از یک محیط مطبوع
دستهبندی نشده June 16th, 2009نشسته ام پشت کامپیوترم سر کار سرخاب زده ماتیک مالیده با موی سشوار کشیده و ناخن لاک زده قهوه می خورم و ایمیل جواب می دم…
صفحه های اینترنت رو باز می کنم چشمهام از اشک خالی و پر می شه…قهوه می خورم ایمیل می زنم. در محیط مطبوع دفتر کار می کنم.
دردی ست درد جهان سومی بودن. وسط جنگ و جدال باشی قربانی هستی. نباشی شاهد قربانی شدن هستی. انتهای هیج کدام راه ها هم پیدا نیست.
اصولا برای خود من موسوی یا احمدی نژاد تفاوت خیلی خاصی نداشتند. صد البته موسوی را به دلایلی ترجیح می دادم. همین هم بود که رای دادم. منتها همیشه به خاطر داشتم هر چهار کاندیدا برخاسته از خود نظام هستند و از طرف اعلیحضرت پهلوی یا بطن مردم بر نخاسته اند. خصوصا با تمام تدابیر استصوابی و رهبری و غیره. من هم با نظارت استصوابی مخالفم. من هم با بسیاری از اصول قانون اساسی ایران مخالفم. من هم با پایمال شدن آشکار حقوق زنان و کودکان و اقلیت های مختلف در ایران مخالفم. می گم چطوره مسالمت آمیز حلش کنیم. با رفراندوم مثلا! آرام و بی دردسر….
جوک جریان همین جاست. حل مسالمت آمیز با قانون است و انتخابات و رفراندوم. کار نکرد می شود همین که در خیابان هست و می بینی…کشت و کشتار و قربانی چنانچه افتد و دانی…
فرستادن لینک روی فیس بوک را قطع کردم. فکر کردم خیرگزاری ها کارشان را انجام می دهند. ایران هم که فیلتر است. من که نشسته ام توی دفتر و با بلوز دامن گل منگلی سرخاب به لپ و ماتیک به لب و مانیکور پدیکور کرده قهوه می خورم و در محیط مطبوع دفتر کار می کنم بهتر است هیجانم را توی چشمهایم نگه دارم . لینک فرستادن من به خبر رسانی کمک نمی کرد. درست بود…مردم ایران بسیجی یا دانشجو یا بسیجی دانشجو..طرفدار احمدی نژاد یا موسوی یا کروبی یا رضایی…رفتگر یا استاد یا پزشک یا کارگر..گرفتارند توی مرزهای ان کشور. باید در مساحت آن کشور با هم کنار بیایند. یک کلام…دلیل کاری که می کردم مردم ایران نبودند…به اشتراک گذاشتن هیجانات خودم بود با عده ای که این هیجانات را می فهمیدند.
من روی فیس بوک لینک نخواهم داد چون در ایران نیستم. چون امن و امان هستم. چون مطمین نیستم.
برای برادرم اخبار را نگاه می کنم و می فرستم. اگر بخواهد خبری را پخش کند و نتواند کمکش می کنم.
نمی دانم به کجا می کشد.
می دانم از قتل و آدمکشی و جنگ و خشونت حالم بد می شود.
می دانم تنها انتخاب موجود -بد نه بدتر- حرکت اصلاح طلب است.
می دانم روش مسالمت آمیز انتخابات است و رای مردم…روش مسالمت آمیز اگر کار نکرد…
نه می دانم…نه شهامتش را دارم…
ماتیک مالیده ام…سرخاب مالیده ام…با مانیکور و پدیکور نشسته ام در محیط مطبوع دفتری…قهوه می خورم…ایمیل جواب می دهم…چشمهایم از اشک پر و خالی می شود…
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
June 22nd, 2009 at 5:40 pm
مهم نیست که تو در بطن این جریان نیستی یا نباشی… گر در یمنی چو با منی پیش منی ور پیش منی چو بی منی در یمنی. مهم این بود و هست که تو کاری که میدانستی درست است را انجام دادی ! منهم از خودم دلخور میشوم وقتی که به صدای پرنده ها از خواب بیدار میشوم ، وقتی در آب غوطه میخورم و با پسرم ماشین بازی میکنم از اینهمه آتش نهان در دلم و آرامش ظاهریم دلخورم . از فرستادن ایمیل و نگاه کردن فیس بوک و کامنت گذاشتن ناراحتم. از اینکه کاری از دستم برنمی آید دلخورم… از ازین بهانه گزافی که ایرانیان میپردازند و معلوم نیست که به نتیجه برسد هم دلخورم…. ولی باز بیشتر از همه از خودم . نمیدانم چرا!!!