گذشته ها…
ماجراهای کت بالو و خودش October 19th, 2009ما مسلح به الله اکبریم … بر صف دشمنان حمله می بریم
ما همه پیرو خط رهبریم…بر صف مشرکان حمله می بریم
انحز انجر انجز وعده…لاشریک لاشریک لاشریک له
وحده وحده وحده وحده..نصر نصر نصر عبده
انجز وعده و نصر عبده…انجز وعده و نصر عبده
الله اکبر الله اکبر…
روزگاری بود…شکر…گذشت.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
October 20th, 2009 at 8:05 am
یادم نمی ره که صبح ها صف می بستیم تو حیاط مدرسه و این رو می خوندیم.
چقدر خوشحال بودم که بلد بودم بدون غلط بخونمش در شش سالگی.
واقعا شکر که گذشت. ولی کاش نمی اومد که بگذره.
October 22nd, 2009 at 6:43 am
چه فایده اثر مخربش روی مغزمون باقی مونده! حداقلش اینه که سلولهای خاکستری رو اشغال کرده مثلا میتونیستیم بجای یادآوری این چند بیت آهنگی از موتسارت یا شوپن یا بت هون رو زمزمه و یادآوری کنیم. اصلا” اینام نه میتونستیم چهارتا مصرع از شاهنامه رو به یاد بیاریم. تازه کی میگه تموم شد! هنوزم تو کله بچه های ایرانی همینارو فرومیکنن! ورژن مزخرف ترش. برای من و تو شاید کمی تموم شده باشه ولی این قصه سر دراز دارد! 🙁
November 14th, 2009 at 12:15 am
chert tarin web site ke too omram dide boodam, aghalan ye chizi benevis be dard bokhore, na har cherto perti!!