سه نوع مساله ی ذیل درگیر هستی: رقابت ها و شکست های عشقی خودت یا دوستانت, مشکلات با خانواده ی همسر خودت و یا مشکلات دوستانت با خانواده ی همسرشان, یا مشکلات با عروس خانواده ی خودت یا دوستانت!
…
عجب طفلک های سرگشته ای هستیم ما دختران حوا!
—
از دو سال پیش تا امروز سه کیلو وزن اضافه کرده ام. همین سه کیلو اینقدر بوده که هفته ی پیش یه بنده خدایی فکر کنه حامله هستم!!!
—
کشور دوست و برادر ترکیه می شود پل ارتباطی بین شرق و غرب.
ببینیم باز هم بهش می گند کشور دوست و برادر؟
عاشق این حسین خان اوباما هستم در بست.
—
ولله ترجمه اش می شه یه چیزی توی مایه های ای بی ام از معامله ی خرید سان کشید بیرون! حالا یه نمه بی تربیتیه ببخشید.
همچین ولی پدر کسانی که سهام سان رو دارند در میاد که درست مثل اینه که شرکت خریدار از معامله بکشه بیرون و در عوض به حساب سهام دار ها برسه!
به سر خودم اومده که می گم. تجربه دارم!
—
ای وای…خاک به سرم!!! دوره ی آخرزمونه.
کی فکرش رو می کرد. نود و پنج درصد آقایون و هشتاد و نه در صد خانوم ها!
من نگفتم ها…دکتر می گه!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار