ازدواج
شوهر کت بالو March 1st, 2004مطلب پايين فقط ديدگاه شخصي من است و مي پذيرم كه در جوامع سنتي -شامل ايران- امكان پذير نيست. گرچه كه فكر ميكنم در نهايت جوامع به اين سو حركت خواهند كرد و با شناخت انسان و حقوق انساني روز به روز به سوي چنين ساختاري گام خواهيم برداشت چنانچه در تمام جوامع دگرگوني و تحول بنياد ازدواج و خانواده و ارتباط انسان ها را شاهد هستيم.
————-
گاهي وقت ها فكر مي كنم كاش مي شد در ايران هم مثل كشورهاي غربي ازدواج نكرد و با دوست پسر يا دوست دختر زندگي كرد. اگر امكان پذير بود شك ندارم كه هيچ وقت با گل آقا ازدواج نمي كردم. دوست ندارم كه كسي با يك بند و پيمان به غير از احساس نياز و تعهد يك زندگي را با من شريك شود يا در زندگي من شريك شود. شراكت در زندگي و در احساس جدي تر از اين است كه روي كاغذ به شكل قانون و معامله و امضا و تعهد در آيد. بهاي يك زندگي بسيار بيشتر از معامله و توافق نامه است. ازدواج كه در اصل نوعي پيمان و در شكل قبيله اي سال ها سال قبل خود (از جمله اديان آسماني قانونمند) اولين شكل برده داري بود و زن را برده ي مرد مي كرد و تحت مالكيت او در مي آورد, در پس زمان ها تغيير يافته و امروز به شكل بهتري در آمده كه يك پيمان زندگي مشترك طي توافق هايي براي دو طرف معامله است. مرد را در جامعه به نام شوهر رسمي زن معرفي مي كند و با يك امضا و يك توافق پيوند جسماني (و گاهي حتي احساسي!!) آن دو را در بستر قانون مشروعيت مي بخشد. فرزند زن را مشروعيت مي بخشد, و تكليف ارث وميراث و سرپرستي كودك خانواده را مشخص مي كند. مرد را ملزم مي كند به پرداخت نفقه, و سرپرستي زن. و خلاصه به نظر من همه چيز هست به غير از مشروعيت دادن به يك زندگي مادام العمر.
عشق و احساس و مسئوليت و تعهد اگر نباشد, امروز يا صد سال ديگر, چه تفاوت مي كند اگر مردي در كنار من باشد يا نباشد.
شك ندارم كه اگر مي شد بي ازدواج در ايران زندگي كرد, امكان نداشت با گل آقا ازدواج كنم.و مهم تر از اون اين كه اگر كسي به حدي از رشد وعشق نرسيده كه بدون ازدواج و امضا در كنار من زندگي كنه و به هر نسيم وسوسه اي بخواد دستخوش باد بشه و بره, اصلا و اساسا اگر به كل در كنار من نباشه خوشحالتر و خوشبخت ترم مي كنه.
البته خود گل آقا كاملا مخالف اين حرف من است. از اول هم من هي مي گفتم زندگي بي ازدواج, گل آقا مي گفت تو مي گذاري مي ري. بعد هم اگه قراره كه هميشه با هم باشيم كه خوب ازدواج مي كنيم. چه كاريه ؟ اصلا من بي ازدواج قبول ندارم. احساس تعلق كامل تو به من رو ندارم. به تو اعتمادي نيست!!! (مايه ي خجالت!)
و عجيب كه طي تمام اين ده سال گذشته از روزي كه با هم دوست شديم تا امروز احساس اش نسبت به من كمتر كه نشده هيچ, روز به روز هم بيشتر به من نزديك مي شه. هميشه طي ۵ سال و نيم دوستيمون فكر مي كردم بعد از ازدواج همه چيز عوض مي شه, و ديگه اون احساس غلو شده ي دوستي در گل آقا وجود نخواهد داشت. اما همه چيز محكم تر شد كه سست تر نشد. و گل آقا هميشه تكيه گاه احساسي فوق العاده اي بود حتي در تمام زمانهايي كه من بريدم و توان ادامه دادن نداشتم. يا در تمام روزهاي دوستي مون كه من هر روز صبح آشتي مي كردم و هر شب قهر!!! يا در تمام دوراني كه از نظر روحي بسيار متزلزل و ضربه پذير بودم و به تلنگري مي شكستم, و اين گل آقا بود كه بي هيچ تعهد نامه اي در تمام لحظات كنار من بود و حفاظتم مي كرد در برابر تمام تلنگرها و تمام ضربه ها. و تمام تلخي هاي من را به شيريني عسل مزمزه مي كرد. كه اگر نبود سال ها سال پيش از اين شكسته بودم و اصلا نبودم. اگر هستم و استوار ايستاده ام از تمام لحظات بي تعهدي است كه گل آقا به پا ي من ريخت.
با تمام اينها هنوز هم من فكر مي كنم براي به اشتراك گذاشتن يك زندگي تعهد نامه نوشتن كار پوچي است. مطمئن هستم اگر مي شد و مي تونستم فقط با گل آقا زندگي مي كردم بدون اين كه هيچ كاغذي رو براي اثبات تعلق امضا كنم.
و يه راز بزرگ: هنوز وقتي يادم مياد كه ازدواج كردم تعجب مي كنم. واقعا هر بار كه يادم ميا فته ازدواج كردم حيرت زده مي شم. من عاشق دوستي و عاشقي بودم و گريزان از هر تعهدي. هنوز متحيرم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
——————————
پيوست: يه آهنگ هم از عارف پيدا كردم و به “برقصيم” اضافه كردم. از متن شعر خيلي خوشم اومد.
دوباره از تو گفتن .. نه نبايد
بازم اسم تو بردن.. نه نبايد
شب دلگير از ياد بردن تو.. بازم خواب تو ديدن نه نبايد
رها كن قلبم رو اي رفته از ياد
بگذار عادت كنم به رفتن تو
تو مي شناسي من رو مي دوني اي يار
چقدر سخته برام نخواستن تو
شب در به دري در كوچه ي عشق
به من چشماي تو عشق رو نشون داد
گله از رفتن ات هرگز ندارم
ولي از موندن ياد تو فرياد….
November 30th, 1999 at 12:00 am
با نوشته تون مخ
March 1st, 2004 at 8:29 pm
شنيدن چنين نظرات اي
March 1st, 2004 at 9:27 pm
باهات صد در صد موافقم. ما هم چ
March 1st, 2004 at 10:11 pm
امیدوارم همه لحظات زندگ
یتون به شیرینی عسل باشه . ضمنا آدرسو هم گذاشتم . بازم ممنون از راهنماییهات
March 2nd, 2004 at 1:10 am
من فكر كنم اين احساس در بيش
تر خانومها مشتركه … قالب وبلاگت خيلي بهتر از قبل شده عزيزم … روزهاي خوبي رو براي شما
زوج خوشبخت ارزو مي كنم …
March 2nd, 2004 at 1:16 am
قبول كه تعهد به دله نه به
March 2nd, 2004 at 2:43 am
سلام
کتی جان، جوامع انسانی در حال حاضر خیلی متنوع هستند، و هر جامعه ای رسم و رسوم خاص خودش رو
داره که با توجه به فرهنگ اون جامعه توسط مردم پذیرفته شده، ولی اینها چیزی غیر قابل تغییر
نیستند، با توجه به افزایش دانش، تغییرِ نوعِ زندگی و اطلاعات و ارتباطات، می تونن تغییر
کنن، ولی این تغییرات تا بیاد جا بیفته خیلی طول میکشه .. حرفت درسته که تعهد و پیوندی که ب
خواد به یه برگ کاغذ وابسته بشه ارزشش رو نداره، و امیدوارم در نهایت کشور ما هم به این سمت
بره که دوستی و محبت و عشق ارزشش بیشتر باشه .. ولی خیلی راه داریم تا اونجا … چون هنوز در ب
سیاری از نقاط کشورمون جامعه ای قبیله ای داریم… من هم اگر خارج از ایران باشم.. تر جیح می
دم با کسی که دوستش دارم، بدونِ عقد و ازدواج زندگی کنم.
March 2nd, 2004 at 4:07 am
هوم شايد براي اين كار همونجور كه گفتي توي ايران هنوز زود باشه . ظر
فيت بعضي ها اونفدر نيست كه ظاقت جدا شدن را داشته باشن و يك كارهايي ميكنند كه آدم ميمونه
… مثل جامعه تركهاي مقيم آلمان كه بسيار متعصبند. ظرفيت بعضي ها هم انقدر نيست كه قدر اين
آزادي را بدانند مثل – اونطور كه شنيدم – خيلي از دوست دحتر پسر هاي فعلي توي ايران كه همزم
ان با چندين نفر دوستند . شايد هم من اشتباه ميكنم و درستش همينه …
March 2nd, 2004 at 4:35 am
منم همين احساس رو دار
م.ولي كم كم اين حريان زندگي بدون ازدواح وارد فرهنگ ايران هم ميشه.كي نمي دونم ولي ميشه.ح
تي شده مثل اين كاتوليك هاي متعصب به اسم عقد كليسايي يا مسحدي وارد ميشه.
March 2nd, 2004 at 9:46 am
با حرفهات مخالف نيستم ولي خودم ش
March 2nd, 2004 at 9:46 am
اگه كسي بخو
March 2nd, 2004 at 12:10 pm
سلام ….
خوشحالم كه با اينجا آ شنا شدم ….و به نظر من آشنايي قبل ازدواج خيلي خيلي مهمه و اين امضا
ي تعهد هم يك سنت كه اين هم خيلي قشنگه و براي خيلي از آدمها يكسري تعهداتي را ايجاد ميكنه
و يك خظ قرمز براي بعضي از افراد كه نياز دارند تا يك حريمي را در زندگي داشته باشند و من به
عنوان يك ايراني اصلا دوست ندارم كه در ايران مثل غرب,جوونها ازاد با هم زندگي بكنند,و بعد
اگر دوست داشتن برن زندگي را رسمآشروع كنند ميدوني چرا چون الان احساسات و عواطف زنده است
در ايران ,اما اينجا به خاطر در دسترس بودن آسون آدمها ,و …و…و… احساسات رنگ و دوام نداره
و بيشتر آدمها در اخر زندگي تنها و با يك حيوان خانگي و بسر مي بزند و ريشه يابي اين مسائل
March 2nd, 2004 at 2:38 pm
سلام دوست خوبم . ظ
March 2nd, 2004 at 4:07 pm
اين يكي از ب
هترين مطالب وبلاگي بود كه تا حالا خوندم!
خوش به حال گل آقا و تو…
March 2nd, 2004 at 9:25 pm
اولين مورد تفاهم من و همسفر هم اين بود كه
هر دومون با ازدواج مخالف بوديم .. الان هم با اين كه اتفاقا از ازدواج خوشم اومده گاهي احس
March 2nd, 2004 at 10:44 pm
متنتون ر
و خيلي دوست داشتم
October 7th, 2004 at 1:20 pm
من فكر ميكنم اگر انسان صادق باشد همه چيز درست مي شود.
ازدواج يك نوع محدوديت است.اما سنت پيامبر است بايد ازدواج كرد