یه مشت فرضیه
دستهبندی نشده April 8th, 2010فرض بفرمایید در منزل -نه آپارتمان- تنها هستید. فرض بفرمایید مقداری مریض بوده اید و برنامه های زندگیتان به هم خورده. فرض بفرمایید به شدت به برنامه های منظم زندگی معتاد هستید و به شدت اذیت می شید اگه به هم بخورند. فرض بفرمایید بلا نسبت بسیار چسکی هستید و استراحت اگه نکنید زرتتون قمصور می شه. فرض بفرمایید چهار صد صفحه قطع خرس گنده رو پر از مطالب حفظ کردنی که بسیاری اش کاملا براتون ناآشنا بوده با حال مریض طی پنج روز گذشته حقنه کرده اید توی ملاجتون و همونجا نگه داشته اید و دیشب با حال مریض هر چی اش رو که یادتون می اومده ریخته اید روی کاغذ. حالا فرض کنید یه مکالمه ی خیلی سخت هم داشته اید به مدت یک ساعت درست قبل از خواب. باز هم جهت یاد آوری فرض بفرمایید در منزل تنها هستید. تشریف می برید توی تختخواب. خوابتون می بره. چراغ توی راهرو دو سه بار روشن و خاموش می شه و از خواب می پردونتتون (!). اونوقت فرض بفرمایید به در و دیوار میزنید که باز خوابتون ببره. توی بی برقی خوابتون نمی بره. چراغ هم نمی شه روشن کنید که بلکه کتاب متابی بخونید چشمتون سنگین بشه. باتری لپتاپ هم خرابه و اگه برق نباشه لپتاپ بی لپتاپ. اینجوری می شه که بعد از این که برق ساعت دو و نیم شب میاد با چشمهای ورقلمبیده در حالی که خوابتون میاد ولی خوابتون نمی ره صد تا یه غاز بحر طویل چیز شعر تحویل جامعه ی اینترنتی می دین!
…
واسه تکمیل بحر طویل فرض بفرمایید برای کلاس فردا عصر هم باید یه پرزنتیشن تهیه کنید و فرض بفرمایید با این حال رو روز به شدت بعید بدونید که بتونید هم ساعت نه تا پنج کار کنید و هم وسط مسط هاش پرزنتیشن تهیه کنید. اینجوری می شه که میگید گور بابای دنیا و فرضیه هاش. یه شیشه آبجو می گذارید کناردستتون. سر می کشید و سریال تخمی ها رو تو یوتیوب نگاه می کنید تا سپیده بزنه.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
پیوست: در جواب خانوم سارا خدمتتون عرض کنم که اصلا و ابدا خصوصی نیست. دو سری کلاس گرفته ام جهت علاقه ی شخصی. یکی اش زبان فرانسه هست که مدت ها بود قصد تکمیل اش رو داشتم. یکی دیگه هم در مورد اقتصاد و مسایل مالی هست که در موردش تقریبا هیچی نمی دونستم.
April 9th, 2010 at 12:40 pm
خون به جیگرمون کردی که !