بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع
دستهبندی نشده April 28th, 2013یه برنامه هست تؤ یکی از کانال ها، که ملت عکس میفرستند از این که صبحشون رو چطور آغاز میکنند. ملت هم عکسهای گل گلی میفرستند از فنجون قهوه، یا سگشون که لیسشون میزنه، و از این قبیل. والا، بیشتر از چند بار به فکرم رسیده عکس پوشک -گلاب به روتون- پوپویی بچه رو، همراه با شیشه شیرش بفرستم اونجا. این کوالا ی نازنین در شبانه روز معمولان یک بار، و اون هم صبح علی الطلوع کار بزرگ میکنه، که البته (بچه دارها میدونن من چی میگم) فرخنده تر و نشاط آور تر از اون، هیچ چیزی واسه شروع صبح نیست. کلا کار کردن شکم بچه -بدون کوچیکترین اغراق- در صدر اهم دغدغههای والدین بچه است. غذا خوردن و خواب بچه ، ایضاً شغل و کار و پول و خونه و لباس و خونواده شوهر و همسایه و مادر زن و دختر همسایه، در مراحل بعدی قرار دارند.
—
این کتاب درسیم رو میخوندم، هی فکر میکردم چرا از اینور میخونم، از اونور درست یادم نیست چی خواندم. دیدم تحت تاثیر این گل آقای ناباب دیگه تؤ حاشیه کتاب یاد داشت نمیکنم. شروع کردم یاد داشت کردن، حالا عین حافظه کامپیوتر همه رو میتونم واو به واو به خاطر بیارم.
اصولا تمام کتابهای من تیکه و پاره و کثیف هستند. این یکی تمیز و ناز مونده. منتها توبه که دیگه هیچ کدوم اینطور تمیز و ناز نمونند. من موقع یاد داشت برداشتن با کتاب و مطلبش ارتباط برقرار میکنم، و موثرترین نوع یاد داشت کردن هم برام در حاشیه کتاب هست. بدون یاد داشت در حاشیه کتاب، درس خوندن کلی بیشتر طول میکشه.
اصولا معلم اگه بخواد بدونه پاس میکنم یا نه فقط کافیه حاشیه کتابم رو نگاه کنه. هر چی کثیف تر باشه، مطلب رو بهتر فهمیده ام. نیازی به امتحان نیست.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار