زامبی و دراکولا
کت بالوی متفکر March 6th, 2004خیلی اوقات وقتی فیلم هایی مثل زامبی و دراکولا رو نگاه می کردم, به این موضوع فکر می کردم که اطرافیان یه زامبی یا یه دراکولا می تونند از دست زامبی یا دراکولا فرار کنند و خودشون رو جایی قایم کنند. اما خود زامبی و دراکولا از خودشون کجا می تونن فرار کنند. نتیجه این می شد که همیشه همه ی بیننده های فیلم نگران ملت سالم فیلم بودن و من از غصه ی زامبی و دراکولای فیلم رنج می بردم.
زامبی و دراکولا برای پیدا کردن دوست هم حسابی به مشکل می خورند. به عبارتی تنها ترین آدم های روزگار هستند.وقتی فکرش رو بکنی می بینی یکی از راههای زیر براشون باقی می مونه:
1) زامبی بودن و دراکولا بودنشون رو پنهان کنند و به مردم نزدیک بشند, با مردم دوستی بکنند و حسابی هم عاشق همدیگه بشند و بعد که مردم عاشقشون شدن بگن که ما زامبی یا دراکولا هستیم. اونوقت واسه ی مردمی که دیگه عاشقشون شدن نه راه پیش می مونه و نه راه پس. دیگه مشکل مال زامبی و دراکولا نیست, مشکل مال مردمه. این در مورد زامبی ها و دراکولاهای عاقل و جنس خرابه. اگه دراکولا یا زامبی یی عاقل یا جنس خراب نباشه کارهای زیر رو ممکنه انجام بده.
2) زامبی بودن و دراکولا بودنشون رو پنهان کنند و به مردم نزدیک نشند. به عبارتی از حدی که ممکنه زامبی بودن یا دراکولا بودنشون به مردم لطمه بزنه بیشتر به کسی نزدیک نشند. بنابراین همیشه فاصله با افراد رو حفظ می کنند, اما مشکل می مونه برای خودشون, همیشه به خاطر مشکلشون غصه می خورن و هیچ وقت هم یه دوست خیلی نزدیک یا یه عاشق پیدا نمی کنند و هیچ وقت هم شانسی به کسی نمی دن که اصلا بخواد فکر نزدیک شدن بهشون رو به سرش راه بده. این مخصوص زامبی ها یا دراکولا هاییه که کمی مغرورتر هستند, اما موجودات خوبی اند. اگه مغرور نباشند حالت های زیر ممکنه اتفاق بیفته.
3) زامبی بودن و دراکولا بودنشون رو از مردمی که براشون عادی هستند پنهان کنند. اما همین که می بینند کسی داره بهشون نزدیک می شه, و می بینند که دوستش دارند, قبل از این که شخص از حدی که خطرناک می شه جلوتر بیاد بهش می گن واستا, صبر کن. طرف که صبر می کنه یه کم مقدمه می بافن و بعد بهش می گن ببین من زامبی یا دراکولا هستم. حالا اگه می خوای بیا جلو. و بعد هم با کنجکاوی و اشتیاقی که پنهانش می کنند منتظر جواب می مونند. در این زمان یکی از اتفاقات زیر ممکنه پیش بیاد:
3-1) طرف مقابل چشم هاش از وحشت گشاد و گشاد تر بشه و بعد هم فرار رو به قرار ترجیح بده در حالی که داره به زامبی یا دراکولای بدبخت بد و بیراه می گه و فحش ناموسی می ده. در این حالت دراکولا یا زامبی بیچاره می مونه با تنهایی و یه دوستی احتمالی که احتمال درست در نیومده .در این صورت هم دو حالت ممکنه پیش بیاد:
3-1-1) ممکنه طرف داد بزنه که آی ملت , این موجود یه زامبی یا دراکولا است. و اون موجود رو یهو از شهر بندازند بیرون. اون زامبی یا دراکولا بمونه با تنهایی هاش و با شانسی که برای همیشه ازش گرفته شد و طرد شدگی و بی غرور.
3-1-2) ممکنه طرف فقط بره اما راز زامبی یا دراکولا رو پیش خودش نگه داره و به کسی نگه. در این حالت باز هم با این که زامبی یا دراکولا اشک توی چشمهاش جمع شده اما دعا به جون طرف می کنه که لااقل آبروش رو نبرده.
3-2) طرف مقابل وحشت خودش رو پنهان کنه. اما قصد خودش از ایجاد دوستی رو دنبال نکنه و خیلی باادب و احترام بگه “لیدی دراکولا یا زامبی عزیز یا شاید هم عالیجناب دراکولا یا زامبی عزیز, این که مسئله ای نیست. خیلی ها این ناراحتی رو دارند. من دوست شما هستم.” اما بعد فاصله اش رو یواش یواش با زامبی یا دراکولا بیشتر و بیشتر کنه. و یهویی دمش رو بگذاره روی کولش و وقتی که زامبی یا دراکولا دیگه نمی بیندش, یه فریاد بلند بکشه و بعد یه نفس راحت و بگه از چه خطری جستم. اما زامبی یا دراکولا رو اگه در این زمان نگاه کنی می بینی که بازم اشک توی چشم هاشه.
3-3) طرف مقابل به زامبی یا دراکولا نگاه کنه, بغلش کنه, و بگه درسته که زامبی یا دراکولا هستی. اما کنارت می مونم. دوستت می شم و تنهات نمی گذارم چون صرفنظر از زامبی یا دراکولا بودن ات دوستت دارم, (این صداقتته که من رو کشته!!!!) و اولا سعی می کنم کمکت کنم که از زامبی بودن و دراکولا بودنی که با هیچ کس نمی شه گفت با من بگی و ثانیا که شاید بشه دردت رو چاره کرد.تازه کی گفته زامبی بودن یا دراکولا بودن بده (چاخان!!), می شه زامبی یا دراکولا بود و یه عمر زندگی کرد و خوشحال بود. و خلاصه در این حالت زامبی یا دراکولای ما بالاخره یه دوست خیلی خوب پیدا می کنند که بشه بهش گفت من زامبی هستم یا دراکولا هستم, و دیگه تنها نیستند. منتها این حالت بسیار نادر و تقریبا نزدیک به محاله. اما خوب زامبی و دراکولا میشه شانسشون رو امتحان کنند.
هیچی دیگه, سال های سال بود بعد از دیدن فیلم های چرت و پرت زامبی و دراکولا به این فکر ها بودم. تبصره خیلی زیاد داره اما تا همین جا هم کلی طولانی شد.
ما همه یه زامبی یا دراکولا توی وجودمون هست که از بیرون ریختن اش می ترسیم. برای هر کسی یک چیزی هست. باید یاد بگیریم که برای زامبی یا دراکولای همدیگه هم احترام قائل باشیم و دوستش داشته باشیم. اونوقت دیگه کسی توی این دنیا تنها نمی مونه…. که بدبختی اینه که محاله… ما آدم های گل متفکر می ترسیم و نمی خواهیم خودمون رو درگیر مشکلات دیگران کنیم, از ترس این که اون مشکل خودمون هم بشه, و نمی خواهیم زامبی خودمون رو در معرض دید بگذاریم, به خاطر غروری که داریم و ترس از رسوایی…
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
پیوست: “تاک” از فرخزاد عزیز به “برقصیم” اضافه شده. همخوانی فرخزاد و رامش. حجم فایل البته زیاده. حدود سه مگابایت. ببخشید, فرصت نشد کوچولوش کنیم!!
March 7th, 2004 at 12:38 am
آخه بدبختي اينه كه تيكه
ي زامبي ما آدما ميتونه محدوديت نداشته باشه… ميتونه همه وجودمون بشه!
March 7th, 2004 at 12:38 am
كتي جان
آهنگه آخرش پ
خش نمي شه!
واقعا يادش بخير، يه سري نوار ويديو از آهنگ هاي قبل از انقلاب داشتم كه شوي ف
March 7th, 2004 at 4:44 am
موجود سومي هم هست. تعريفش
خيلي طولانيه. اما يه چيزي مثل ژرژ ، توي فيلم روز هشتم. اونو اگه پيدا كنيم . . .
March 7th, 2004 at 11:31 am
مطلب جالبي بود.
April 11th, 2004 at 4:31 pm
من خودم یک خونخوار واقعی هستم.اگر باور ندا
April 11th, 2004 at 4:32 pm
کسی نبود بخوریم؟