سایه ی یک هیچ
دستهبندی نشده December 3rd, 2004از آن روز که چشم هایم را گشودی, و حقیقت رانشانم دادی, هر روز جلوه ی تازه تری پیش رویم گسترده شده.
پرستش برای حس من به تو گویا نیست. شیفته,دیروز بود, می دانم. امروز اما, ماندنی ترین خاطره ای, عطف.
هرگز بیش از تو به کسی ایمان نیاورده بودم,و با فروریختن تدریجی ایمانم ناگزیر باور کردم به پوچ بودن تمام باورهای سال های سالم.
پروردگار, عشق, هوا, زمان,فضا..با تو رفت.
و سپس, روزها فکر کردم اصلا “تو” چه بود, جز نمای پوسیده ی آنچه که هرگز نبود. روزها فکر کردم چطور می شود یک “هیچ” برای من “همه” را ساخته باشد. و در یافتم, من هیچ تر بودم شاید.
سایه ی یک هیچ, روزهاست که با من گام بر می دارد. هر لحظه شبحی چون عاشقی و پروردگار و ایمان می نماید, به سایه نگاه می کنم, شبح دود می شود, دود.
چنین ثبت شده: “انگاه که هیچ نیست, سه عنصر باقی خواهند ماند: ایمان, امید, محبت…”
و این سه عنصر, به یک هیچ, از وجود من رخت بربسته اند.و هیچ, دنیای من را ساخته است.
روزهاست این سه عنصر غالب بر هیچ را می جویم و هیچ نمی یابم.
هیچ, فقط سایه ی هیچ است که تمام راه ها را با من گام برمی دارد, چون خود من…
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
December 3rd, 2004 at 1:53 am
salam man mikhastam nazare khodam o rajebe matlabe ghable shoma begam
baraye man kheili ajibe ke shoma ba inke chand sale ba shoharetoon ezdevaj kardin be in rahati minevisid ke kie va kodoom mard khoshtip tare??be nazare man adam eshghe khodesh o khoshtip tar az hame mibine
December 3rd, 2004 at 2:15 am
كتي دركت ميكنم…. كاري نميتونيم بكنيم غير از اينكه بگذاريم زمان زخم رو التيام بده فقط نگذار زخم چركين بشه…
December 3rd, 2004 at 7:16 am
les idees noires ! oh la la la !!!!!!!!!!!!!!
December 3rd, 2004 at 11:19 am
كتبالو جان. عسل خانم. ايمان و اميد و محبت هميشه وجود دارند. توي تو كه از خيلي ها بيشتر وجود دارند.
دختر ايروني نظر عجيبي گذاشته. مگه همه ي آدم ها كه از زيبايي ديگران لذت مي برند مجرد هستند. هيچ كس زيباترين نيست. همسر من يا همسر شما هم زيباترين نيست. اين كه زيبايي ديگران رو ببينيم دليل نمي شه كه همسرمون يا معشوقمون رو واقعا دوست نداشته باشيم.
با يه نظر فمينيستي تر. لطفا بگين اگه اين سايت يه آقا بود و در مورد سكسي بودن خانم ها نظر داده بود همين رو بهش مي گفتين؟ يا فكر مي كردين راست راستي حق داره كه بگه.
خلاصه كلام اين كه دختر ايروني عزيز. زيبايي رو در وجود هر كسي مي شه ديد و لذت برد. ولي مسلما براي عاشق شدن بهانه هايي بيش از زيبايي لازم هستند. معشوقي واقعا عاشقانه دوست داشته مي شه كه عاشق واقعيت هاش رو ببينه. نه كه به صرف عاشقي كامل ببيندش. اگه چنين حسي باشه اون عشق به بن بست مي رسه. چرا كه نه بر اساس واقعيت ها كه بر اساس رويا شكل گرفته.
و…اين كتبالوي عزيز كه در مورد بانوان هم نظر داده. پس با اين حساب خودش رو قبول نداره.
من از اين ساده گويي و اعتماد به نفس و راحتي كتبالو است كه خوشم مياد. نه نويسنده است. نه شاعره. نه روزنامه نگار حرفه اي. واقعيه. خيلي واقعي. از يه مرد خوشش مياد و مي نويسه. از شوهرش لذت مي بره و مي نويسه. حالش بده . بدو بيراه ميگه!!! حالش خوبه قربون صدقه ي زمين و زمان مي ره. با شوهرش دعواش مي شه ابايي نداره كه بگه.
چقدر تعريف كردم ها. كت بالو خانم. حق و حساب ما برسه.
عجب كامنتي شد….قد سه تا وبلاگ.
ولسلام.
December 9th, 2004 at 7:49 am
salam faghat mitonam begam baba to digeh ki hasti kheyli ghashang bod tori ke neveshtamesh va to daneshgah sare klas khondamesh va hame halesho bordan