یک روز معمولی (۲)
دفترچه ی خاطرات July 12th, 2011اصولا خیلی از عکس گرفتن و توی عکس بودن خوشم نمیاد. گمانم دلیلش اینه که از قیافه ی خودم خیلی خوشم نمیاد. توی عکس از اون چیزی هم که هستم بدتر به نظر میام. خلاصه خیلی با عکس گرفتن راحت نیستم.
—
سخته. سر و کله زدن سخته. پلتیک مشکله. قسمتی از کاره. هر روز بیشتر از روز قبل. حواست باید همیشه جمع باشه. حسابی.
—
برای اولین بار با حوصله روزنامه ی تورنتو سان رو ورق زدم به مدت نیم ساعت. اونقدری که فکر می کردم بد نبود. اتفاقا برای گرفتن فرهنگ این ملت ورق زدنش لازمه. حداقلش تفریحگاه تابستونی هشتاد سال صد سال قبل شهروندانمون رو یاد گرفتم که کجاها بوده. تو مایه های لقانطه یا ماشین دودی خودمون.
—
با اخبار ایران کاملا ترک رابطه کردم. در ارتباط باهاش با فیسبوک هم همینطور. زندگی خیلی خیلی راحت تره. خیال نگاه کردن به اخبار و سایت های ایرانی رو اصلا ندارم. فقط و فقط به خاطر حفظ آرامش خودم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
July 14th, 2011 at 6:35 pm
تو ترک کن، هر چیزی و هر کسی که کمی ناراحتت میکنه. ولی من هنوز مشتریم. فقط دیگه تو سکوت میام… خوش باشی.
July 15th, 2011 at 6:14 pm
چرتینکوف نازنین. می دونم که می آیی. موضوع قطع ارتباط من هم با فیسبوک فقط و فقط به خاطر ندیدن اخبار مربوط به ایران بود. اخبار ایران رو نمی خوام ببینم. نمی خوام بخونم. نمی خوام بدونم. خیلی روم اثر می گذاره بدون این که بتونم روشون تاثیر بگذارم. تصمیم گرفتم فیسبوک رو فقط برای ارتباط با دوستهام داشته باشم و روزی یک بار مسیج هام رو چک کنم. اخبار فیسبوک رو نمی خونمشون و لینک ها رو باز نمی کنم که نبینم.
خودت چرا دیگه آپدیت نمی کنی؟ 🙂