مجله اقتصادی خانوادگی حاملگی!

Posted by کت بالو on January 29th, 2013

عرض شود به حضور انورتون که اگه همون پنج روز پیش که خدمتتون عرض کردم جرات کرده بودم و سهام اپل رو short sell کرده بودم یا put option خریده بودم دیروز روی هر سهم پونصد دلاری پنجاه دلار سود کرده بودم!!

امروز اگه پول و پله و امکانات داشتم option ریم رو ابتیاع می کردم. اگه سیستم عامل جدید خوب از آب در بیاد سهام تا دو سه هفته دیگه بالا می ره و اگه بد از آب در بیاد خوب سرمایه ای که باهاش option رو خریدم از دست می ره.
روش بعدی برای کاهش ضرر خرید همزمان call option و put option هست. بحث مفصلی است. اغلب شرکت های بزرگ برای جلوگیری از ضررهای میلیونی و میلیاردی از این روش استفاده می کنند.

کودک انقلابی درون من در حال جنبش است. به گمونم یا جاش تنگ شده یا خلقش.
انرژی ام کمی بیشتر شده. کمی نگران روزهای بعد از سزارین و خود سزارین هستم. به هر حال اتفاقی است که تا به حال برام نیفتاده! اما چاره ای نیست.
به نظر میاد بچه به هر حال یه جایی رو پاره می کنه تا بیاد بیرون. حالا در حال حاضر انتخاب با مادر محترم است که بین عضو شریف و شکم انتخاب کنه که کدوم پاره بشه!!!
اینجور که من دیده ام در هر دو مورد تجربه ی خوب بوده و تجربه ی بد هم بوده. لااقل از ده پونزده نفر (مادر یا همسرش) برای هر مدل مصاحبه کرده ام. در نهایت به نتیجه رسیده ام که قابل پیش بینی نیست. با هر کدوم که از نظر فکری راحت تری جلو بری بهتره.
بنابراین بر خلاف بسیاری از مردم طرفدار سرسخت هیچ کدوم نیستم. بلکه فقط و فقط می گم با هر کدوم حس راحتی بیشتر می کنید همون رو انتخاب کنید.

رفته بودیم رستوران. خانوم گارسن اومد بالای سر میز که سفارش غذا بگیره. مال اروپای شرقی بود. دید که حامله هستم. بهم گفت تا قبل از زایمانش هرگز فکر نمی کرده که زن یا یه انسان می تونه اونقدر درد زیاد رو تحمل کنه. می گفت دردش فرای تصور آدمه. بهش گفتم سزارین می کنم. گفت وای…من بچه ی اولم طبیعی بود. دومی سزارین. برای سزارین باید بخیه ها رو بکشی آخر سر و تازه چهار هفته هم طول می کشه تا برسی سر جای اولت.
کلا بعضی ها خداوند روحیه دادن هستند!!!

در کل طول حاملگی دنبال تقدس زن حامله گشتم یا قسمت enjoy your pregnancy! حالا می خوان بگن بچه دار شدن خوبه یه حرف دیگه است. اما آخه زن حامله که یا توی سوراخ دستشویی داره (گلاب به روتون) استفراغ می کنه یا عق می زنه یا عین نون تافتون ولو می شه اینور و اونور یا باد می کنه و صورتش لک میاره یا بواسیر می گیره و نمی تونه با خیال راحت بشینه یا حتی غش می کنه یا به نفس نفس می افته و آخر سر هم از درد زایمان اونقدر نعره می کشه تا بچه یه جایی رو بشکافه و سرک بکشه بیرون….دیگه تقدسش به چیه؟!! یا بخش لذت بردنش چیه؟!
قبول که جهت ادامه ی بقا ملت باید بچه دار بشند و عاشق بچه بشند. مسلما من هم می شم. همین الانش هم اگه تکونش کم و زیاد بشه نگران می شم که چه اتفاقی اون تو افتاده. ولی تو رو به تمام مقدسات عالم و به همون تقدس زن حامله قسم اینقدر احساسی محض با جریان برخورد نکنید. کمی هم واقع بین باشید. 

پیشنهاد می کنم به خداوندگار عالم که یه بخش ترانسپارنت در شکم مادر بگذاره که بشه راحت و بی هیچ دم و دستگاهی بچه رو رصد کرد نگرانی های آدم کمتره.

توی وبلاگ یه نفر که گربه داره خوندم که گربه حامله شده بوده و موقع زایمان مشکل پیدا کرده و نتونسته چهار تا توله رو طبیعی دنیا بیاره. بنابراین می برندش دامپزشکی و بچه ها رو با سزارین بیرون می کشند. دامپزشک به این دختر خانوم صاحب گربه ها می گه که گربه چون سزارین شده و درد زایمان بیرون اومدن بچه ها رو نکشیده ممکنه حس مادری نداشته باشه و به بچه ها شیر نده.
طبیعت واقعا جالبه. درد زایمان برای ادامه ی بقا.

اصولا در دوران حاملگی چیزهایی رو یاد گرفتم و متوجه شدم, که به اندازه ی یک عمر تجربه ارزش داشت. مهم تر از همه این که فهمیدم آدم اگه مواظب خودش نباشه چه به سرش میاد وقتی به پنجاه سال و شصت سال و هفتاد سال و بالاتر می رسه. مسلما یکی از اهداف زندگی ام این خواهد بود که خیلی خیلی از خودم مراقبت کنم. تن سالم رو برای بیست و پنج سال سی سال آینده و ترجیحا تا زمانی که زنده هستم نیاز دارم.

تجربه ی شخصی من از حاملگی…نه تقدسی درش دیدم و نه لذت بردنی. اما تجربه ای است بسیار جالب. می شه ازش در مورد طبیعت و راز بقا و غریزه و پدیده ی رشد و یک تحول و تحلیل رفتن و (انشالله) دوباره احیا شدن بسیار یاد گرفت.

می شه به بهانه بچه بسیاری کارها رو کرد یا نکرد. اصولا به نظر میاد گاهی اوقات آدم ها کارهایی که می خواسته اند بکنند یا نمی خواسته اند بکنند را به شکلی به بهانه ی بچه توجیه می کنند.
کاندیداهای بنده لیست زیر است: چون بچه به آینده ی تضمین شده نیاز دارد و مادر موفق و تحصیلکرده همیشه الگوی کودک است بنده از همین الان اعلام می کنم بسیار سختکوشانه در جهت تمام کردن درسم و مطالعاتم و موفقیت های کاری خودم و همسرم تلاش خستگی ناپذیر خواهم کرد!
و چون دوست دارم بچه دنیا رو بگرده وقتی کمی بزرگتر شد می خوام ببرمش اطراف و اکناف این کره خاکی جهت گشت و گذار!
نه که فکر کنین حتی یه ذره هم به خاطر خودمه ها…فقط به خاطر بچه!!!

از شوخی گذشته نمی دونم قدرت ریسکی که پیدا کرده ام نتیجه ی بچه دار شدنه یا اصولا به هر حال به وجود می اومده!
مهم هم نیست البته. مهم فقط تمام چیزهایی هست که طی این پروسه یاد گرفتم و فهمیدم. همین و بس.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

اقتصاد و خانواده و روابط اجتماعی

Posted by کت بالو on January 22nd, 2013

این قسمت بی حالی و بی انرژی بودن دوران حاملگی برای من سخت ترینش بود. خانوم مدیر عامل یاهو رو تحسین می کنم. شش یا هفت ماهه حامله بود که به سمت مدیریت عامل یاهو انتخاب شد. تصمیم های بسیار خوبی برای یاهوگرفت و سهام یاهو رو از اون سیر نزولی افتضاح نجات داد . بعد از زایمانش چند هفته ای استراحت کرد و برگشت سر کار. سالم و ‍با انرژی. از عهده من یک نفر خارج بود.

برای درک بهترش می تونم بگم ماه های دوم و سوم حاملگی ام به علاوه اواسط ماه هشتم تا به حال (که وارد آخرین ماه شده ام) درست مثل اینه که تمام مدت تحت تاثیر یه داروی خواب آور خفیف باشم.

دو تا آرزوی بزرگ دارم. اولیش سالم بودن بچه است. دومیش برگشتن انرژی ای هست که قبل از حاملگی داشتم.

کل کار مفیدی که در طول حاملگی کردم تموم کردن نه تا درس دوره فوق لیسانس ام بود.

شانس خیلی بزرگی که آوردم این بود که کارم در شرکت به نحو بی سابقه ای سبک بود! یا حالا شاید خودم سبک گرفتمش.

بعد از ‍‍نوسازی خونه, اتاق خواب ها و مطبخ زیر زمین هنوز مثل بازار شام می مونند.

دو تا کار خیلی خیلی مهم دارم که یکی اش به شدت بستگی به مرتب شدن اتاق کار و مدارک داره! و…بعد از این که گل آقا از شدت فشار کار مریض شد و افتاد توی تخت به این نتیجه رسیدم که بی خیال دیگه. هر چقدرش انجام شد که شد. هر چی هم موند که کاریش نمی شه کرد.
بنده هم رسما از حیض انتفاع ساقط هستم تا اطلاع ثانوی.


از همون سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ هیچ وقت جرات سرمایه گذاری روی شرکت آقای استیو جابز رو نداشتم. این سرمایه گذاری به نظرم سرمایه گذاری روی شرکت نبود. بلکه به معنی سرمایه گذاری روی دید بازاریابی بی نظیرآقای استیو جابز بود. منکر این نیستم که جابز انقلابی در شکل و سرویس دهی موبایل ایجاد کرد. انقلابی که بازار رو دگرگون کرد. نکته اساسی اما اینجاست که به جای عرضه تکنولوژی جدید سرویس هایی رو (که بسیاری اش از سال ها قبل امکان عرضه اش وجود داشت) بر اساس تکنولوژی های موجود در بازار به شکل بسیار موفقیت آمیزی بازاریابی و عرضه کرد و فروخت. اعتقاد دارم اگه هنوز زنده و سالم بود این حرکت ادامه ‍می یافت. حالا که نیست اعتقاد دارم طی ماهها و سال های آینده شرکت سیر نزولی طی خواهد کرد. شاخص های سهام شرکت هنوز بسیار قوی هستند. میزان سرمایه نقدی شرکت عالی است. بنده اما خیلی اعتماد نمی کنم. سرمایه ی اصلی و بنیادی شرکت به نظرم استیو جابز بود که حالا دیگه نیست.
صادقانه بگم, هنوز هم جرات نمی کنم روی ‍نزول سهام شرکت شرط بندی کنم و short sell کنم یا put option بخرم!

در اخبار است که سهام شرکت های چوب بری و جنگلداری که از سال گذشته سیر صعودی داشته به دلیل رشد بازار خانه سازی در آمریکا به این رشد صعودی ادامه خواهد داد.

ماه نوامبر و اوایل ماه دسامبر برای ‍یکی از درس های فوق لیسانسم روی شرکت وست فریزر تیمبر کار می کردم. تنها نگرانی ام جهت فیسکال کلیف بود. مسلم بود که اگه معضل فیسکال کلیف حل بشه سهام شرکت به سیر صعودی ادامه خواهد داد. اگه چند هزار دلاری داشتم (که نگران از دست رفتنش نبودم) روی اون شرکت سرمایه گذاری می کردم و امروز روی هر سهم شصت و شش دلاری حدود چهارده دلار سود می کردم. هنوز برای خریدش دیر نشده. هنوز ‍سرمایه ندارم. اگه داشتم می خریدم. هر سهم هشتاد دلار هست و فکر می کنم تا ماه دیگه این موقع به هشتاد و شش یا هفت رسیده باشه. سود هفت هشت درصدی در یک ماه بدکی نیست.

یکی از حروف الفبای فارسی رو روی کی بردم و با این برنامه فارسی نویس ندارم. مجبور شدم هر جا اون حرف خاص استفاده می شد ابتکاری به خرج بدم و کلمه ی دیگه ای به جاش بگذارم!!!


این کودک انقلابی درون شکم من در دو حالت حتما عکس العمل نشون می ده و سخت به جنبش در میاد. اگه خوراکی بخورم و اگه آهنگ های تند و شاد رو با صدای بلند گوش بدم! گمونم یه دختری درشت مرشت, با قر عربی و فیگور بابا کرم از اون تو بیرون بیاد.


چرتینکوف عزیز: بعله. گمانم کم کم ملتفت بشم که تعریف نرمال احتمالا فرق خواهد کرد. فقط بهم بگو انرژی و کارآیی  قبل از حاملگی بهم بر می گرده؟ باقی اش رو می تونم هر جور هست باهاش کنار بیام.

آقای داریوش عزیز: من سایت دخمر رو دوست داشتم.همونطور که احتمالا می دونید محتوای سکسی داشت که به نظر من از جنبه های غیر قابل اجتناب زندگی است و اینترنت. نمی دونم چه به سرش اومد. دیگه وجود نداره. لیست لینک های من مدت هاست که به روز نشده.

دوست ناشناس دیگه: خیر. من دیگه در فیسبوک نیستم. زیادی وقتم رو می گرفت. در ضمن اونچه که برای دوستانم می نوشتم اشتباه برداشت می شد. به دلیل این که لحن حرف زدنم (شوخی یا کنایه) در کامنت ها از بین می رفت و فقط کلمات خونده می شدند. دلیل سوم هم این بود که با این حجم شریک شدن اطلاعات و محاوره ها و سلایق و نظرات روی اینترنت احساس راحتی نمی کردم. راستش اگه فرصت بکنم سعی می کنم یه سری اطلاعات شخصی رو از روی اینترنت ‍یه جوری بردارم.
هنوز نمی دونم چه جوری ولی می گردم ببینم آیا راهی هست.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار