من يك روبات هستم
کت بالوی متفکر January 15th, 2004من يك روبات هستم.
خودم خودم را برنامه ريزي مي كنم. صبح ساعت ۷ و نيم بيدار مي شوم. حمام مي روم كه يك روبات خوشبو و تميز باشم. لباس مي پوشم كه روبات آراسته اي باشم. شوهرم را در ايستگاه اتوبوس پياده مي كنم. ساعت ۹ صبح سر كارم.
برنامه ريزي كاري مي كنم. صبحانه مي خورم كه براي شروع كار انرژي داشته باشم. اگر مي شد خودم را مي زدم توي پريز برق كه وقت و هزينه ي كمتري صرف شود.
تا ساعت ۶ يا ۷ يا ۸ كار مي كنم. مي روم دنبال شوهرم. به خانه ام باز مي گردم.
برنامه ريزي شده ام كه به همه لبخند بزنم. برنامه ريزي شده ام كه گاهي اوقات هم خانه را جمع كنم و تميز كنم, اشپزي كنم و ظرف ها را بشويم. و برنامه ريزي شده ام كه هر چند مدت يك بار روابط جنسي داشته باشم. من برنامه ريزي شده ام كه مودب باشم و به همه خوبي كنم.
اما… همه ي اينها براي اينه كه من,كه هر روز و هر ساعت بيشتر و سريع تر به طرف ربات شدن حركت مي كنم, ربات بهتر و باهوش تر و تندتري باشم. سيب مي خورم كه ربات سالم و خوشگلي بشم. ورزش مي كنم كه ربات سالمي بمونم و هزار سال عمر كنم.
آخرهفته ها كه مي شه, به خاطر ربات نبودن يا كمتر ربات بودن, حس گناه عجيبي دارم.
به عنوان ربات, هنگام از كار افتادن بخشي از سيستم به ياري اون بخش مي رم تا اطمينان حاصل كنم كه اگه من ربات هم از كار بيفتم سيستم مياد و كمكم مي كنه.
هر روز توي يه سري كي بود و مانيتور و سيم و كليد و پريز و تلفن و آنتن و فلز و برد فرو مي رم. اينقدر كه آخر روز باهاشون حس يگانگي مي كنم و بيرون اومدت از اونجا برام سخت ترين كار ممكنه. دارم مي شم از جنس فلز. گيرندگي و فرستندگي خوبي هم دارم. يواش يواش ممكنه روزانه خودم رو هم تست كنم. و مدت زمان كار باتري ام رو كه تا چند روز بدون شارژ كار مي كنه. و يادم مي مونه كه توي دستورالعملم بنويسمش.
ما ربات ها هميشه به هم لبخند رضايت مي زنيم و هميشه مودب هستيم. هميشه ميدويم كه كارهاي بيشتري رو انجام بديم و اطلاعاتمون رو حسابي حفاظت مي كنيم كه به دست ربات هاي ديگه نيفته. سيستم كه ايراد پيدا مي كنه قيافه هامون ديدني مي شه. ربات هاي وحشتزده. همه مي دويم كه سيستم رو درست كنيم. يا وقتي از گروه ربات هاي ديگه عقب مي افتيم, بهشون لبخند مي زنيم, اما اگه بشه خرخره شون رو مي جويم درست در همون زماني كه داريم دستشون رو مي فشاريم. ما رباتها هميشه آماده ايم كه به محض صدور فرمان همديگه رو خرد و خمير كنيم.
ما ربات ها هر شب داراييمون رو روي اينترنت چك مي كنيم. ما ربات ها سالانه و ماهانه و هفتگي ارزيابي بازده و برنامه ريزي مي شيم و ارتقا پيدا مي كنيم.
من دارم روز به روز و لحظه به لحظه ربات بهتري مي شم. وظايفم تعريف شده تر ميشه. بهتر و باهوش تر و سريع تر مي شم.
هر روز صبح و شب به درگاه خداوند دعا مي كنم كه ربات بهتري بشم.
من و يه مجموعه ي عظيم ربات ديگه عجب دنياي خوبي با هم داريم.
من دارم لحظه به لحظه ربات بهتري مي شم.
روزي كه بعد از بيدار شدن از خواب فراموش كنم به ربات بودنم فكر كنم, روزي كه از خواب بيدار شم و ندونم كه روبات هستم, اون روزه كه يه روبات كامل شده ام.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
January 15th, 2004 at 12:35 pm
۱۰۱۰۱۰۰۰۰۱۱۱۱۱۱
۱۱۱۱۱۱۱
۰۰۰۱!!!!
سلام خانوم رباته ! لازمه بالا را برات ترجمه کنم؟
اگر لازم باشه يعنی هنوز اونجور ها هم ربات نيستی!
January 15th, 2004 at 1:10 pm
…. 🙂 >>>>
January 15th, 2004 at 1:30 pm
سلام
دوست گرامی، زمانی که آگاه باشی به اینها، دیگر ربات نیستی، زمانی که بتوانی اینقدر خوب ب
نویسی، آنوقت ربات نیستی، اینهایی که شما گفتی به نظرِ من ویژگی های ربات نیست، توصیفِ ما
سک هایی است، که برای بقا در زندگی روزمره باید بر چهره بزنیم، این نقاب ها اگر آگاهانه ان
تخاب شوند، بد هم نیستند،مفیدند و ما را در جامعه حفظ می کنند، تلاش برای بهتر شدن، اگر در
جهت قصد و رسالت شخصی مان در زندگی باشد، بسیار زیباست، نوعِ نگاهت تعیین کننده است، زندگ
ی زیباست ای زیا پسند، زنده اندیشان به زیبایی رسند، .. … من در مورد نقاب ها مطلبی در وبلا
گم نوشتم… بد نیست بخونید..
January 15th, 2004 at 2:16 pm
من برعکس تو اصلا ربات نيستم و هيچ
کدوم از کارام نظم نداره… مگر اون اجباری هاش .
يک روز ۸ سرکار هستم . يه روز ۱۰
يه روز
January 15th, 2004 at 2:25 pm
آفرين اين از اون نوشته هايی بود که من رو گرفت. بسيار زيبا و پر محتوا. آفرين کتبالو خانوم.
صدآفرين.
مست باده عشق باشيد سرخ سرخ
January 15th, 2004 at 4:35 pm
نميدونم با اين حرفات وا
قعا به فکر فرو رفتم..انگاری همممون يه جورايی ربات شده ايم…واقعا که…
January 15th, 2004 at 5:42 pm
دل خوش سيری چند ؟
January 15th, 2004 at 6:01 pm
سلام و
ب قشنگی داری سرشار از حس زندگی…
January 15th, 2004 at 6:38 pm
کتبالوی عزيز! روبات هم اينقدر می نويسه؟!! :)) شوخی بود البته! 🙂
January 15th, 2004 at 6:40 pm
ربات ب
ودن خيلی بهتر از همستر بودنه . بهتره وقتمون رو با اين کارا پر کنيم تا نشستن پای کامپيوتر
و چت ( خودم رو می گم دقيقا که بد جوری حسرت می خورم که ای کاش مثل تو بودم ! )
January 15th, 2004 at 9:59 pm
حالا فهمیدم چرا همیشه ربات وار می گی:
دو
ستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار!!!!!
January 16th, 2004 at 12:33 am
کت بالو خانم تا و
قتی که مينويسی ربات ربات نشدی. مگر اينکه ربات ها برای احساس هم برنامه ريزی بشن.
شاد و
January 16th, 2004 at 8:10 am
سلام …
خوشحالم که با سايت شما آشنا شدم . قلم زيبايی داريد و جالب مينويسيد . اگر دوست داشتيد بهم
لينک بديم . شاد و موفق باشيد.
January 16th, 2004 at 9:10 am
سلام … متوجه
میشوم … این سرمایه سالاران میخواهند از همه ما ربات درست کنند، بخاطر همین هم همیشه در م
بارزات مردم رخنه میکنند تا انها را مایوس و نا امید سازند تا ربات شوند … من وقتی با مادر
و پدرم روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ برای جشن و شادی بخیابان رفتیم، وقتی قتل های فجیح و جنازه های او
يزان به درختها را دیدم و چهره مردم را نگاه کردم و یاس و نامیدی و وحشت را در چشمانشان دید
م، وقتی برای اولین بار و آخرین بار نیمه شب گریه کنان به اتاق والیدن رفتم، تصمیم گرفتم که
هرگز خواست آنها را برآورده نکنم. هرچه بیشتر انها تخم یاس میکارند، هرچه بیشتر انها ربات
میپرورند، من وضیفه خود میدانم که بیشتر امید داشته باشم، بیشتر انسان باشم … اگر دست به
دست هم دهیم و همه یکصدا فریاد زنیم میتوانیم بزرگترین دیکتاتور ها و جنایتکاران را بلرزه
در آوریم … اینها بخاطر همین که ما نتوانیم با هم متحد شویم ما را بکمک ادیان، نژاد، و دگر
ديوارها و مرزهای ساختگی مارا از همدیگر جدا نگه میدارند و ما باید این مرزها را بگشاییم و
دیوارها را فرو ريزيم. هرچه هنوز عدالت اجتماعی برپا نشده هست اما اگر صدها سال پیش هم مرد
م مایوس و ساکات میماندند، ما هرگز حتی به اینجا هم نمیریسیدیم. مثلا دیروز مجلس قرار بود
سر بودجه برلین حرف بزند با اینحال ۵۰ نفر از ۳۰ هزار دانشجوی دانشگاه فنی برای تظاهرات نی
January 16th, 2004 at 11:12 am
خدا را شکر که دست کم خوب بر
نامه ريزی شده ای…
January 16th, 2004 at 3:04 pm
January 16th, 2004 at 3:38 pm
خوبه خوبه. حالا که فهميدی
قانون بازی چه جوريه و اگه از روبات بودن بدت مياد
بهتره به فکر عوض کردن اوضاع باشی
تو
دنيا يه عده عروسک گردونن و يه عده عروسک
درسته که عروسکا هميشه مظهر زيبايی بودن ولی