غذای سالم

Posted by کت بالو on April 27th, 2009

من می دونم چرا غذای سالم آدم رو لاغر می کنه.
غذای سالم هیج انگیزه ای برای خوردن در آدم ایجاد نمی کنه.

در راستای سالم خوری نهار امروزم مقادیر زیادی اسفناجه با چهار برش مرغ روش و یه تخم مرغ اسلایس شده.
همون قدر که گرسنگی ام برطرف شد گذاشتمش کنار.
حالا اگه لوبیا پلو بود یا چلو خورش قیمه و فسنجون و بادمجون مگه رفع گرسنگی کافی بود؟ همچین با حرص و ولع ته بشقاب رو در می آوردم که اون سرش ناپیدا!

خوب صد البته هر کسی طاووس خواهد جور هندوستان کشد.

یه سری غذاها سالم سالمند ها. ولی به دهن من -بلانسبت نوامیس شما- همچین مزه ی فحش خواهر مادر می دن.

بسیار کارم زیاد است. نقطه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار.

زنان و مردان

Posted by کت بالو on April 16th, 2009

از یه دوستی یه سری جملات ریز و درشت در مورد ازدواج به دستم رسید. یکی دو تا شون متاسفانه گاهی بیشتر از بقیه درسته:

مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ولی زن باید روی آینده خود خط بکشد.
سینکلر لوییس

زنان با این آرزو با مردان ازدواج می کنند که مردان تغییر کنند… که نمی کنند.
مردان با این آرزو با زنان ازدواج می کنند که زنان تغییر نکنند…. که می کنند.

و توی روزنومه ی امروز از قول یه خانومه که اسمش رو یادم نمیاد در مورد مردیابی نوشته بود:
Drive men wild, not away!!

و این دخترک فعلا دنبال یه دوست پسر جدیده. از تمام استانداردهای قبلی اش صرفنظر کرده و فقط دنبال یه جنس مذکر قابل قبوله که خیلی اهل آزار و اذیت نباشه اینطور که به نظر من میاد!

از همین تریبون اعلام می کنم به صدهزار دلیل اگه صد هزار بار دیگه به دنیا بیام تمام اون صد هزار بار با گل آقا (یا کپی برابر اصلش) ازدواج می کنم.

از این موضوع مطمین هستم حتی اگه مرتبه های دیگه حافظه ام کامل کامل پاک شده باشه.

اصولا در انتخاب انسان ثابت قدمی هستم. یه بلوز و یه ژیله و یه کلاه رو جدا جدا در زمان های مختلف خریده ام بدون این که موقع خرید هیچ کدوم هرگز یاد اون یکی افتاده بوده باشم.
نگاه که می کنم می بینم هر سه دقیقا یک رنگ هستند. دقیقا همون رنگ بنفش!! با همدیگه که می پوشم عینهو یونیفرم متحدالرنگ می شه.
یه بلیز و یه ژیله ی دیگه هم خریده ام. ژیله هه طرح لوزی لوزی دو رنگ داره. یکی از رنگ های لوزیه دقیقا رنگ بلوزه است! باهمدیگه ماه از آب درمیان!
بعد هم رفتم به خیال این که لاک رنگ روشن ندارم یه لاک از مغازه خریده ام. اومدم خونه بگذارمش توی جعبه ی لاک ها. می بینم دقیقا دقیقا همون رنگ لاک (شماره ی لاک درست همونه) با همون مارک(!) و همون سایز رو قبلا داشته بودم و چون دو سه سال قبلش خریده بودم به کل یادم رفته بوده!

بنابراین حدس قریب به یقین اینه که در صورت تناسخ دو باره و سه باره و چند باره من دقیقا همین پروسه ها و زندگی و اشتباه ها و انتخاب ها رو تکرار می کنم تا ابدلآباد.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

قرار

Posted by کت بالو on April 13th, 2009

قرار شده صبح ها نیم ساعت زودتر از خواب بیدار شم. از تختخواب بپرم توی خیابون و راه برم و بعد زندگی روزانه ام رو شروع کنم. سه روز اول خوب کار کرده. تنها مشکل اینه که شده تنها ورزش روزانه ام!

گاسم بعد از ده پونزده روزی صبح ها سه ربع زودتر از خواب بیدار شدم و بعد از نیم ساعت پیاده روی باقی ورزش ها رو هم انجام دادم.

قرار!!!!

به روایت این سایتی که نیوزلتر برام می فرسته قرار عبارت است از یک مفهوم مالی در اسلام که به داد و ستد ریسکی که جزییاتش واضح و روشن نباشه اطلاق می شه و به دلیل این که داد و ستد پر ریسک در اسلام مجاز نیست بنابراین قرار هم در اسلام مجاز نیست!

هی می بینم بی قرارم ها. نگو نشونه ی مسلمونیه!

گفته بودم زنجموره نکرد؟ خوب دیگه. اشتباه کرده بودم. زود نتیجه گیری کرده بودم. زنجموره کرد. کلی هم فین کرد. کلی دلداریش دادم. گفت که بهتر شده و رفت. امروز خوب بود دیگه.
به گمونم به خاطر رفتن پسره خیلی ناراحت نشده بود. به خاطر تنها موندن خودش غمگین بود.
حکایتی است خلاصه. دلت برای تنها بودن خودت گرفته یا برای رفتن معشوق. این دو تاست.

طبق تجربیات و مشاهدات بنده اگه تنهاییت رو چاره کنی می شه معشوق رو به کل فراموش کنی.
اصولا عاشقی اگه به خودکشی نرسه چیز چندان خطرناکی نیست. فقط از زندگی عقبت می اندازه.

قرار شده صبح ها که می رم پیاده روی روزنامه ی صبح رو هم بخرم و یه نگاهی بندازم. درسته که اخبار رو آنلاین می شه خوند ولی من از اون مرتجعین مزخرف هستم. اگه کاغذ نباشه و لمسش نکنم و ورق نزنم بهم حس روزنومه نمی ده.

همچین کیف می کنم از این برنامه ی صبح های زود.

ولله حسابی طرفدار حقوق همجنس گرا ها و تن فروش ها هستم. هنوز نمی دونم اگه بچه ای داشتم و پونزده شونزده سالگی می فهمیدم همجنس گراست یا تن فروشی می کنه چه حسی پیدا می کردم.
حالا که بچه ای ندارم گفتنش برام راحته که هر فردی صرفنظر از گرایش ها (یا اونطور که بعضی ها تعریفش می کنند مشکلات) جنسی یا روحی دارای صفات و ارزش ها و مشکلاتی است. می شه پذیرفت و خواست و دنیا هم به آخر نمی رسه. اصولا خیلی از اینها مشکل نیست.
جامعه تبدیلش می کنه به مشکل!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

نوستالژیا.

Posted by کت بالو on April 11th, 2009

نوستالژیا

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

چل تکه

Posted by کت بالو on April 6th, 2009

این شوهر محترم من گاهی حواسش پرت است. بنده شرمنده می شوم!

معمولا وقتی اورکات و فیس بوک یا یوتیوب رو باز می کنم حواسم هست که لاگین به اسم کی هست. به اسم گل آقا که باشه لاگ اوت می کنم و به اسم خودم لاگین می کنم.
گل اقا ولی خیلی اوقات حواسش نیست.
دو سه سال پیش ها که اورکات خیلی روی بورس بود به اسم من لاگین کرده بودیم و گل آقا داشت توی اورکات دنبال ملتین می گشت. یه لحظه رفتم و برگشتم. دیدم ای داد بیداد. گل آقا درخواست فرستاده که توی کامیونیتی دبیرستانشون عضو بشه منتها با اکانت من!!!

دو سه روز بعدش یه ایمیل عذر خواهی از صاحب کامیونیتی گرفتم که توضیح داده بود فقط شاگردان اون دبیرستان (طبعا پسرونه) می تونند عضو کامیونیتی بشند!

دیشب هم از روی تنبلی که کامپیوتر خودم رو باز و روشن نکنم به گل آقا گفتم وارد اکانت من بشه توی فیس بوک. اتفاقا بهش تذکر هم دادم که این اکانت منه. هر کاری بکنه به اسم من در میاد. به لحظه ای گل اقا یه عکس رو باز کرد و دو تا از آقایون توی عکس پروفایل یه آقای دیگه رو -خدا رو شکر دوست خانوادگی هستند جفتی- تگ کرد!!!

حالا اگه یهو دیدین توی فیس بوکی, اورکاتی, من یه حرکت عجیبی کرده ام که بنا به جنسیت و این حرف ها جور در نمیاد و گرچه بد نیست ولی معمول هم نیست دوزاریتون بیفته که احتمالا کار کار گل اقاست.
اصلا مگه این زن ها حواس واسه شوهر ها باقی می گذارند که شوهر بدبخت بدونه اکانت کی هست و چی هست.

خوب. خلاص. پسره بهش ایمیل زده که در یه رابطه ی جدی ‘واندرفول’ هست و ازش خواسته که دیگه باهاش تماس نگیره.

ولله از اول اول اول که دختر خانوم برام تعریف کرد و بعد از این که فهمیدم اقا پسر کی هست -و هیچ وقت به دختر خانوم نگفتم که پسره رو شناختم- می خواستم بهش بگم.
منتها شهامتش رو نداشتم. به من ربطی نداشت که احساسات دختر رو جریحه دار کنم.

دختر خانوم گریه و زاری و زنجموره نکرد. دنبال دوست پسر جدید می گرده بالاخره!

از جنس مونث که باشی, پنج ساله باشی یا پونصد ساله, وزیر باشی یا وکیل یا خانه دار یا مادر دوازده تا بچه یا خود پرنسس دیانا یا جسیکا سیمپسون, در هر برهه ای از  زندگی با حداقل یکی از سه نوع مساله ی ذیل درگیر هستی:  رقابت ها و شکست های عشقی خودت یا دوستانت,  مشکلات با خانواده ی همسر خودت و یا مشکلات دوستانت با خانواده ی همسرشان, یا مشکلات با عروس خانواده ی خودت یا دوستانت!

عجب طفلک های سرگشته ای هستیم ما دختران حوا!

از دو سال پیش تا امروز سه کیلو وزن اضافه کرده ام. همین سه کیلو اینقدر بوده که هفته ی پیش یه بنده خدایی فکر کنه حامله هستم!!!

کشور دوست و برادر ترکیه می شود پل ارتباطی بین شرق و غرب.

ببینیم باز هم بهش می گند کشور دوست و برادر؟
عاشق این حسین خان اوباما هستم در بست.

ولله ترجمه اش می شه یه چیزی توی مایه های  ای بی ام از معامله ی خرید سان کشید بیرون! حالا یه نمه بی تربیتیه ببخشید.

همچین ولی پدر کسانی که سهام سان رو دارند در میاد که درست مثل اینه که شرکت خریدار از معامله بکشه بیرون و در عوض به حساب سهام دار ها برسه!
به سر خودم اومده که می گم. تجربه دارم!

ای وای…خاک به سرم!!! دوره ی آخرزمونه.

کی فکرش رو می کرد. نود و پنج درصد آقایون و هشتاد و نه در صد خانوم ها!

من نگفتم ها…دکتر می گه!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار