Posted by کت بالو on January 29th, 2012
آقایی که به کله ی من رنگ می ماله اصلیتش مال ارمنستانه. از اونجا که حدود دو سه صد سالی هست همسایه و یار و غار بوده ایم هر مرتبه در حال رنگ مالی کلی اختلاط می کنیم.
آقاهه می گه خانواده ام نمی تونند بیان کانادا من رو ببینند چون مادرم هنوز داره کار می کنه و حقوق نسبتا خوبی هم می گیره.. از اونجا که آقاهه حدود سی و هشت نه سالشه و یه خواهر چهل و یکی دو ساله هم داره ازش می پرسم مگه مادرت بازنشسته نشده؟ می گه نه. مادرم شصت سالشه. بعد ادامه می ده که تازه نوه و نتیجه هم داره!
می گم نتیجه؟
می گه آره. خواهرم شونزده ساله ازدواج کرد و هفده ساله دختر دار شد. حالا خواهرم چهل و یک سالشه و دخترش ازدواج کرده و یه بچه ی کوچک داره!
می گم پس مادرت و خواهرت و دخترش خوشگل بوده اند و زودی ازدواج کردند.
می گه بابام خیلی ترسناک بود. شغل خوبی توی دولت داشت و پول خوبی در می آورد. دوست پسر خواهرم می ترسید بیاد به بابام بگه می خواد با خواهرم ازدواج کنه. خواهرم رو دزدید!!!
می گم دزدیدش؟ خواهرت مشکلی نداشت؟
می گه نه. خواهرم عاشقش شد. خودش باهاش رفت!!
می گم پس پسره بیچاره خواهرت رو ندزدید. خواهرت از خونه فرار کرد. رفت پیش پسره!
می گه آره. همین طوری شد. اما بابام با پلیس همون روز پیداشون کرد. از خواهرم پرسید می خوای با پسره بمونی یا بر میگردی خونه. خواهرم از بابام می ترسید. گفت باهات بر می گردم خونه. مادرم بهش گفت نه نباید برگردی. تو زمانی که باید انتخاب می کردی این پسر رو انتخاب کردی و باهاش رفتی. پس باید باهاش بمونی.
روم نشد بگم مامانت می دونسته دختر شوهر دادن یعنی چی!
آقا ارمنی ادامه داد: من می دونستم خواهرم با پسره دوسته. کمکش می کردم همیشه. وقتی هم فرار کرد خیلی براش خوشحال بودم. اما وقتی با پسره ازدواج کرد خوشحال تر هم شدم. چون خانواده ی من کلی پول داشت و بیشترش رو خرج خواهرم می کردند. وقتی خواهرم رفت دیگه می تونستند پول ها رو برای من خرج کنند!
خلاصه…داماد فقیر تا دو سالی در خانواده ی مرفه آقا ارمنی پذیرفته شده نبوده. یکی دو سالی که می گذره و دختر فراری با داماد فقیر خوشحال بوده و داماد فقیر هم پسر گل و ماهی از آب در اومده خانواده ی مرفه آقا ارمنی داماد رو پذیرفته اند.
دختر فراری الان نوه داره و کار می کنه. مادر دختر فراری نتیجه داره و کار می کنه. آقا ارمنی موهای من رو رنگ می کنه و با پسر بچه های سه ساله و پنج ساله اش کیف دنیا رو می کنه اما به شدت دلش یه فرزند دختر می خواد.
نمی دونم پدر دختر فراری هنوز ترسناکه یا بعد از به هم ریختن شوروی و ارمنستان و از قرار معلوم مهاجرت به گرجستان یال و دمش ریخته!
به هر حال که …everybody lived happily ever after.
و آقا ارمنی رو برای رنگ مو بسیار بسیار توصیه می کنم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on January 18th, 2012
گلشیفته عکس برهنه گرفته. بعضی ها این کارش رو ستایش کرده اند. بعضی ها نکوهش.
ولله اگه کامنت ها رو ندیده بودم و فقط عکس رو دیده بودم تنها کامنتی که داشتم این بود که چه عکس و بدن قشنگی.
خانومه بالغه. عقل رس شده. بدن خودشه. برهنه شده. عکس گرفته. به کسی چه!؟ کارش نه خوبه نه بد. به نظر من ارزش گذاری کردن نداره اصلا.
هرکی بخواد و دوست داشته باشه باید بتونه بره عکس برهنه حتی کاملا برهنه بگیره پخش کنه تو دنیا. ارزش نیست. ضد ارزش هم نیست. مقایسه کردن با لیلا حاتمی و نسرین ستوده و غیره و ذلک هم اصلا درست نیست.
خلاصه در این که لیلا حاتمی واقعا مایه ی افتخاره و نسرین ستوده واقعا انسانی ست ستودنی شکی نیست.
اما گلشیفته هم هنرمند بسیار قوی ای هست. عکس برهنه نه لطمه ای به قوت هاش می زنه و نه به نظر من نقطه ی قوت عجیبی (حالا ورای مدل بودن) به پروفایل حرفه ای یا شخصی اش اضافه می کنه.
قشنگه. واقعا زیباست. همین. و….همه رو گفتم. آخری رو هم بگم.
تحسین کردنی است. فقط و فقط به دلیل این همه کامنت های بحث انگیز. به دلیل جسارت برهنه شدن وقتی نیمه رهنه شدن به این شدت در جامعه ی خاورمیانه بحث انگیزه.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on January 16th, 2012
گاهی وقت ها بعضی آدم ها کاری می کنند که به شدت مایه ی افتخار و سرافرازی تو میشه در حالی که خودت کوچکترین سهمی درش نداشته ای. گاهی هم برعکسش.
فکر نمی کردم از برنده شدن اصغر فرهادی به این اندازه خوشحال بشم. صحبتش کوتاه بود و زیبا. تشکر کرد. از همه تشکر کرد. من رو هم یاد کرد.
از اول کار اما یه نگرانی کوچک قلقلکم می ده. نگرانی برای اصغر فرهادی لیلا حاتمی و باقی دست اندرکاران فیلم. مطمین نیستم به ایران برگرده. مطمین نیستم اگه به ایران برگرده چطور می شه.
به هر حال…آینده هر چی که باشه فعلا شادی برنده شدن اش رو دارم. شایستگی اش رو داشت.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on January 15th, 2012
کیف دنیا رو می کنم وقتی داکیومنت مرجع درس رو باز می کنم و می بینم تاریخش مال سال ۲۰۰۱ هست.
سال هاست کتاب ها و استانداردهای مرجعی که می خونم مال سه ماه پیش هستند یا قراره تازه شش ماه تا یک سال دیگه نهایی بشند و فعلا در حال نوشته شدن و شکل گرفتن هستند. کتاب های دو سال پیش که شش هفت ماهی شبانه روز روشون وقت گذاشتیم دیگه به درد چیزی نمی خورند به غیر از جعبه ی بازیافت! کتاب های سه چهار سال پیش رو می شه توی موزه گذاشت.
اصلا دلیل این که خواستم یه تغییر جهتی توی کارم بدم همین بود. شوک آور بود که کتاب های دو سال یا تکنولوژی دو سال پیش هیچ مورد مصرفی نداشتند و کار من هم صد و ده درصد روی تکنولوژی بود از سردردآور ترین نوعش.
امروز که داکیومنت مرجع جلسه ی دوم کلاس رو باز کردم و دیدم تاریخش مال ۲۰۰۱ هست کیفی کردم که حد نداره.
با اخبار خوندن و به روز بودن مشکلی ندارم. با فرمول و درس و تکنولوژی هم همین طور. ولی دیگه بعد از ده پونزده سال تحمل این رو نداشتم که دوباره شش ماه یک سال روی یه تکنولوژی جون بکنم و چشم های نازنین فهوه ایم رو خسته کنم و بعد کل آموخته ها رو بپیچم توی روبان صورتی و بندازم توی باکس آبی دوباره برم تکنولوژی رو خط های سیاه کنم روی کاغذ بازیافتی سفید و جون بکنم با چشمهای نازنین قهوه ایم و ….بره توی همون چرخه.
فعلا با سلول های خاکستری به کاغذهای پشت سبز فکر می کنم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امیددیدار
Posted by کت بالو on January 13th, 2012
خیلی وقت ها زندگی می شه مثل یه لیست وظایف. می نویسی اش. برای هر کدوم زمان بندی می گذاری. کنارش تیک می زنی. اگه کنارش تیک نزنی خودت هم راحت باشی ملت جونت رو می گیرند.
به دنیا آمدن
کودکستان
دبستان
راهنمایی
دبیرستان
تحصیلات عالیه (حالا فوق دیپلم یا لیسانس)
کار (خصوصا اگه آقا باشی)
ازدواج (خصوصا اگه خانوم باشی)
بچه ( به شرط این که متاهل باشی. در غیر این صورت تخم چشمت رو در میارن اگه جلوی این یکی تیک بزنی!)
خواهر و برادر برای بچه ( انتخابی)
کودکستان بچه – و خواهر و برادر بچه (سرزنش برای مادر البته. چوب دو سر طلا)
دبستان بچه – معدل بیست
راهنمایی بچه
کلاس موسیقی و ورزش و قرتی بازی بچه – و خواهر و برادر بچه
دبیرستان بچه
تحصیلات عالیه ی بچه
ازدواج بچه – و خواهر و برادر بچه
بچه دار شدن بچه
مردن (سر این یکی البته خیلی به روت نمیارن که تیک زدنت دیر شده. خودت می دونی ولی. خصوصا اگه تمام احتیاجات بهت رفع شده باشه!)
اصولا بالا بری پایین بیای یه چیزی توی لیست وظایف به خودت و به ملت بدهکاری. جالب اینه که در لیست وظایف بعضی آیتم ها واجب کفاییه. مثلا اگه سه تا بچه داشتی و اولیه شاگرد اول بود باقی شون خیلی مشکل آفرین نمی شن یا اگه حد اقل یکی شون بچه دار بشه بچه دار شدن باقی از گردنشون ساقط می شه.
خدا نکنه یه چیزی توی لیست اضافه بشه که نباید اون تو می بوده. مثل جدایی. طلاق. بچه دار شدن خارج از ازدواج که دیگه حرفش رو نزن!! در فرهنگ خاور میانه دوست پسر داشتن دختر ها هم یکی از همون ممنوع های لیسته!
اصلا این لیست اینقدر جدی گرفته می شه که یه جایی یادت می ره راست راستی خودت هم داری این کار ها رو می کنی که تیک بزنی یا جدی جدی داری کیف دنیا رو می کنی با این لیسته!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار