مشق شب پسر ژولیت
ماجراهای کت بالو و خودش July 17th, 2004به ژولیت می گم صبح به خیر. می گه صبح؟ می گم خوب ساعت دهه دیگه. می گه الان توی چین عصره!!! می گم خوب یعنی چون تو چینی هستی و توی چین عصره من باید به تو بگم عصر به خیر!!!
یا ملت خل اند, یا من.
بعد می گه: ” دیر اومدم چون رفته بودم مدرسه ی بچه ام. می خواستم به معلمش بگم خیلی مشق به بچه می دین. هر شب دو صفحه مشق به کوین می دن, من باید نیم ساعت تا یک ساعت بشینم و با کوین درس بخونم.”
دیدم بابا ولش کن. حالا چهار ساعت بیام در مورد نظام آموزشی ایران توضیح بدم و حجم درسی که به بچه ها می دن و مشق شب های دیوانه کننده , آخرش هم نفهمه و بی فایده.
بهش گفتم, بله حق باشماست. اصلا بچه مشق نباید بنویسه که.
چی می شد من در مملکت فخیمه ی کانادا به دنیا می اومدم؟ هیچ درس و مشقی هم به کار نبود. کنکور هم نبود. آخر سر هم میشدم یه پخی (ببخشید) قاطی بقیه مشغول کیفوری و خوش گذرونی.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
July 17th, 2004 at 3:11 am
من حاضر بودم 100 صفخه مشق بنويسم اما يك صفحه
July 17th, 2004 at 3:12 am
نظر اول مال منه.
July 17th, 2004 at 5:40 am
واقعاً
اگه ميشد چی ميشد؟
July 17th, 2004 at 7:34 am
خدا خير بده اين مامانمو كه مشقاي
زيادمو باهام شريك ميشد يه وقتايي هم خودم جا مي انداختم.
July 17th, 2004 at 6:33 pm
سلام
خيلي قشنگه سايتت 😡
July 18th, 2004 at 12:02 am
آي گفتي! اونوقت قدر اين امکاناتم نمي دونن
July 18th, 2004 at 5:42 am
azizam che bahal minevisi az in be bad behet sar
mizanam hamishe
July 19th, 2004 at 2:29 pm
هنوزم مشق عيد كلاس او
لم رو دلم سنگيني ميكنه.معلم گفته بود دو بار از اول كتاب تا آخرشو رو نويسي كني