امروز
دستهبندی نشده July 3rd, 2004نمی دانی چقدر دلم برایش تنگ شده است.
نمی دانی چقدر دلم برای خودم تنگ است.
دلم برای تمام لحظه های سال ها سال پیش تنگ است. اصلا دلم برای همه چیز تنگ شده است.
برای کار تا حد جنون, برای سال ها تنهایی دلم تنگ است.
دلم به اندازه ی یک دنیا برای چشم های تو که روزهاست در چشمهایم خیره ننگریسته است تنگ است.
امروز بدجور دلم هوای نگاه تو را کرده است, دروغ های رنگ و وارنگ, فریب ها و تمام احساس های عاشقانه ی پوسیده ات که به تلنگری فرومی ریخت..
امروز بدجور دلم هوای شنیدن صدایی را کرده که صد بار ترانه ی عاشقی سروده بود, تلخ, پرلذت, بی محتوا, طبل:پرصدا و تو خالی.
امروز دلم بدجور هوای دست های تو را کرده, دلم نوازش های بی دریغ تو را می خواهد, پر از دروغ, نیرنگ.
امروز دلم هوای همان خیانت های همیشگی ات را هم کرده است, می فهمیدم و زجر می کشیدم و دروغ می شنیدم و تلخ می شنیدم و باز می پرستیدمت.
وه که امروز چه دلتنگم, وه که امروز دلم چقدر هوای دلتنگی های تو را کرده, ..
وه که امروز چقدر با تمام بدی ها و خوبی ها هنوز دوستت دارم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
July 3rd, 2004 at 5:02 pm
اصلاح: ژست=پست
July 3rd, 2004 at 6:02 pm
دوره وبلاگ شوخي به سر آمد، از سال گذشته كه ديگر رمقي براي ادامه آن ن
داشتم. دوستان براي آخرين يادداشت اين وبلاگ 118 پيام گذاشتند اما باز هم نتوانستم ادامه اش
بدهم. فلش وبلاگ جديدم است. مسيري هم كه معين ميكند نامعلوم است. ممكن است مسير مستقيم را
July 3rd, 2004 at 11:48 pm
🙁
July 4th, 2004 at 12:26 am
دلت برای خودت تنگ شده..این نیز بگذرد..
July 4th, 2004 at 3:46 am
امیدوارم دوره دلتنگی شما هم زودتر سر ب
یاد.
July 4th, 2004 at 11:31 am
سلام
كتي جونم. خوبي؟ مرسي كه به وبلاگ احسان سر زدي. منم قراره هر وقت رسيدم اونجا بنويسم. الب
ته احسان خودش به تنهايي هم مي رسه هر روز آپديت كنه چون هنوز سربازه (تا اواخر شهريور) و ب
عد از ظهرا اگه نره روزنامه وقايع اتفاقيه خونه ست. منم بعد از ظهرا سر كار نمي رم ولي درگ
ير ترجمه شعراي بورخسم اساسي. چون مهر ماه بايد تحويل ناشر بدمش. راستي چه خبر از خودت خان
ومي؟ دلم واسه نوشته هاي خوشگلت تنگ شده بود.
July 4th, 2004 at 12:49 pm
با وجود دلتنگيه كه ميشه
فاصله ها رو اندازه گرفت .