تمرکز
دستهبندی نشده April 7th, 2012عادت دارم وقتی کار زیاد دارم، از یک مبداِ زمانی شروع میکنم. قرار میگذارم تمرکز کنم رو یه یک دانه، فقط یک دانه از کار ها، بزرگی و کوچکیش اصلا مهم نیست، به همان یکدانهٔ کار فکر میکنم. انجامش میدهم و میروم سراغِ دانهِ بعدی.
درس هم که زیاد دارم همینطور. حجمش را میسنجم، از یک زمانی شروع میکنم. تمرکز میکنم روش، دانه دانه مفهومها رو میخونم، تجزیه تحلیل میکنم و میرم سراغِ بعدی.
از یه آقای مسّن و مهربون که پانزده سال پیش همکارم بود یاد گرفتم. بهم گفت وقتی خیلی کار داری به همش یک جا فکر نکن. یک دونه رو انتخاب کن، تصوّر کن فقط همین یک کار رو توی تمامِ دنیا داری. انجامش بعده، بعد برو سراغِ بعدی. این شد یکی از اصولِ زندگیم. خیلی به دردم خورد.
یادش به خیر؛ اگه زنده است، سلامت و شاد باشه، اگه فوت کرده، روحش شاد.
حالا دوباره یکی از همون وقت هاست. یه حجمِ زیاد. چند تا کار، همه با هم. رفتم که برم.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امیدِ دیدار
April 17th, 2012 at 4:38 pm
خسته نباد به هر حال…