این بار…
کت بالوی متفکر July 1st, 2004هر بار با این تصور می رم پیشش که این بار دیگه حرف می زنم. شروع می کنم حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن..اونقدر که دیگه هیچ چیزی توی سینه ام نگفته نمونه.
هر بار وقتی می رسم فقط دستهاش رو می گیرم و نگاه می کنم, ساکت…یا گاهی که جمله ای می گم, بی معنا…بی روح…هجوم صد هزار کلمه و یک میلیون احساس می شه یه پرسش بی محتوا…
هر بار وقتی بر می گردم فکر می کنم نکنه اصلا از اول هم حرفی برای گفتن نداشته ام. نکنه این همه حس و این همه معنا پوچ است و تهی.
هر بار کمی که می گذره می بینم یه چیزی توی وجودم هست که من رو با تمام حس و روحم در خودش فشار می ده و مچاله می کنه…و دوباره بهانه جویی..این که این بار هر چی توی دلم هست رو می گم…
و باز می رسم و فقط دستهاش رو می گیرم و نگاه می کنم, ساکت…
این بار ولی…
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار
پیوست: این آقای عارف هم صدای قشنگی دارند ها. بفرمایید..اون آهنگ “بهترین بهانه ” که به پایین اون بالا اضافه شده از ایشونه.ببینم کسی می دونه این آهنگ مال چند صد سال پیشه؟
July 1st, 2004 at 1:42 am
نه اين بار نه هيچ بار ديگر.. سكوت خود رد
پاي تمام گفته هاست..
July 1st, 2004 at 8:49 am
فر
ياد بزن حرف زدن كافي نيست چه برسه به سكوت تو …
July 1st, 2004 at 10:40 am
دارم سخني با تو
July 1st, 2004 at 12:46 pm
این بار فقط
یک سلام …
July 1st, 2004 at 2:43 pm
سلام
…سكوت سرشار از ناگفتني هاست ….. موفق و شاد باشي.
July 2nd, 2004 at 3:41 am
به كي چي ميخواي
July 2nd, 2004 at 3:42 am
به كي چي ميخواي
July 2nd, 2004 at 3:43 am
به كي چي ميخواي
July 2nd, 2004 at 3:44 am
به كي چي ميخواي
July 2nd, 2004 at 7:37 am
سلام سلا
م…اومدم بگم امروز تولد يک سالگيه وبلاگ منه ،خوشحال ميشم سری بزنی. شاد باش
ــــــــــــــــــــــــي
July 2nd, 2004 at 7:38 am
سلام سلا
م…اومدم بگم امروز تولد يک سالگيه وبلاگ منه ،خوشحال ميشم سری بزنی. شاد باش
ــــــــــــــــــــــــي
July 2nd, 2004 at 7:38 am
سلام سلا
م…اومدم بگم امروز تولد يک سالگيه وبلاگ منه ،خوشحال ميشم سری بزنی. شاد باش
ــــــــــــــــــــــــي
July 2nd, 2004 at 1:32 pm
حرف رو بايد زد . اگه تو دل بمونه دل مي پوسه! دستهاش رو بگیر نگاهش کن , ساکت نباش. بگو!
July 2nd, 2004 at 2:10 pm
حرف نزني هم اشكال نداره. نگاه همه چيز و مي
گه.
July 2nd, 2004 at 6:47 pm
خوش به حالت لا
اقل دستشو ميتوني بگيري
July 3rd, 2004 at 12:41 am
گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه
بگويم كه غم از دل برود چون تو بيايي
كتبالو هميشه حرفات حرف دل همس
July 3rd, 2004 at 1:33 am
سلام کتی بانو. باید دونست طرف
رو. بعضی ها رو باید بهشون گفت وگرنه هیچوقت نمیخونن سکوتت رو. من عادت کردم که از احساسم