Posted by کت بالو on March 29th, 2013
دیدین یه اتفاق خوبی واسه آدم میفته، آدم واسه این که چشم نخوره میگه همچین چیز خیلی خوبی هم نبود. حکایت خانم ‘کریستن دانست’ هست و ماچ آقای برد پیت! ‘کریستن دانست’ خانم گفته ماچ کردن برد پیت خان چندش آور بود. والله، بالا برین پایین بیاین من فکر کنم این رو گفته که چشم نخوره، یا حالا گفته که دل باقی ملت نسوزه!
یعنی خوب به نظر میاد کریستن خانم خیلی کوچولو بوده وقتی برد خان رو ماچ کرده. ولی آخه با این حساب ماچ برد خان چندش آور نیست. ماچ کردن یه مرد بزرگتر، وقتی آدم اینقد کوچولو هست کلا چندش آوره. خلاصه که جای بحث بسیاره. ولش کن.
اگه راست گفته باشه، من فقط کنجکاو میشم بدونم این بانو تا حالا کیا رو ماچ کرده، که ماچ برد پیت خان در مقابل آنها چندش آور بوده. بگه شاید به معلوماتِ ماچ پاچی ما اضافه بشه بالاخره.
بیچاره آنجلینا خانم با این ماچ های چندش آور!!
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
Posted by کت بالو on March 27th, 2013
کسانی که من رو میشناسند، خصوصاً از نزدیک، میدونند که عمری از بچه دار شدن فرار میکردم، اونقدر که هیچ کس، دقیقا هیچ کس حدس نمیزد من روزی بچه دار بشم؛ نه همکار هام، نه خانواده ام، نه دوست هام، نه هیچ کدوم از اطرافیانم، حتا خودم!
خدا پدر داروین رو بیامرزه که این جمله اش زندگی من رو آسون کرد و بهم دلگرمی و جهت داد.
It is not the strongest of the species that survives, nor the most intelligent that survives. It is the one that is the most adaptable to change.
در دفاع از دخترک، و جهت شکر گذاری خداوند از شانس خوب همیشگی خودم بگم که، این کوالا برای خودش فرشته ایست از خوبی و آرامش. خدا حفظش کنه.
—
آقاهه توی تلویزیون میگه الان موقع سرمایه گذاری روی طلاست. طلای فیزیکی، و نه روی کاغذ. اصولا همیشه با خرید طلا موافق بودم. سکه و شمش، و به شرط این که طلا رو در مالکیت خودت و در صندوق امانت خودت نگاه داری، نه در صندوق امانتی که فروشنده در اختیار داره.
خیر، بنده طلا و شمش ندارم. اصولا حکایت اینه که “عقلمان میرسه، زبانمان به کانمان نمیرسه”.
—
یه چیزی که روی اعصاب من هست، این اپلیکیشنهای چپ و راست هستن که وقتی درست وسط یه کاری با کامپیوترت هستی عین ..وز ناغافل میپرند بالا که بیا من و آپدیت کن و همین الساعه هم کامپیوتر رو ری استارت کن!
—
گاهی راحت تری یه چیزی رو نفهمی، یا اگه فهمیدی به خاطر منافع و آسایشت زیر سبیلی در کنی.
اصولا بیشتر طرفدار نفهمیدنش هستم. بی خیالش.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
Posted by کت بالو on March 26th, 2013
از اول هم معلوم بود همین اتفاق میفته البته. شرکت Wind رو گذاشتند برای فروش.
این شرکتهای کوچیکتر معمولا میان، سرمایه گذاری میکنند، مارکت جمعیت با درامد متوسط یا کم رو نشونه میگیرند. عرض باند خریداری میکنند (لیسانس استفاده از عرض باند رو البته، وگرنه خود عرض باند همیشه متعلق به دولت هست)، تعدادی مشترک میگیرند، و بعد به دلیل عرض باندی که دارند و مشترکینشون، ارزش برای خریداری شدن پیدا میکنند. بحث شرکتهای بزرگتر مثل Bell و TELUS و Rogers هم با دولت همیشه همینه. میگند که این شرکتهای کوچیکتر, از قوانینی که به نفعشون گذاشته میشه استفاده میکنند، نه لزوماً برای وارد شدن در رقابت با شرکتهای بزرگ، بلکه برای بالا بردن ارزش خودشون که توسط باقی شرکتها خریداری بشند.
حالا در مورد Wind، هنوز معلوم نیست عرض باندش از موسس شرکت به صاحب اصلی شرکت (یه شرکت مادر هست) منتقل بشه. بنابراین شرکت خریدار باید منتظر حکم نهایی دولت بشه.
یه احتمال هم هست که شرکت کوچک Mobilicity، ویند رو خریداری کنه. در این صورت بیشتر مثل ادغام شدن خواهد بود تااخریداری، ولی خوب البته ممکن هست که (به شرط موافقت دولت) یکی از سه تا شرکت بزرگ مخابراتی کانادا بتونند Wind رو بخرند.
—
در دنیای بچه داری من همینطور کابوس هام بیشتر و بیشتر میشند. اصولا نگرانی و کابوس نمیگذره خیلی به لذت بردن فکر کنم. گل آقا همیشه میگه “تو متخصص این هستی که fun هر کاری رو ازش بگیری”، و…گمونم راست میگه متاسفانه!
بچه داشتن و بچه داری دو چیز متفاوت هستند. بچه داری خیلی امر پیچیده ای نیست. در تغذیه به موقع، پوشک عوض کردن و تمیز نگاه داشتن بچه، شب بیدار موندن و خواب کردن بچه، و چک کردن سلامتی بچه، و صد البته بازی کردن با بچه خلاصه میشه. راحت نیست، ولی وحشتناک هم نیست. از عهده بیبی سیتر یآ مهد کودک هم بر میاد و سرویس به حساب میاد.
بچه داشتن، امّا، امریست بسیار جدی. تعهدیست برگشت ناپذیر برای تمام عمر؛ نگرانی و دغدغه، و صد البته بی هیچ توقع و چشمداشت. کارت رو اگه درست انجام بعدی، بچه باید بتونه کم کم بدون نیاز به تو، خودش قشنگ و پاکیزه و مستقل واسه خودش زندگی کنه، در عین حال که روزگار کمک و سختی صاف بیاد سراغ خودت.
خلاصه که، یا من دارم خیلی جریان و جدی میگیرم و fun رو ازش میدزدم، یا این که واقعا بچه داری و بچه داشتن دو مقوله کاملا جداگانه هستند.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
Posted by کت بالو on March 20th, 2013
در آستانه سال ۱۳۹۲ شمسی، برنامه تلویزیونی تورنتو رو نگاه میکردیم – هر چیزی غیر از برنامه میمون پیشگام-، دو تا مجری گذاشتن اونجا، طفلکها خودشون هم شرمنده ی بی مهارتی خودشون هستند! آقای مریدی، اولین وزیر ایرانی در کانادا رو آورده تو برنامه،مجری به جای این که دو کلمه حرف حساب قشنگ بزنه، از سفره هفت سین و هنرمندی که سفره رو چیده تشکر و تعریف میکنه! حقیقتا سفره قشنگی بود و اصولا قشنگ یا زشت، خوب باید از هنرمندی که زحمتش و کشیده تشکر کنند (خصوصاً که احتمالا اسپانسر هم بوده)، ولی بابا، وقتی وزیر نشسته اونجا که در مورد چیدمان سفره هفت سین حرف نمیزنند. مجری عزیز، خودت رو آماده میکردی دو کلمه حرف با آقای وزیر بزنی بابا!!! حالا تازه از آقای وزیر عیدی هم میخوای؟ چی بهت بعده دقیقا اون وسط؟ حداقل یه حافظ میذاشتی، میگفتی آقای وزیر یه تفال به حافظ عیدی به هممون بده! کار قشنگی بود، مطالعه قبلی هم نمیخواست، در شأن وزیر هم بود. عجبا… حرص میدین آدم رو اول این سال نویی.
—
عرض شود دنیای بچه داری دنیای جالبیست. خداییش مشکل خواب ندارم. معمولا یه شیفت شب رو گال آقا داره. کوالا خانم هم دختر بغایت گلی است و اذیت نمیکنه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر، سالم هم هست و خوشحال. کارهای خونه رو هم که مامانم میکنه، و در طول روز معمولا دو ساعاتی هم از کوالا خانم نگهداری میکنه که من با خیال راحت اگه کاری هست انجام بدم، صبحانه و ناهاری بخورم یا دوش بگیرم. مشکل اساسی از برنامه ریزی هم نیست. دقیقا میدونم چه کارهایی میخوام انجام بدم. مشکل بزرگ و اساسی از بدن بنده است! همین که (گلاب به روتون) گنده گوزی میکنم، نرمش رو شروع میکنم، یا یهو در طول روز ۴ ساعت پشت کامپیوتر میشینم، یا کمی کارهای خارج از برنامه انجام میدم، از یه جای بدنم میزنه بیرون!
کفش پاشنه بلند، رانندگی طولانی تر از ۱۰ دقیقه، تو مال راه رفتن، نرمش، پشت میز پشت کامپیوتر نشستن، همه و همه فعلاً به حالت تعلیق در اومدند، بس که هر مرتبه بدنم چهار چرخش و به طریقی کرد هوا و مودبانه بهم گفت “گه زیادی نخور”!!
در دنیای بچه داری شیر بچه رو میدید، عوضش میکنی، آرومش میکنی، حدود یه ساعاتی طول میکشه. حالا بنا به مود بچه، یک ساعت و نیم فرصت داری که باقی کارهاش و بکنی، یا اگه بچه خواب یآ آروم بود به کارهای خودت برسی، تا شیر و پوشک بعدی! و این برنامه در بیست و چهار ساعت ادامه دارد و همین طور تکرار میشود. حالا میخواد تو مهمون داشته باشی، کلاس بری، مهمونی بری، خرید داشته باشی، زلزله بشه، کره زمین آتیش بگیره، هر چی. اون برنامه روتین بیست و چهار ساعته رو داری. تازه، بگم که خوشبختترین مادر دنیا هستی اگه تؤ اون روتین تغییری به وجود نیاد! اگه بچه -زبونم لال- شیر نخوره، پوشک کثیف نکنه، کثیفی پوشکش با همیشه فرق کنه، یا -زبونم لال- مریض بشه، دیگه اصلا شب و روز نداری!
عجله دارم زندگی خودم و دختر رو ادغام کنم تؤ هم، یه جوری که نه سیخ بسوزه و نه کباب. این بزرگترین چالش زندگی یه مادر میتونه باشه.
و، هیچ وقت دیگه به اندازه این وقت سلامتی برام اهمیت ناداشته. اول از همه سلامتی کوالا، خصوصاً تا وقتی زبون نداره که ارتباط بر قرار کنه. حالا که بچه دارم روزی چندین با ر فکر میکنم خدا همه بچهها رو سالم نگاه داره انشاالله. دوم سلامتی خودم و گل آقا، خصوصاً واسه این که به کوالا خانم برسیم.
—
در راستای حفظ سلامتی، خدا به سر شاهده، حاضرم این گل آقای ما این کلاس یوگای بی ناموسی رو هم بره، ولی ورزش کنه به هر طریق. حالا اگه هر کسی یه کلاسی، ورزشی، با جاذبههای جنبی سراغ داره، لطفا راهنمایی کنه. مهمتر از هر چی سلامتی گل آقاست و بنا بر این ورزش کردنش.
یه دعا هم واسه من بکنین، این بدن دوباره برگرده به حالت نرمال، یاری کنه، و بتونم همون برنامهِ روزی ۲۰ دقیقه، نیم ساعت ورزش و نرمش و انجام بدم و زندگی کنم.
بی شوخی، هر روز از ته دل دعا کنین، خدا بچهها و پدر مادرها رو واسه هم نگاه داره. خدا یک در دنیا، هزار در آخرت خیرتون بده.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
Posted by کت بالو on March 18th, 2013
از دردناکترین عکسهایی که دیدم، عکس پسرک محکوم به اعدام بود، که رو شونه جلادش گریه میکرد. انگار غیر از اون پناهی نداشت. گاهی یادش میفتم.
—
هول هستم کارهایی که باید انجام بشند رو انجام بدم. دیروز که همه هجوم آورده بودند توی سرم یاد یک روشی افتادم که خیلی به کار میبستم: یکی یکی، تمرکز کن فقط رو یک دونه، انگار که غیر از اون کار دیگهای توی دنیا نیست؛ مهم نیست کار کوچیک هست یا بزرگ. انجامش بده، برو سراغ بعدی. دارم این روش رو دوباره به کار میبندم.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
Posted by کت بالو on March 9th, 2013
از سریال friends، یه جمله اش رو خیلی خوب یادم مونده، اونجایی که Rachel به Ross میگه اگه رابطهام رو باهات قطع کردم، به خاطر این بود که از دستت عصبانی بودم، نه اینکه دیگه دوستت نداشتم.
فکر میکنم حکایت قطع شدن خیلی از رابطه هاست. نه لزوماً رابطههای عشقی، بلکه حتی ارتباطهای دوستی یا فامیلی. لزوماً احساسمون نسبت به اون شخص عوض نمیشه، بلکه فقط از دستش ناراحت میشیم.
مدتها بود توی ذهنم میومد که بنویسمش، هی یادم میرفت.
—-
یعنی هنوز توی کف پیام رئس جمهور برای مرگ چاوز و ایضاً بغل کردن مادر چاوز هستم! شوک اولی جان نیفتاده، شوک دوم رو وارد کرد انصافاً.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
Posted by کت بالو on March 5th, 2013
اگه فقط از یک کار بچه داری خوشم نیاد، -گلاب به روتون- گرفتن آروغ بچه است! هیچ وقت نمیفهمم آروغ داره، یا گرفته شد، یا هنوز هست. خلاصه ترجیح میدم پانزده بار بچه رو عوض کنم، ولی یه بار آروغش و نگیرم. خداییش این دختری که خدا به من داده، ماشالا بهترین نوزادی هست که تا حالا دیده ام. ساکت و خوب و تر تمیز. اصلا اگه خودم میخواستم مستقیماً یه بچه سفارش بدم به خود خدا, بهتر از این نمیتونستم سفارش بدم. ولی آخه، این بحث آروغ آخه خیلی چیز پر دردسریه!
دختر عین کوآلا میچسبه به سینه ی پدر! لقب افتخاری ایشون اینجا از این به بعد کوآلاست.
—
این آقای جاستین ترودو، هر کاریش کنی نمیشه به چشم برادری نگاش کرد، دروغ چرا! آخه بگو مرد، تو ۴۱ ساله، خوب بود بری مانکنی، مدلی، آکتوری چیزی بشی. بیخودی خودت و میخوای بندازی توی دردسر سیاست و نخست وزیری؟! حیفی به خدا!! به هر حال که من همیشه لیبرال بودهام و هستم، جاستین یا غیر جاستین، رأی بنده مشخصِه ، از همین تریبون هم اعلام میکنم.
فعلاً جاستین خان از باقی رقبای لیبرال محبوب تره. بعید نیست رهبر حزب لیبرال بشه.
—
مصاحبه رو با چنگ و دندون قبول شدم!!! یه تصمیم گیری دارم، که باید خیلی در موردش فکر کنم. بحث عقل است و احساس! تغییر بزرگ فیلد کاری، یا…
کی فکر میکرد بعد از بیست سال، ازم بپرسن مشتقِ e به توان x میشه چی! اصلا یادم نبود. به جاش تعریف مشتق و اصل و اساسش رو توضیح دادم.
به هر حال که این مرحله با موفقیت انجام شد.
—
فعلا در سه زمینه ی بچه داری، ریاضیات و امور مالی، و بیزینس مشغول علم اندوزی و تجربه آموزی هستم. طی طریق در این زمینهها بسیار جالب و جذاب است.
هنوز باورم نمیشه، برای مرتبه هزارم، انرژی قبل از حاملگی رو به شکل معجزه آسایی باز به دست آوردم.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار