تولد دوباره
کت بالوی متفکر October 12th, 2003دیونه عزیز, درباره عشق اون پایین توضیح داده بودی.اگر چه که همیشه خیلی قشنگ معانی رو تعریف می کنی اما من تعریف دیگه ای از عشق دارم.
عشق واقعی اونه که عاشق و معشوق رو به رشد و بالندگی و تکامل درهمدیگه برسونه.درعشق واقعی عاشق و معشوق یکی می شند و اصل و اساسش در رسیدن از کثرت به وحدت است. و اصلا تمام کائنات در همین جهت حرکت می کنه. و اون کسی زندگی جاوید داره که عاشق بشه و بتونه به یه کل عاشق و به یه کل معشوق بپیونده. وگرنه تمام زندگی پوچ و بیهوده خواهد بود.
فرقی نداره که خداوند رو بپذیریم یا نه, فرقی نداره که بگیم دنیای دیگری وجود داره یا نه. اصلا مهم نیست که به کسی به نام محمد یا عیسی یا موسی اعتقاد داشته باشیم یا نه. مهم عشق ورزیدن است و این که به همه ابنای بشر و کائنات و زیبایی ها عشق بورزیم.
به یاد داشته باشیم که مهم پیروز شدن خوب بر بد نیست بلکه پیروز شدن خوبی بر بدی اهمیت داره.
حالم باز هم خیلی خوشه.
26 اکتبر دارم می رم که یه تولد دوباره پیدا کنم و یه زندگی جدید رو شروع کنم. زندگی ای که توش به همه اعلام کنم که عشق می ورزم. قدر همه چیزهایی که خداوند (یا طبیعت یا هرچی اسمش رو بگذارین) بهم داده رو می دونم و می خوام از همه شون در بیشترین اندازه استفاده کنم. و می خوام همه آدمها رو در خوشبختی خودم سهیم کنم.
می دونم که خوشبخت هستم و اعتقاد دارم که خوشبخت خواهم موند. اونچه که من 5 سال گذشته پیدا کردم تا به حال همیشه با من بوده و از الان تا ابدالاباد هم با من خواهد بود و من رو خوشبخت نگاه خواهد داشت. اینقدر خوشبختی به من خواهد داد که بشه با تمام آدم های دنیا قسمتش کرد.و اینقدر وقت به من خواهد داد که عشقم رو به همه مردم اعلام کنم.
طفلک گل اقا…
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار
October 12th, 2003 at 4:08 pm
تازه كه شعر ميگفتم يك غزل نوشتم كه مط
لع اون بود:
عشق است كه ميبرد به پيشم
بي عشق نزار و خام و هيچم
بعضي مفاهيم و عبارات ه
ستند كه در طول تحول ادبيات ايران دچار كمتر تغيير و تحولي شدن. يكي از اونها همين عشق ه
ست.
عشق مادي و يا عشق معنوي. عشق به جنس مخالف و يا عشق به خالق. عشق دو شاخه كاملا مجزا پ
يدا ميكنه در فرهنگ ما. عشق خيالي و عشقي كه عشق معبود به خالق هست، عشقي كه فلسفه را بر اين
ميگزاره كه مقام عشق تا حدي بالاست كه جز به خالق نبايد عشق ورزيد. مياد و عشق به مخلوق رو
تا حد هوس و گناه محكوم ميكنه.
خيلي از عرفاي اسلامي يك جورايي اين طرفي لغزيدند.
بعد م
يرسيم به اون ور كار، عشق به مخلوق. عشقي كه بين دو انسان بوجود مياد. اين عشق اساس بسياري
October 12th, 2003 at 4:36 pm
نوشتههاي خودم رو كه خوندم ديدم يك ج
October 12th, 2003 at 7:52 pm
منکه به وصال معشوقم رسيدم بعد از مرارتی
چند و هر روز هم عاشق ترم. متاسفانه سوز و گداز عاشقی رو درک نميکنم چون نداشتم تا حالا و ا
ينی که دارم با دنيا عوض نميکنم. هنوز که هنوزه دستش که به تنم ميخوره ميشم مثل کوره گداخت
October 12th, 2003 at 7:53 pm
چه قدر خنکی تو! ما بايد تا ۲۶ اکتبر صبر
کنيم؟
October 12th, 2003 at 7:58 pm
upd8
October 12th, 2003 at 9:40 pm
من گيج شدم! چه خبره!
؟؟؟