مارتين همين الان خبر داد كه با ايوانا نامزد كرده اند و در ماه اكتبر عروسي مي كنند.
مباركا باشد انشالله. اين سفر دوم به لاس و گاس كار خودش رو كرد!!!
خلاصه كه احتمالا يه عروسي مي افتيم اگه اين مارتين خسيس بخواد مهمون زياد دعوت كنه.
يه عروسي ديگه خواهيم داشت در ماه جولاي و يه نامزدي احتمالا ماه نوامبر.
يه shower party!! هم كه همين ماه آينده به سلامتي.
تا باشه از اين خبرهاي خوب و شاد.

بادا بادا مبارك بادا ايشالله مبارك بادا..

تنها چيزي كه فكر نمي كردم اين بود كه از خبر نامزدي مارتين اينقدر به وجد بيام!!! انگار هفت تا دختر ترشيده ي كور و كچل به شازده ها شوهر دادم!!!
——-
همین امروز از یه چیزی مطمئن شدم. امکان نداره بعد از تموم شدن درس گل آقا بمونم تورنتو. می رم یه جای خوش آب و هوا مثل سن دیگو یا لااقل ونکوور. الان هوا اینجا شده مثل بهشت. دلم می خواست صدای ضبط ماشین رو تا کله ی اسمون زیاد کنم (کردم), تمام شیشه های ماشین رو بکشم پایین (کشیدم) و برم توی دشت و بیابون پام رو بگذارم روی گاز و 240 تا سرعت برم (فقط تونستم 90 تا برم. سرعت مجاز 60 تا بود) و برونم برونم برونم.
بدتر از همه اینه که باید توی زمستون لباس پوشید و من از این که هزار تا لباس بپوشم متنفرم. باید رفت یه جایی که هوا همیشه بهاره.
عاشقی با بهار میاد. یا بهتر بگم عاشقی توی بهار کیفش خیلی خیلی بیشتره. اصلا توی زمستون آدم افسرده می شه و توی بهار عاشق!!! مست مستم…
هدف بعدی…سن دیگو یا ون کوور..به پیش….

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار