اشك ها و لبخند ها
ماجراهای کت بالو و خودش April 23rd, 2004ديروز و امروز از قشنگترين روزهاي زندگي من بودند.
ديروز مهمون كسي بودم كه خيلي خيلي دوستش دارم. كسي كه هميشه برام يه دوست و راهنماي واقعي بوده. وقتي داشتم از خونه شون بر مي گشتم خداحافظي كه كردم و نشستم توي ماشين كه برگردم نمي تونستم جلوي اشك هام رو بگيرم. هميشه من به اين آدم نياز داشتم و حالا مي ديدم كه خودش چقدر مظلومانه نيازمند محبت و دوستي بوده و در نهايت خنده و شادماني اش, غمي كه داشت و محبت خيلي زيادي كه به من داشت رو به روشني حس مي كردم. اين محبت خيلي زياد و اين احساس بسيار عميق نزديكي و اين كه حس مي كردم كسي هست كه دوست دارم به خاطرش بار ديگه به ايران سفر كنم بيش از حد تصور لذت بخش بود.
بعد از اون نوبت گل آقا رسيد كه با يه خبر خيلي خيلي شاد, خوشحالي من رو تكميل كنه. توي يه زندگي ادم وقتي ثمره ي تلاش هاي نفر ديگه رو مي بينه حتي بيشتر از وقتي كه خودش موفق مي شه, احساس شادي و اطمينان مي كنه. گل آقاي عزيز هميشه بيشترين بهانه هاي شادي رو براي من فراهم مي كنه.
بعدش نوبت يه مهموني خيلي شاد بود. از سر تا ته مهموني خونديم و رقصيديم. يه زن و شوهري هم كه از هم جدا شده بودند, روز قبلش زنگ زدن و مزده ي آشتي كنون رو دادن و توي اين مهموني با همديگه اومدند. يكي از دوستامون كه از شدت خوشحالي يه عالمه گريه كرد.
آخريش هم يه هديه بود. از قشنگترين هدايايي بود كه در زندگيم گرفته بودم. هديه اي كه واقعا تكونم داد, از يه همبازي دوره ي كودكي. مامان و خواهرش قبلا ديدن من اومده بودن اما خودش خير. تلفن زد و به مامانم گفت كه مي خواد براي يك ربع بياد و من رو ببينه. آمد و يه “هديه ي ناقابل” آورد, كه نمي دونم چطور مي تونم ارزشش رو بيان كنم. اشك من و مامان و مامان بزرگم و خودش در اومده بود اما همه خيلي خوب اشك ها رو توي چشمهامون نگه داشتيم!!! اميدوارم هميشه شاد و خوشبخت باشه. اميدو ارم همونطور كه سالها آرزو داشته و سعي كرده بتونه كه بالاخره بياد كانادا.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
April 23rd, 2004 at 1:03 pm
کتی جان – امیدوارم که تمام ایام زندگی بر
ات همینجور مملو از هیجان و عشق باشه. آفرین به روح سالمت. واسه اینه که تو و گل آقا رو انقد
ر دوست دارم.
April 23rd, 2004 at 1:29 pm
چقدر لذتبخش بود. چه خوبه كه
اينا رو براي ما مي گي حال ما رو هم خوب مي كني:×
خيلي خوش بگذره
April 23rd, 2004 at 2:29 pm
گل آقا
جون از اين “مامان پز” برامون تعريف كن ببينم كيفيتش چطوره؟ از غذاهاش راضي بودين؟
شاد با
شى
April 23rd, 2004 at 2:43 pm
كتبالو
جون خوشحالم كه اونجا داره بهت اينقدر خوش ميگذره. ما هم دو ماه پيش اونجا بوديم و ميدونم
April 23rd, 2004 at 3:23 pm
من هم يك ساعت پيش خبر خ
April 23rd, 2004 at 5:21 pm
دوست عزیز :
لینک و تومار و لوگوی جدید طراحی شد با گذاشتن اونا در بلاگت به مخالفان اخر
April 24th, 2004 at 1:26 am
اميدوارم كه
April 24th, 2004 at 2:56 am
به خاطر همه خبرها و اتفاق