شرکت های مولتی بیلیاردی

Posted by کت بالو on August 10th, 2009

کودتای آرام شرکت های مولتی بیلیاردی در پنجاه ساله ی اخیر و سیاست در خدمت اقتصاد. صد و پنجاه صفحه ی کتاب اخیر که تمام شد و بعد از سیصد و هفتاد صفحه ی کتاب بعدی احتمالا نوبت این یکی می رسد.
بر منکرش لعنت, آب خوردن ما هم این روزها توسط شرکت های مولتی بیلیاردی دیسنی و فاکس و پروکتور و گامبل و پترولیوم های جورواجور و غیره و هذا رقم می خورد چه رسد به اتفاقات بزرگ و عمده ی میلیاردی و تریلیاردی.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

جراحی روح

Posted by کت بالو on August 7th, 2009

این روزها خیلی به یاد داستان جراحی روح مخملباف می افتم. عجب داستانی…عجب وحشتی…
مخملباف را اگر ببینم می پرسم شاید او هم مثل من به جلد دوم جراحی روح فکر می کند… عجب وحشتی…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

تغییر

Posted by کت بالو on August 7th, 2009

یه روز یه اتفاقی می افته که تازه نیست. قبلا یه ماه پیش یا یه سال پیش یا چند سال پیش همین اتفاق افتاده بوده.
اونچه متفاوتش می کنه عکس العمل تو و احساس تو هست نسبت به این اتفاق.
و این بعنی تعریف تغییر…خوب یا بدش به حس امروزت از این اتفاق بستگی داره غمگین باشی یا شاد.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

تمام روزها

Posted by کت بالو on August 5th, 2009

کاش تمام روزها آفتابی باشند..یا بارانی…یا ابری…یا برفی.
کاش تمام روزها تمام آدم ها تمام وجودشان چشم باشد برای ادراک تمام اشعه های آفتاب…تمام قطره های باران…تمام تکه های ابر…یا تمام دانه های برف.
کاش تمام روزها تمام آدم ها چشم داشته باشند و مهر و پنجره.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

جمعیت نسوان وطنخواه

Posted by کت بالو on August 4th, 2009

برای اولین باره که اسم این جمعیت رو می شنوم.
بسیار جالب بود.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

تکرار تاریخ

Posted by کت بالو on August 2nd, 2009

هفته ی گذشته تمام مدت به دادگاه های انکیزاسیون فکر می کردم و قرون و سطا و رنسانس و تاریخ انقلاب فرانسه و روسیه. یکی دو کتاب هم از کتابخانه گرفتم.

صبح که بیدار شدم از بیانیه ی جدید خبردار شدم. تشبیه به دادگاه ها و شکنجه های قرون وسطا.

تاریخ تکرار می شود. مغز متفکر پشت جریان احتمالا بیشتر و بهتر از من عکس العمل های جامعه به روش های قرون وسطایی را مطالعه کرده آن هم در عصر وانفسای  فن آوری. قطعا می داند چه می کند.

این میان یکی قربانی هست و یکی جانی -که به نوعی قربانی است- و یک برنده و…تنها ناآگاه و بازنده ی مطلق این معادله همان جنایتکار است و بس که بازنده ی اصلی است و نهایی و ابدی. بدنام تاریخ و جاهل امروز. بیچاره…بی پناه…بدبخت…ملعون.

نسل های بعدی شاید زندگی بهتری داشته باشند. کاش تاریخ تکرار شود.

صادقانه اگر بگویم …می ترسم….مثل سگ.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار