آرایشگر جدید من
ماجراهای کت بالو و خودش November 29th, 2003این سلمونی رفتن من هم هر بار ماجرا درست می کنه.
این دفعه یه دختر بوصنیایی داشت موهام رو کوتاه و درست می کرد.اسمش هم “هدایاتا” بود. طبق معمول شروع کردیم حرف زدن. شوهر خواهرش ایرانی بود و رفته بوده بوصنی که درس بخونه -حالا چرا؟ خدا داند- خواهر این رو دیده و باهاش ازدواج کرده. بعدش گفت که مسلمونه. بهش گفتم سنی هستی یا شیعه. گفت سنی. گفتم خوب بنابراین شماها خلیفه های سه گانه رو قبول دارین. باور کنین یا نه تا حالا اسم این خلیفه ها به گوشش نخورده بود. اصلا روحش هم خبر نداشت که سه تا خلیفه دارند. فقط و فقط از کل اسلام بلد بود که زن باید حجاب داشته باشه (خودش نداشت) و محمد نامی هم آدم مهمی در اسلام بوده (بر منکرش لعنت).
از علی و حسن و حسین و لاغیر که هیچی نمی دونست. نماز بلد نبود, روزه بلد نبود, هیچی هیچی.
کلی متعجب شدم.
آدم اگه می گه یه چیزی هست حداقل باید بدونه اون چیز چیه آخه. چطور می تونه بگه مسلمونه در صورتی که اصلا نمی دونه اسلام و مسلمونی یعنی چی.
من مدتها به هر چیزی که قبولش دارم یا ندارم فکر کرده ام. به نتیجه رسیده ام که بعضی هاش رو بی دلیل و بعضی هاش رو با دلیل قبول دارم.
خداوندگار عالم یه چیزی توی جمجمه گذاشته به نام مغز. منتها هر کسی به طریقی و در راهی از این چیز استفاده می کنه. بعضی ها هم اصلا از این چیز استفاده نمی کنند. زندگی شون هم آی عالیه.
به هر حال که دستش درد نکنه. موهای من رو خوب کوتاه کرد. حالا نمی دونست عمر و عثمان و ابوبکر و علی کی هستند به من چه مربوطه. مشکل خودشه و این آقایون !!
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
November 29th, 2003 at 2:32 pm
خيلی عجيبه که سنی بوده و بی اطلاع
! من يک همکار سنی دو آتيشه هندی دارم که خون به جيگرم کرده .. از بس پا تو کفش من کرد و فضولی
کرد بهش گفتم : فرق من و تو اينه که تو مسلمان هستی و من مسلمان زاده شده ام. دو هفته ای باهام
حسابی قهر بود . تا اينکه عيد فطر را بهش تبريک گفتم . دوباره کلی باهام دوست شد و گفت : عيد تو
هم مبارک! منم بهش گفتم لطفا به من بيست و يکم مارچ تبريک بگو . دوباره بق کرد و رفت !
November 29th, 2003 at 3:11 pm
به اين ميگن مسلمون. را
ستشو بخوای خيلی از ماها هم از مسلمونی فقط تئوری بلديم.
November 29th, 2003 at 7:18 pm
سلام بابا خليفه
ها گويا چهار تا بودند ياد خودم افتادم که روابط بين الملل فبول شده بودم دو مرحله ای بود و
اسه مصاحبه رفتم وزارت امورخارجه يارو پرسيد نماز صبح چند رکعته فکر کردم هرچی بيشتر بگم
لابد بهتره گفتم ۷ رکعت با يه بدبختی از اونجا خودم رو نجات دادن ماجرايی بود
November 29th, 2003 at 10:25 pm
تشويقش نکردی لامذهب بشه؟ 🙂
November 30th, 2003 at 12:10 am
جنگ هفتاد و دو
ملت همه را عذر بنه !
November 30th, 2003 at 6:12 am
بابا يه كم تقصير خودمونه از بس كه ف
November 30th, 2003 at 7:54 am
سلام.
محمد
کيه؟ علی کيه؟ عمر بابای عثمانه؟ کی منو کشت؟
December 1st, 2003 at 2:55 am
راستشو بخوای من یه م
March 5th, 2004 at 5:39 pm
آخه چرا تو انقدر خری ؟ این چرت و پرت ها
چیه نوشتی بزغاله ؟
June 26th, 2004 at 4:18 am
با سلام میخو استم بگم اول ا
ینکه اگه خدا به ادم مغز داده پس شما شیعیان چرا در ایام عزاداری امامانهمانند اسانهای وح
شی به خود زنی مشغول مشوید؟!(البته وضعیت ایران در این باره خیلی بد نیست ولی در بعضی جاها
مثل عراق و پاکستان یه کارها یی این شیعیان می کنند در اون ایام که واقعا آدم شرمش می شه نگ
اه کنه
بعدم اینکه خلفای راشدین پنج نفر هستند و امامان نیز در نزد سنی ها از احترام وال
June 26th, 2004 at 4:19 am
با سلام میخو استم بگم اول ا
ینکه اگه خدا به ادم مغز داده پس شما شیعیان چرا در ایام عزاداری امامانهمانند اسانهای وح
شی به خود زنی مشغول مشوید؟!(البته وضعیت ایران در این باره خیلی بد نیست ولی در بعضی جاها
مثل عراق و پاکستان یه کارها یی این شیعیان می کنند در اون ایام که واقعا آدم شرمش می شه نگ
اه کنه
بعدم اینکه خلفای راشدین پنج نفر هستند و امامان نیز در نزد سنی ها از احترام وال