نمی دونم سالگرد فوت فریدون فرخزاد کی است. فرقی هم نمی کنه. همیشه و همیشه شهامتش ودیدگاه و انسانیتی که درش احساس می کردم رو تحسین کردم. .
خیلی دوستش دارم.
خواهرش رو هم همین طور. در این دونفر “عصیان”ی هست که در کمتر کسی پیدا می شه. عصیانی نه بی دلیل و تهی, که کاملا به جا و زیبا.اون چیزی هستند که من همیشه دوست داشتم باشم اما نتونستم و جراتش رو هم نداشتم.
به یاد فریدون عزیز:

چشم تو

***
و یه تکه شعر از فروغ عزیز:

من از میان ریشه های گیاهان گوشت خوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ای ست که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغهای مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانه ی عشق مرا
با دستمال تیره ی قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود, هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم, باید. باید. باید
دیوانه وار دوست بدارم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار