مستی و عاشقی
ماجراهای کت بالو و خودش July 14th, 2004اگه یه روزی روزگاری گذارتون به یه شیر تو شیر افتاد و خواستین بدونین اصلیتش خاطر کی رو می خواین یاد این حرف چاکرتون بیفتین و بیخودی گیج و گول نشین. موی سیبیل مون و بالاش گارانتی می کونیم.
یه بطر شراب ناب بذارین بغل دستتون و برین بالا…نوش… بخورین, دوباره, بازهم..اینقدر که از همه ی این روزگار ناکار بی وفا فقط یه جفت چشم جلوی چشاتون سبز شه و هر کارش هم می کنین گم نشه بره پی کارش..
اونوقت..اونوقت بدونین بد جور عاشق صاحاب لامصب اون یه جفت چشم صاب مرده هستین. وضعتون بی ریخته, ناجور…
اساس رو جبین تون یه مارک (دور از جون شوما) الاغ بچسبونین و برین نوش جونتون, شراب و چشما و عاشقی و…بیچارگیش…بیچارگیش…بیچارگیش…
——————————–
بعد از این اگر شبی نصفه شبی, به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب تو کوچه برخوردی, دیگه اون شکلی بهش نیگا نکن. آخه من قربون اون چشا بشم, اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه, پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه.
——————————–
وقتی حافظ می گه:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما.
———————————
در مورد این پست پایینی, با مامان فری حرف زدم. یه جمله گفت خیال من و کامل راحت کرد. گفت: مادر جون, هیچ دلیل نداره که تو آدم خوبی باشی. اصلا تو آدم بدی هستی. راحت و آسوده. هر کاری به صلاحته بکن.
بعد از این نصیحت مادرانه با خیال کاملا راحت زندگیم رو از سر گرفتم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
July 14th, 2004 at 2:46 am
موافقم بد فرم آبجي!من
تها شراب به ما نمي سازه راستشو بگم سه سوت خوابم ميبره!
July 14th, 2004 at 3:08 am
كوروش
ضيابري در سال 1369 در رشت در خانواده يي كاملا فرهنگي كه پدر و مادر و عمو و دايي و…. جميعا
مطبوعاتي بودند زاده شد. فعلا در سال 1383 در سن چهارده سالگي به سر مي برد و دقيقا هم معلوم
July 14th, 2004 at 5:06 am
سلام. مي خوا
ستم بپرسم شما به ديگران كمك مي كنيد تا از شما تشكر كنند و تا عمر دارند مديون شما باشند؟
July 14th, 2004 at 12:28 pm
مادرت درست گفتن . گاهي وقتا ما اسير تصو
ير خوب و خوشايندي كه از خودمون به ديگران يا به خودمون، ارائه داده ايم مي شيم.
July 14th, 2004 at 1:04 pm
مهرنوش خانوم. لطفا لاگ رو با دقت بخونين. .
درست برعكس استنباط شما بوده.
كت بالوي عسلي خودت رو اذيت نكن. مامانت راست گفت. من كه ال