خوابزدگي
کت بالوی متفکر March 2nd, 2004بهشت بود يا تصوير باسمه اي بهشت؟ فرشته بود يا يك نقاب؟ من بودم يا سايه اي ازمن؟
واقعيت را بايد پذيرفت. هرچند بسيار متفاوت با شعر, متفاوت با سخن, متفاوت با تمام حس ها. واقعيت را بايد پذيرفت حتي اگر فرسنگ ها از عاشقي دور افتاده باشد. واقعيت را بايد پذيرفت حتي اگر فرسنگ ها با خواسته ها فاصله داشته باشد.
و اين يك حقيقت است كه خوابزدگي را چاره اي نيست جز پذيرش. هميشه در خواب زيستن ممكن نيست. بيداربايد شد. خميازه اي بايد كشيد. خستگي ها چاره شده اند. روز تازه اي را آغاز بايد كرد.
خواب شيريني بود.
چقدر دلم مي خواهد تا آخر دنيا بخوابم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
March 2nd, 2004 at 3:17 pm
پذیرِشِ
آنچه که هست، آنچنان که هست، این خیلی کارِ بزرگی هست، .. بودن با آنچه که هست.. بودنِ در لحظ
ه، … راستی کامنتِ مامانِت رو خوندم .. من هم اون کتاب از اکتاویو پاز رو خوندم.
March 2nd, 2004 at 3:23 pm
منم خيلي خو
ابم مياد!!!:))
March 2nd, 2004 at 3:25 pm
شايد بيدار
ي يك روياي ناشناخته باشد وخواب يك بيداري شيرين
March 2nd, 2004 at 4:53 pm
آخ نگو . كه اندازه دنيا خسته ام. از دنيا هم
March 2nd, 2004 at 10:24 pm
اگه به خونه من بياي
خوشحال ميشم..