خاطره
دستهبندی نشده July 31st, 2009بعضی روزها می شوند گذشته. بعضی روز ها می شوند خاطره.
گذشته ها فقط می گذرند. مثل مهره های گردنبند نه متمایز از یکدیگر. خاطره ها به خاطر می مانند. ثبت می شوند. از پس سالها خودنمایی می کنند گاه و بیگاه. مثل مهره ی شکسته ی گردنبند گاهی خراشنده…یا مثل نگین گردنبند چشم نواز و خیره کننده.
هر صبح فکر می کنم می خواهم خاطره ای از امروز داشته باشم. هر شب خاطره ی روز را مرور می کنم. درخشش… اشک یا لبخند…چه تفاوت دارد…
تا روز آخر…آخرین خاطره….
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
August 1st, 2009 at 4:58 pm
هنوز هم بسی مخلصیم کتی خانوم. هنوز هم وقتی نوشته هاتو میخونم همون حس قشنگی میاد تو سرم که چند سال پیش از خوندن نوشته های میومد. فرق نمیکنه که کمدی بنویسی یا غمگینانه!!! مراقب خودت باش.