فراموشی
دستهبندی نشده January 9th, 2010گاهی برای زندگی را زندگی کردن خوب است فراموش کرد و سکوت کرد و فکر نکرد.
می خواهم زندگی کنم.
…
آخه این پنج تا مرد جوان ایرانی دقیقا چی فکر کرده اند! اینقدر نامردی!!
هیچ دلیل عقلی ای برای این که چرا اصلیت ایرانی شون اینقدر عذاب آوره ندارم. تنها دلیلی که دارم احساسیه. این برای من یاد آور روحیه ی تجاوز گر و زن ستیزی و تحقیر کننده ای هست که در کشورم ازش فرار کردم.
مثل این هست که از کابوس بیدار بشی. چشمت رو باز کنی و ..چشمت به همون کابوس باز بشه.
نمی دونستم ایرانی هستند. برام یک حادثه ی ناخوش آیند بود و پنج مرد. اسم ها ایرانی بودند. برای من عینیت یک فرهنگ شد و یک کودکی و نوجوانی و جوانی و نسل ها و یک زندگی و یک درد آشنا .
…
برای زندگی کردن خوب است فراموش کرد و سکوت کرد و فکر نکرد.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
January 9th, 2010 at 10:55 am
اینکه اینها ایرونی بودن به نظر من هیچ معنا و مفهومی نداره. توی این شهر هر ماه ده ها و ده ها تجاوز و قتل انجام میگیره که خیلی از اونها ایرونی نیستند و این باعث نمیشه مردها یا زنهای ایرونی بهتر یا بدتر باشن.
به مفهومی که میگی اعتراضی ندارم، میتونی فرهنگ مردهای ایرونی رو ایراد بگیری ازش اما ربطش به این حادته مثل داستان یارو هست که ازش میپرسن چای میخوای یا قهوه و طرف میپرسه گفتی قهوه یادم به مامانت افتاد حالشون چطوره؟!! همون قدر که قهوه با قهبه ربط داره و تعارف چای و قهوه به مادر طرف مربوط میشه این داستان هم به ایرونی بودن این مردها مرتبط هست.