دارم کم کم به این نتیجه می رسم که احتمالا می تونم به راحتی دیکتاتور های بزرگ رو درک کنم!!! فکر کنم اگه یه زمانی قدرت به دست می آوردم شاید از جرج بوش و بن لادن و ملاعمر هم بدتر می شدم. می گین نه؟ اینجا رو بخونین. آخرین نتایجیه که بهش رسیدم. ایناهاش:

فرض کنین که یه میکروبی مثل میکروب طاعون داره پخش و پلا می شه توی همه ی دنیا, و می بینین که داره همه رو هم می گیره. بعد هم نابودی هست و انقراض نژاد بشر. خوب, چه می کنین؟ معلومه دیگه. اول هر موجود آلوده ای رو می اندازین دور یا می کشین, دوم این که هر کسی که کوچکترین نشونه ای از این آلودگی رو نشون بده می فرستینش اونجایی که عرب نی انداخت. همه هم بهتون حق می دن. اگه خیلی خیلی مهربون باشین سعی می کنین نازی نازی مبتلایان رو مداوا کنین در صورتی که از اول به بیهوده بودنش اعتقاد دارین و چندان هم مداوا رو جدی نمی گیرین.

حالا آماده ی یه فرض دیگه بشین.
فرض کنین که به من اثبات شده باشه یا احساس کنم که افرادی با طرز فکری خاص باعث نابودی نوع بشر می شن. قدرت هم داشته باشم. چه می کنم؟ معلومه دیگه. همه شون رو از خودم و کسانی که هنوز مبتلا نیستند دور نگه می دارم, می اندازمشون دور, شاید هم یه بمب اتم گنده خرجشون کنم و..بوم…اگه خیلی مهربون باشم یه حرکت فرهنگی رو شروع می کنم که از همون اول هم به بیهوده بودنش اطمینان دارم و حوصله اش رو هم ندارم!!! یکی دو میلیارد نفر کمتر, وقتی دنیا به کاممه چه اهمیت داره یکی دو میلیارد نفر کمتر توی دنیا باشه یا بیشتر.

و..
یه نگاهی به طاعون آلبر کامو و پرندگان آلفرد هیچکاک بندازین لطفا. من نصفه نیمه ازشون چیزهایی می دونم. باید برم دوباره نگاشون کنم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار