واللّه هر کی این کوالا رو میبینه بی برو برگرد میگه این چه خوشگله ماشاالله، به کی رفته؟!!! همچین که انگار من و گل آقا شامپانزه باشیم! عجبا!
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
واللّه هر کی این کوالا رو میبینه بی برو برگرد میگه این چه خوشگله ماشاالله، به کی رفته؟!!! همچین که انگار من و گل آقا شامپانزه باشیم! عجبا!
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
یه برنامه هست تؤ یکی از کانال ها، که ملت عکس میفرستند از این که صبحشون رو چطور آغاز میکنند. ملت هم عکسهای گل گلی میفرستند از فنجون قهوه، یا سگشون که لیسشون میزنه، و از این قبیل. والا، بیشتر از چند بار به فکرم رسیده عکس پوشک -گلاب به روتون- پوپویی بچه رو، همراه با شیشه شیرش بفرستم اونجا. این کوالا ی نازنین در شبانه روز معمولان یک بار، و اون هم صبح علی الطلوع کار بزرگ میکنه، که البته (بچه دارها میدونن من چی میگم) فرخنده تر و نشاط آور تر از اون، هیچ چیزی واسه شروع صبح نیست. کلا کار کردن شکم بچه -بدون کوچیکترین اغراق- در صدر اهم دغدغههای والدین بچه است. غذا خوردن و خواب بچه ، ایضاً شغل و کار و پول و خونه و لباس و خونواده شوهر و همسایه و مادر زن و دختر همسایه، در مراحل بعدی قرار دارند.
—
این کتاب درسیم رو میخوندم، هی فکر میکردم چرا از اینور میخونم، از اونور درست یادم نیست چی خواندم. دیدم تحت تاثیر این گل آقای ناباب دیگه تؤ حاشیه کتاب یاد داشت نمیکنم. شروع کردم یاد داشت کردن، حالا عین حافظه کامپیوتر همه رو میتونم واو به واو به خاطر بیارم.
اصولا تمام کتابهای من تیکه و پاره و کثیف هستند. این یکی تمیز و ناز مونده. منتها توبه که دیگه هیچ کدوم اینطور تمیز و ناز نمونند. من موقع یاد داشت برداشتن با کتاب و مطلبش ارتباط برقرار میکنم، و موثرترین نوع یاد داشت کردن هم برام در حاشیه کتاب هست. بدون یاد داشت در حاشیه کتاب، درس خوندن کلی بیشتر طول میکشه.
اصولا معلم اگه بخواد بدونه پاس میکنم یا نه فقط کافیه حاشیه کتابم رو نگاه کنه. هر چی کثیف تر باشه، مطلب رو بهتر فهمیده ام. نیازی به امتحان نیست.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
یه روزی، چند سال پیش، یه دوستی به یه نکته جالبی اشاره کرد، که هنوز که هنوزه یادم هست.
گفت تو هواپیما وقتی اکسیژن کابین کم میشه، والدین اول باید ماسک خودشون رو بگذرند و بعد ماسک بچه رو. در زندگی هم همینطوره. اگه قرار هست مراقب کسی باشیم، اول خودمون باید سالم و سرحال باشیم، تا بتونیم مراقبت لازم رو به موجود دیگه بدیم.
این سالهاست که یاد من مونده. حالا که بچه دار شدم، همیشه یادم هست، اگه خودم سالم و سر حال نباشم، اگه همسرم، و تمام اطرافیانی که رو کمکشون حساب میکنم سالم و سر دماغ نباشند، مراقبت از کودک -یا هر کسی که به ما وابسته هست- مشکل پیدا میکنه.
—
شده فکر کنین اگه یه کاری رو بتونن انجام بدین، دیگه هر کاری رو توی این دنیا میتونین انجام بدین؟ بگذریم که وقتی آدم کاره رو انجام میده، بلافاصله دنبال یه بزرگترش میگرده، ولی به هر حال، خیلی وقتها آدم فکر میکنه این کار رو اگه بتونم بکنم، دیگه هر کاری رو توی دنیا میتونم انجام بدم.
حالا دقیقا در همین مرحله هستم. یک کاری هست که فکر میکنم اگه بتونم انجامش بدم، دیگه از عهده هر کاری بر خواهم اومد.
—
عاشق این قسمت جرج کارلین بودم همیشه. چون بچه نداشتم ترجیح میدادم به اشتراک نگذارمش.
حالا خودم بچه دارم، هنوز فکر میکنم واقعا راست میگه، و، خدا رو شکر حالا دیگه میتونم به اشتراک بگذارمش.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
بفرمائید، نگفتم؟ ایناهاش، اپل داره سود سهام رو پانزده در صد میبره بالا، و مقدار زیادی از سهامش رو از بازار میخره. به عبارتی، میزان پول نقدی که داشت، همینطور کمتر و کم تر خواهد شد. احتمال داره که مدیر عامل شرکت هم عوض بشه. حالا که استیو جابز دیگه وجود نداره، سرمایه گذرها به شرکت فشار میارن که پول نقد بیشتری به اونها بده. من هنوز فکر میکنم “شرت سلل” کردن سهام اپل کار درستی باشه. قیمت سهامش سال دیگه این موقع از اینی که الان هست پایین تر خواهد بود، به نظرم.
هنوز هم فکر میکنم سرمایه گذاری -شیش ماهه شاید- روی شرکتهای مصالح ساختمانی، سود خوبی بر خواهد گردوند. هنوز خانه سازی در آمریکا رشد صعودی داره.
—
یکی از شرکتها (یادم نیست کدوم، یکی از همین مطرح ها) چند وقت پیش اخبار مالیش رو روی فیسبوک منتشر کرد. بحث سر این بود که اگه کسی از سرمایه گذرها عضو فیسبوک نبود، این گزارش رو نمیدید. بعد قرار بر این شد که شرکتها از قبل اعلام کنند که کدوم رسانه رو برای گزارش کردن انتخاب میکنند.
حالا بحث سر اینه که یه بنده خدای قاطری مثل من که دلش نمیخواد تؤ فیسبوک باشه، مجبور میشه به خاطر خبردار شدن از این اخبار هم که شده، بره تؤ فیسبوک. حد اقل اینه که فیسبوک میفهمه چند تا کاربر، کی، کجا، چطوری، به چه مدت، کدوم اطلاعات مالی این شرکت رو نگاه کردند، و…من کلا نمیپسندم هیچ بنی بشری (شامل فیسبوک) به این اطلاعات و فعالیتهای من همینجور مفت و مسلم دسترسی داشته باشه.
—
عاشق آگهی کنسرواتیوها علیه جاستین ترودو هستم. و، جواب لیبرالها به کنسرواتیوها هم جالب بود. اگه این جاستین خان اینقدر خوش تیپ و کاریزماتیک نبود، و ایضاً پسر ترودو خان معروف نبود، نمیدونم آیا باز هم به عنوان نماینده لیبرالها انتخاب میشد یا نه. مهم هم نیست البته. بذار یه کمی هم یه مرد جوون خوشتیپ خوش لباس رو جلد روزنامههای جدی باشه. هنوز هم فکر میکنم، بهتر بود مانکنی چیزی بشه.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
یعنی اگه دو تا کار رو کرده بودم الان کلی سود برده بودم.
حالا دارم فکر میکنم دو تا کاری که الان بکنم که سه چهار ماه دیگه این وقت سود کرده باشم چی هستن. راستش، جرات ندارم.
—
سهام اپل به زیر ۴۰۰ دلار رسید. به نظر من در یکی دو سال آینده پایین تر هم خواهد رفت. اپل در اصل فقط استیو جابز بود. قدرت بازاریابی و بازار شناسی این آدم تحسین کردنی بود. کمتر کسی مثل اون پیدا میشه. بدون اون، مهم نیست میزان پول نقد شرکت چقدر باشه، کم کم تحلیل میره و تموم میشه.
جالبترین جملهای که توی یک کتاب* خواندم و من رو یاد جنگ اپل با رقیب هاش انداخت، و یاد پیروزی بی برو برگرد استیو جابز، این بود:
“Business history is full of contests between entrepreneurs with superior products versus entrepreneurs with superior promotion. Superior promotion usually wins, …”
—
دیشب خواب میدیدم یه جوون بیست و چهار پنج ساله ای که نمیشناختمش، حتی اسمش و نمیدونستم دوست پسر من هست و قراره با هم ازدواج کنیم. من رفتم خونشون، همون موقع میخواست موشک بارون بشه! باید از یه عالم پلّه میرفتیم پایین که برسیم به زیرزمین خونشون. چون من نمیتونستم سریع برم پایین، من رو عین یه پرّ کاه بلند کرده و از پلّه میدوه پایین. جالب اینه که مثل این که خونشون اتریش بود! و من و خونوادهام زمانی که رفته بودیم اتریش (در بیداری گذر من و هیچ کدوم از افراد خونواده به اتریش نیفتاده) اولش چند وقتی رو توی همون زیرزمین اینها مونده بودیم!
—
آخه بگو پسر نوزده ساله، بمب گذاریت به چی بود. یه زندگی پیش روت بود، خراب و داغونش کردی، رفت.
—
این ریاست جمهوری کشورمون شاهکاریست به خدا. تا دم انتخابات احتمالا کار به اینجا میرسه که میگه من خودم جنبش سبزی و طرفدار سلطنت و کشف حجاب و آزاد سازی پورنوگرافی و رقص بابا کرم جمیله بودم، بلکه هم بیشتر، بعضیها پیغام دادن اگه حرف بزنی پدرت رو در میاریم!
مادر چاوز رو بغل میکنه، استادیوم جشن میگیره – دختر و پسر، قاطی ور قاطی!-، میگه عدالت رو رعایت میکنیم، اصلا ایران میشه مثل زمان شاه، بلکه هم بهتر.
کار ایران با این همه کلک و حقّه به کجا میخواد بکشه، وآلا بنده نمیدونم. خیره ایشالله. ایشالله که بنده نمیفهمم و در جهل مرکّب هستم. ولی آخه…
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
* Business Plan, Business Reality by James R. Skinner
یادتونه یه مدتی، سالها سال پیش برای آقای منتظری جوک میساختند؟ یکی از جوکها هم در مورد سفرش به تونس بود. تا میگفته “مردم تونس” آنها از سر جاشون به نشونه احترام پا میشدند. سه چهار بار این اتفاق میفته، تا این که آقای منتظری خسته میشه و میگه “مردم تونس، چتونس؟، مگه پونز زیر کونتونس؟”.
حالا داشتم این مقاله بیبیسی رو میخوندم. یاد اون جوک افتادم.
مردم ایران، تونس، مصر، لیبی و خیلی جاهای دیگه که انقلاب اتفاق افتاده نمیفهمند که انقلاب، یا حالا هر جور تعویض قدرت به خاطر این نیست که حجاب یا ریش آزاد بشه یا ممنوع بشه. یک سیستم آزاد و موفق سیستمی هست که در اون ممنوع کردن حجاب، بی حجابی، ریش و سه تیغه بودن ممنوع باشه و همه آزاد در انتخاب آرمان و عقیده شون باشند.
سر کلاس زبان در تورنتو، شیش هفت سال پیش، بحث آزاد داشتیم. آقای پاکستانی میگفت اگه کسی هنوز میخواد لباس پاکستانی بپوشه واسه چی میاد تورنتو؟ همون کشور خودش بمونه. به آقاهه گفتم مردم نمیان تورنتو که لباس پاکستانی بپوشن، یا دامن مینی ژوپ و بیکینی. مردم میان تورنتو که آزاد باشند هر کدوم از اینها رو که میخوان، بپوشن.
بحث ارمیا و آکادمی گوگوش هم شبیه به همین بود. بحث در مورد خوب یا بد بودن، و نقد آکادمی رو میگذریم کنار. من دلیلی نمیبینم که سه سال تمام برنامه بگذارن که نهایتاً یه خانم محجبه رو برنده اعلام کنند. دروغ چرا، من قبل از این که ببینمش، صداش و شنیدم، و واقعاً صداش و دوست داشتم. ساده بود و دلنشین میخوند. به هر حال، گذشته از سلیقه من، دو نکته اینجا مطرحه:
اول این که تا زمانی که تحمل حجاب یا لخت بودن آدمها رو نداشته باشیم، دموکراسی در ما ریشه نداره. و دوم این که، در جامعهای که در رگ و ریشه آدمها مذهب جاری هست، اگه قرار هست مذهب کم کم منعطف تر بشه و یه خانم محجبه بیاد روو صحنه، قشنگ باشه، لبخند بزنه، و موزیک بخونه بهتر هست، تا مذهبی که خشک باشه، خانم مجری فقط با خانمها مصاحبه کنه، خانمها حق خوندن که هیچ، نفس کشیدن هم نداشته باشند.
به هر حال، فکر میکنم همه باید رادیکال بودن رو رها کنیم، همدیگه رو تحمل کنیم، احترام بگذریم، بپذیریم، و دوست داشته باشیم. نه به برهنه شدن گلشیفته ایرادی وارد بدونیم، و نه به برنده شدن و آواز خوندن ارمیا.
—
دوست دارم دخترم جایی بزرگ بشه که اگه تصمیم گرفت نقاب بگذاره، یا استریپر بشه، در هر دو صورت، احترام و امنیتش حفظ بشه،و در هر صورت خودش به محجبه ها، و استریپرها به یک اندازه احترام بگذره، صرف نظر از پوشش انتخابی اونها. در عین حال، به هیچ کسی اجازه نده پوشش یا اعتقادی رو بهش تحمیل کنه. به خودش احترام بگذره، و به خودش عشق بورزه، چه در چادر، یا در بیکینی، یا حتی بدون بیکینی.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار
هر چیزی که شروع میشه پایانی داره.
مهم اینه که در آغاز یادمون باشه، پایان میرسه، و، آماده باشیم برای این که اون پایان رو بپذیریم، و یک آغاز جدید رو برای یک دوره جدید بنیان بگذریم.
در هر حالت، یادمون باشه که اون دوره رو خوب یا بد، سخت یا آسون، عمیق زندگی کنه و با حضور ذهن و تمرکز، و…صد البته به زیباترین شکلی که میتونه.
زندگی، خوب یا بد، همیشه اون چیزی نیست که انتظارش و داشتیم و براش نقشه کشیده بودیم. این، طبیعت زندگی هست، خوب یا بد، باید پذیرفتش.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار