اندر حكايت بيچارگي
دستهبندی نشده November 2nd, 2004حكايتي هست كه مي گه يه بنده خداي بي سوادي از يه نومه نويس خواست واسه اش يه نومه از شهر به ولايتش بنويسه.
شروع كرد به گفتن: اي ننه, نمي دوني اينجا چه خر توخر بازاريه. اولش كه اومدم پولمو ازم زدن, هر جا رفتم كار بگيرم يه سفارشنومه مي خواستن, كار بشم ندادن, نون نداشتم بخورم, زدم به كار عملگي, از نردبوم پرت شدم, پام شكست, بيمارستان رام ندادن, به زور يه شكسته بند پيدا كرديم, پام رو بد جا انداخت. هنوز دردش مونده بهم. بعد زمستون اومد, توي برف و بدبختي هي لرزيديم لرزيديم…خلاصه اي ننه, چي بشت بگم از بدبختي هاي دوري ولايت و درد غربت.
ديگه ملالي نيست جز دوري, به همولايتي ها سلام ما رو برسان و بگو نكنه يه وقت از ولايت بزنن بيرون كه به روز بدبختي ما مي افتن.
بعد به نومه نويس گفت حالا بخون يه بار ببينم چي نوشتم. نومه نويس شروع كرد خوندن , سرش رو كه بلند كرد ديد اون ولايتي بنده خدا داره زار زار گريه مي كنه. گفت واسه چي گريه مي كني؟ گفت آخه تا حالا نمي دونستم اينقدر بدبختم.
حالا شده حكايت ما. اين قطعنامه ي حقوق بشر اروپا واسه ي ايران رو كه خوندم تازه فهميدم چقدر بدبختيم دور از جون.
فقط يه سوال, اين اتحاديه ي اروپا نگفته اگه رژيم اين موارد رو رعايت نكنه چكار مي كنه؟ به عبارتي ضمانت اجرايي اين قطعنامه چيه؟
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
November 2nd, 2004 at 3:19 pm
من فعلا نميخونم اين نامه رو…..حوصله ندارم فهمم راجع به بدبختيام زياد شه!!!!!!!!!
November 2nd, 2004 at 3:55 pm
مرسي خانومي
http://www.nedstatbasic.net/s?tab=1&link=4&id=2577923
November 2nd, 2004 at 11:06 pm
آروم آروم گریه کنیم تا زار بزنیم؟
لطفا یکی تو را بخدا راهنمائی کنه؟
November 3rd, 2004 at 3:14 am
گريه نكن
November 3rd, 2004 at 4:18 am
خب ضمانت اجرايي نداره يعني معلوم ن
يست؟
واسه نوشته قبليت بگم كه خيلي موافقم. تنبلي هم عالمي داره 🙂